ابن یمین فَرومَدی : قصاید
شمارهٔ ٨٧ - ایضاً در تهنیت عید و مدح وجیه الدین مسعود
فرخنده باد مقدم عید خجسته فر
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨۵٩
کریما وعده ئی دادی چنانم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۴۰۵
عمرم گذشت و روی تو دیدن نیافتم
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۶
آن روز که در ارض و سما هیچ نبود
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨۵۵
فرزند هنرمند من ای نور دو چشمم
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۵۲
تا به غربت فتاد خاقانی
سعدی : باب اول در سیرت پادشاهان
حکایت شمارهٔ ۳
ملک زاده ای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر و دیگر برادران بلند و خوب روی. باری پدر به کراهت و استحقار درو نظر می‌کرد پسر به فراست استبصار به جای آورد و گفت ای پدر کوتاه خردمند به که نادان بلند نه هر چه به قامت مهتر به قیمت بهتر
عطار نیشابوری : مظهرالعجایب
در بیان حال و منع آنهائی که اهل شرند واز خود بیخبرند و دیگران را احتساب فرمایند
بوی سرگین در دماغت هست چست
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٣٢
خداوندا بر این عالیجنابت
اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۳۹۸
می خور که فکر عالم پر غم نباشدت
ابوعلی عثمانی : باب سوم
بخش ۱۵ - محاضره و مکاشفه و مشاهده
و از آن جمله محاضره و مکاشفه و مشاهده است. محاضره ابتدا بود و مکاشفت از پس او بود و از پس این هر دو مشاهده بود، محاضرت حاضر آمدن دل بود و بود از تواتر برهان بود و آن هنوز وراء پرده بود و اگرچه حاضر بود بغلبۀ سلطان ذکر و از پس او مکاشفه بود و آن حاضر آمدن بود بصفت بیان اندر حال بی سبب تأمّل دلیل و راه جستن، و دواعی شک را بر وی دستی نبود و از نعت غیب بازداشته نبود، پس ازین مشاهدة بود و آن وجود حق بود چنانک هیچ تهمت نماند و این آنگاه بود که آسمان سرّ صافی شود از میغهای پوشیده به آفتاب شهود تابنده از برج شرف و حق مشاهدة آنست که جُنَیْد گفت وجود حق با کم کردن تست نفست را پس خداوند محاضرة بسته بود بنشانهای او و خداوند مکاشفه مبسوط بود بصفات او و خداوند مشاهده بوجود رسیده بود و شک را آنجا راه نبود.
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٣٠
خداوندا همیشه بود ما را
حزین لاهیجی : صفیر دل
بخش ۵ - جبین سایی خامه بر آستان عشق
چه سان مدحت عشق سازم رقم؟
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧۵١
خدایگان فصیحان دهر ابن یمین
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧۴٨
پدر که رحمت حق بر روان پاکش باد
غزالی : رکن دوم - رکن معاملات
بخش ۴ - آداب وقت خوردن
اما آداب طعام خوردن آن است که اول بسم الله بگوید و به آخر الحمد لله. و نیکوتر آن است که به اول لقمه گوید بسم الله و به دوم بسم الله الرحمن و به سیم بسم الله الرحمن الرحیم، و به آواز گوید تا دیگران را یاد دهد و به دست راست خورد و ابتدا به نمک کند و ختم به نمک کند که در خبر آمده است این. و تاشره را در ابتدا بکشند، بدان که به خلاف شهوت یک لقمه برگیرد و نیک بخاید و تا فرو نبرد، دست به دیگر لقمه دراز نکند. و هیچ طعام را عیب نکند که رسول (ص) هیچ طعام را عیب نکردی، اگر خوش آمدی بخوردی و اگر نه دست بازگرفتی و از پیش خود خورد، مگر میوه که از جوانب طبق روا بود که آن مختلف باشد.
هاتف اصفهانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۵
یک گریبان نیست کز بیداد آن مه پاره نیست
امیر معزی : قصاید
شمارهٔ ۲۵۲
ای امیر مظفر منصور
سیدای نسفی : مثنویات
شمارهٔ ۱۲ - در تعریف خواجه میرزاجان بقال
دلم را برده سرو جامه زیبی
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٠٢
هر کسی را چنانکه هست بدان