عبارات مورد جستجو در ۸۴۵۶ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۵۰
درد تو علاج کس پذیرد هرگز
یا از تو مراد میگریزد هرگز
گفتی که نهال صبر در دل کشتی
گیرم که بکاشتم بگیرد هرگز؟
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۸۲
دلدار چنان مشوش آمد که مپرس
هجرانش چنان پر آتش آمد که مپرس
گفتم که مکن گفت مکن تا نکنم
این یک سخنم چنان خوش آمد که مپرس
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۹۱
آن دل که من آن خویش پنداشتمش
بالله بر هیچ دوست نگذاشتمش
بگذاشت بتا مرا و آمد بر تو
نیکو دارش که من نکو داشتمش
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۲۴
بر دل چو شکفته گشت اسرار غمش
ندهم به گل همه جهان خار غمش
بایست سوی جهان فانی گردیم
زین پس رخ ما زرد و دیوار غمش
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۳۹
رفت آنکه نبود کس به خوبی یارش
بی‌آنکه دلم سیر شد از دیدارش
او رفت و نماند در دلم تیمارش
آری برود گل و بماند خارش
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۱۸
آواز سرافیل طرب میرسدم
از خاک فنا بر آسمان می‌بردم
کس را خبری نیست که بر من چه رسید
زان با خبری که بی‌خبر می‌رسدم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۳۸
از مطبخ غمهاش بلا میرسدم
هر لحظه به صد گونه ابا میرسدم
بوی جگر سوخته هر دم زدنی
بر مایدهٔ غم از کجا میرسدم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۵۲
امشب همه شب نشسته اندر حزنم
فردا بروم مناره را کارد زنم
خشم آلودست اگرچه با ماست صنم
در چاه رسیده‌ام ولی بی‌رسنم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۵۳
اندر طلب دوست همی بشتابم
عمرم به کران رسید و من در خوابم
گیرم که وصال دوست در خواهم یافت
این عمر گذشته را کجا دریابم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۶۶
با تو قصص درد و فغان میگویم
ور گوش ببندی پنهان میگویم
دانسته‌ام اینکه از غمم شاد شوی
چندین غم دل با تو از آن میگویم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۷۳
با ملک غمت چرا تکبر نکنم
وز غلغله‌ات چرا جهان پر نکنم
پیش کرم کفت چو دریا کف بود
چون از کف تو کفش پر از در نکنم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۷۹
بر میکده وقف است دلم سرمستم
جان نیز سبیل جام می‌کردستم
چون جان و دلم همی نمی‌پیوستند
آن هر دو بوی دادم از غم رستم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۴۰
رفتی و ز رفتن تو من خون گریم
وز غصهٔ افزون تو افزون گریم
نی خود چو تو رفتی ز پیت دیده برفت
چون دیده برفت بعد از او چون گریم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۴۹
زینگونه که من به نیستی خرسندم
چندین چه دهید بهر هستی پندم
روزیکه به تیغ نیستی بکشندم
گریندهٔ من کیست بر او می‌خندم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۵۷
شب گوید من انیس می‌خوارانم
صاحب جگر سوخته را من جانم
و آنها که ز عشقشان نصیبی نبود
هر شب ملک‌الموت در ایشانم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۶۷
فانی شدم و برید اجزای تنم
می‌چرخ که بر چرخ بد اول وطنم
مستند و خوشند و می‌پرستند همه
در عیب از این وحشت و زندان که منم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۹۱
گفتم به فراق مدتی بگزارم
باشد که پشیمان شود آن دلدارم
بس نوشیدم ز صبر و بس کوشیدم
نتوانستم از تو چه پنهان دارم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۰۷
ما برزگران این کهن دشت نویم
در کشتهٔ شادی همه غم میدرویم
چون لالهٔ کم عمر در این دشت فنا
تا سر زده از خاک ببادی گرویم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۱۹
مائیم که پوستین بگازر دادیم
وز دادن پوستین بگازر شادیم
در بحر غمی که ساحل و قعرش نیست
نظاره‌گر آمدیم و پست افتادیم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۴۴
من عهد شکسته بر شکستی بزنم
وز عشوه ره عشوه پرستی بزنم
امروز که ارواح به رقص آمده‌اند
ناموس فرود آرم و دستی بزنم