فردوسی : آغاز کتاب
بخش ۵ - گفتار اندر آفرینش آفتاب
ز یاقوت سرخست چرخ کبود کمالالدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۴
عاشقی که بیاد روی دلبر میرود فریدون مشیری : لحظه ها و احساس
بهارِ خاموش
ندانم این نسیمِ بالْ بسته، همام تبریزی : مفردات
شمارهٔ ۱۶
کو حیدر هاشمی و کو حاتم طی همام تبریزی : مفردات
شمارهٔ ۲۲
مرا به فکر چه حاجب که شعر من آبی ست همام تبریزی : مفردات
شمارهٔ ۳۶
فتنه عالمی شدی فتنه شدم چو دیدمت عنصرالمعالی : قابوسنامه
باب چهاردهم: اندر عشق ورزیدن و رسم آن
جهد کن ای پسر که تا عاشق نشوی، خواه به پیری و خواه بجوانی، پس اگر اتفاق افتد یقین دل مباش و پیوسته دل در لعب مدار بر عشق، که متابع شهوت بودن نه کار خردمندانستف از عشق تا توانی پرهیز کن، که عاشقی کار با بلاست، خاصه پیری و هنگام مفلسی، که یکساله راحت وصال بیک روزه رنج فراق نه ارزد، که سرتاسر عاشقی رنج است و درد دل و محنت، هر چند که دردی خوش است، اگر در فراق باشی در عذاب باشی و اگر در وصال باشی و معشوق بدخوی بود، از رنج ناز و خوی بد او راحت وصال ندانی و اگر مثل معشوقهٔ تو فریشتهٔ مقرب است که بهیچ وقت از ملامت خلقان رسته نباشی و مردم همیشه در مساوی تو باشند و در نکوهش معشوق تو، از آنکه عادت خلق چنین است. پس خویشتن را نگاه دار و از عاشقی پرهیز کن، که خردمندان از چنین کار پرهیز توانند کرد، از آنچه ممکن نگردد که بیک دیدار کسی بر کسی عاشق شود، اول چشم بیند، آنگه دل پسندد؛ چون دل پسند کرد طبع بدو مایل شود، آنگاه متقاضی دیدار او کند؛ اگر تو شهوت خویش را در امر دل کنی و دل را متابع شهوت گردانی تدبیر آن کنی که یکبار دیگر او را به بینی، چون دیدار دوباره شود و طبع بدو مضاعف گردد و هوای دل غالبتر شود پس قصد دیدار سیوم کنی، چون سیم بار دیدی و در حدیث آمد و سخن گفت و جواب شنید، خر رفت و رسن برد و دریغا چنبر. همام تبریزی : مفردات
شمارهٔ ۱۹
مردم تبریز همچو آب لطیفند اوحدی مراغهای : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۴۶
ای اوفتاده در غم عشقت ز پای من کمال خجندی : غزلیات
شمارهٔ ۵۸۴
دلی دارم ز چشمت ناتوانتر مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۲
ای رهرو نادان که روانی چون شط کلیم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۲۵
نصیب ماست زیان بر سر زیان دیدن ترانه های کودکانه : بخش اول
رضا رضا رضا رضا
رضا رضا رضا رضا سعدی : باب هفتم در عالم تربیت
سر آغاز
سخن در صلاح است و تدبیر وخوی سعدی : باب اول در سیرت پادشاهان
حکایت شمارهٔ ۸
هرمز را گفتند وزیران پدر را چه خطا دیدی که بند فرمودی گفت خطایی معلوم نکردم و لیکن دیدم که مهابت من در دل ایشان بی کرانست و بر عهد من اعتماد کلی ندارند ترسیدم از بیم گزند خویش آهنگ هلاک من کنند پس قول حکما را کار بستم که گفتهاند کمال خجندی : غزلیات
شمارهٔ ۵۵۴
همه کس را نظری از تو تمنا باشد سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۳۵۴ - صابونفروش
دلبر صابون فروش از من دل غمناک برد خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۰
از آمدنم نبود گردون را سود نهج البلاغه : نامه ها
نامه به مأموران مالیاتی در مورد نحوه جمع آورى مالیات
و من كتاب له عليهالسلام إلى عماله على الخراج مِنْ عَبْدِ اَللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ إِلَى أَصْحَابِ اَلْخَرَاجِ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مَنْ لَمْ يَحْذَرْ مَا هُوَ صَائِرٌ إِلَيْهِ لَمْ يُقَدِّمْ لِنَفْسِهِ مَا يُحْرِزُهَا جامی : سلسلةالذهب
بخش ۲ - در نعمت سیدالمرسلین و خاتمالنبیین (ص)
جامی از گفت و گو ببند زبان!
