رشیدالدین میبدی : ۴- سورة النساء- مدنیة
۲۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً اى: احکم دینا ممّن اخلص عمله للَّه، و فوّض امره الیه، وَ هُوَ مُحْسِنٌ اى: موحّد للَّه، محسن الى خلقه، وَ اتَّبَعَ دین اللَّه الّذى بعث به محمدا. میگوید: کیست دیندار و پسندیده‏تر از آن کس که عمل خود از شرک و ریا پاک کند، و کار خود باللَّه باز گذارد، و اللَّه را کارساز و کار ران خود داند؟ و آن گه با خلق خدا نیکوکار بود و مهربان، بر پى آن دین ایستد که محمد را بآن دین فرستاد، و آن دین ابراهیم است و ملّت وى. ملّت ابراهیم در ملّت محمد داخل است. هر که بملّت محمد اقرار دهد، اتّباع ملّت ابراهیم کرد.
حافظ : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۷۵
گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۸۲۱
آب حیات عشق را در رگ ما روانه کن
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۷۲
جاء الربیع و البطر زال الشتاء و الخطر
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۷۴۶
بران شده‌ست دلم کآتشی بگیرانم
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۱۲۷
عجیب العجایب تویی در کیایی
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۳۷
کاری نداریم ای پدر جز خدمت ساقی خود
قرآن کریم : با ترجمه مهدی الهی قمشه‌ای
سورة الأعلى
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
مولوی : دفتر ششم
بخش ۱۱۳ - ذکر آن پادشاه که آن دانشمند را به اکراه در مجلس آورد و بنشاند ساقی شراب بر دانشمند عرضه کرد ساغر پیش او داشت رو بگردانید و ترشی و تندی آغاز کرد شاه ساقی را گفت کی هین در طبعش آر ساقی چندی بر سرش کوفت و شرابش در خورد داد الی آخره
پادشاهی مست اندر بزم خوش
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۲۷
نخل قد تو هم آغوش بلا کرد مرا
مولوی : دفتر دوم
بخش ۳۹ - رنجانیدن امیری خفته‌ای را کی مار در دهانش رفته بود
عاقلی بر اسپ می‌آمد سوار
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۲۱۴
داده است بس که سینه صافم جلای اشک
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۴۸
بر من از پیری سرای عاریت زندان شده است
امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۴۷۹
دردا که دگر ما را آن یار نمی پرسد
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۳۷
آن کون خر کز حاسدی، عیسی بود تشویش او
شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۵۰
بلبل جان چو ساکن تن شد
اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۳۳۸
مریز بی گنهم خون که جست و جویی
غالب دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۲۷۳
بیا که قاعده آسمان بگردانیم
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۳۶
آمد بهار عاشقان تا خاکدان بستان شود
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۳۰۰
با زر غم و بی‌زر غم، آخر غم با زر به