بخش ۵ - گفتار اندر آفرینش آفتاب
ز یاقوت سرخست چرخ کبود کمالالدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۴
عاشقی که بیاد روی دلبر میرود فریدون مشیری : لحظه ها و احساس
بهارِ خاموش
ندانم این نسیمِ بالْ بسته، همام تبریزی : مفردات
شمارهٔ ۱۶
کو حیدر هاشمی و کو حاتم طی همام تبریزی : مفردات
شمارهٔ ۲۲
مرا به فکر چه حاجب که شعر من آبی ست همام تبریزی : مفردات
شمارهٔ ۳۶
فتنه عالمی شدی فتنه شدم چو دیدمت عنصرالمعالی : قابوسنامه
باب چهاردهم: اندر عشق ورزیدن و رسم آن
جهد کن ای پسر که تا عاشق نشوی، خواه به پیری و خواه بجوانی، پس اگر اتفاق افتد یقین دل مباش و پیوسته دل در لعب مدار بر عشق، که متابع شهوت بودن نه کار خردمندانستف از عشق تا توانی پرهیز کن، که عاشقی کار با بلاست، خاصه پیری و هنگام مفلسی، که یکساله راحت وصال بیک روزه رنج فراق نه ارزد، که سرتاسر عاشقی رنج است و درد دل و محنت، هر چند که دردی خوش است، اگر در فراق باشی در عذاب باشی و اگر در وصال باشی و معشوق بدخوی بود، از رنج ناز و خوی بد او راحت وصال ندانی و اگر مثل معشوقهٔ تو فریشتهٔ مقرب است که بهیچ وقت از ملامت خلقان رسته نباشی و مردم همیشه در مساوی تو باشند و در نکوهش معشوق تو، از آنکه عادت خلق چنین است. پس خویشتن را نگاه دار و از عاشقی پرهیز کن، که خردمندان از چنین کار پرهیز توانند کرد، از آنچه ممکن نگردد که بیک دیدار کسی بر کسی عاشق شود، اول چشم بیند، آنگه دل پسندد؛ چون دل پسند کرد طبع بدو مایل شود، آنگاه متقاضی دیدار او کند؛ اگر تو شهوت خویش را در امر دل کنی و دل را متابع شهوت گردانی تدبیر آن کنی که یکبار دیگر او را به بینی، چون دیدار دوباره شود و طبع بدو مضاعف گردد و هوای دل غالبتر شود پس قصد دیدار سیوم کنی، چون سیم بار دیدی و در حدیث آمد و سخن گفت و جواب شنید، خر رفت و رسن برد و دریغا چنبر. همام تبریزی : مفردات
شمارهٔ ۱۹
مردم تبریز همچو آب لطیفند اوحدی مراغهای : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۴۶
ای اوفتاده در غم عشقت ز پای من کمال خجندی : غزلیات
شمارهٔ ۵۸۴
دلی دارم ز چشمت ناتوانتر مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۲
ای رهرو نادان که روانی چون شط کلیم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۲۵
نصیب ماست زیان بر سر زیان دیدن ترانه های کودکانه : بخش اول
رضا رضا رضا رضا
رضا رضا رضا رضا سعدی : باب هفتم در عالم تربیت
سر آغاز
سخن در صلاح است و تدبیر وخوی سعدی : باب اول در سیرت پادشاهان
حکایت شمارهٔ ۸
هرمز را گفتند وزیران پدر را چه خطا دیدی که بند فرمودی گفت خطایی معلوم نکردم و لیکن دیدم که مهابت من در دل ایشان بی کرانست و بر عهد من اعتماد کلی ندارند ترسیدم از بیم گزند خویش آهنگ هلاک من کنند پس قول حکما را کار بستم که گفتهاند کمال خجندی : غزلیات
شمارهٔ ۵۵۴
همه کس را نظری از تو تمنا باشد سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۳۵۴ - صابونفروش
دلبر صابون فروش از من دل غمناک برد خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۰
از آمدنم نبود گردون را سود نهج البلاغه : نامه ها
نامه به مأموران مالیاتی در مورد نحوه جمع آورى مالیات
و من كتاب له عليهالسلام إلى عماله على الخراج مِنْ عَبْدِ اَللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ إِلَى أَصْحَابِ اَلْخَرَاجِ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مَنْ لَمْ يَحْذَرْ مَا هُوَ صَائِرٌ إِلَيْهِ لَمْ يُقَدِّمْ لِنَفْسِهِ مَا يُحْرِزُهَا جامی : سلسلةالذهب
بخش ۲ - در نعمت سیدالمرسلین و خاتمالنبیین (ص)
جامی از گفت و گو ببند زبان!