عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۰۵
عشقت صنما چه دلبری‌ها کردی
در کشتن بنده ساحری‌ها کردی
بخشی همه عشقت به سمرقند دلم
آگاه نی چه کافری‌ها کردی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۰۷
عید آمد و هرکس قدری مقداری
آراسته خود را ز پی دیداری
ما را چو توئی عید بکن تیماری
ای خلعت گل فکنده بر هر خاری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۰۹
غمهای مرا همه بناغم داری
واندر غم خود همچو بناغم داری
گویی که تراام و چرا غم داری
ترسم که نباشی و چراغم داری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۱۲
گر آنکه امین و محرم این رازی
در بازی بیدلان مکن طنازی
بازیست ولیک آتش راستیش
بس عاشق را که کشت بازی بازی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۱۵
گر خار بدین دیدهٔ چون جوی زنی
ور تیر جفا بر دل چون موی زنی
من دست ز دامن تو کوته نکنم
گر همچو دفم هزار بر روی زنی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۱۶
گر خوب نیم خوب پرستم باری
ور باده نیم ز باده مستم باری
گر نیستم از اهل مناجات رواست
از اهل خرابات تو هستم باری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۱۹
گر سوزش سینه را به کس می‌داری
وز مهر ضمیر پر هوس می‌داری
باید که چو نالهٔ تو آرام دلست
آن ناله قرین هر نفس می‌داری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۲۱
گر عاشق روی قیصر روم شوی
امید بود که حی قیوم شوی
از هجر مگو به پیش سلطان وصال
میترس کزین حدیث محروم شوی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۲۲
گر عاشق زار روی تو نیستمی
چندان به در سرای تو نه ایستمی
گفتی که مایست بردرم خیز برو
ای دوست اگر نه ایستمی نیستمی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۲۳
گر عقل به کوی دوست رهبر نبدی
روی عاشق چنین مزعفر نبدی
گر آنکه صدف را غم گوهر نبدی
بگشاده لب و عاشق و مضطر نبدی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۲۹
گرنه حذر از غیرت مردان کنمی
آن کار که دوش گفته‌ام آن کنمی
ور رشک نبودی همه هشیاران را
بی‌خویش و خراب و مست و حیران کنمی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۳۴
گفتم به طبیب داروئی فرمائی
نبضم بگرفت از سر دانائی
گفتا که چه درد میکند بنمائی
بردم دستش سوی دل سودائی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۴۶
لب بر لب هر بوسه ربائی بنهی
نوبت چو به ما رسد بهائی بنهی
جرم را همه عفو کنی بی‌سببی
وین جرم مرا تو دست و پائی نهی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۴۸
ما را ز هوای خویش دف زن کردی
صد دریا را ز خویش کف زن کردی
آن وسوسه‌ای را که ز لاحول دمید
در کشتی ما دلبر وصف‌زن کردی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۵۵
مست است خبر از تو و یا خود خبری
خیره است نظر در تو و با تو نظری
درهم شده خانهٔ دل از حور و پری
وز دیده تو از گو شککی می‌نگری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۷۳
نومید نیم گرچه ز من ببریدی
یا بر سر من یار دگر بگزیدی
تا جان دارم غم تو خواهم خوردن
بسیار امیدهاست در نومیدی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۷۵
نی من منم و نی تو توئی نی تو منی
هم من منم و هم تو توئی و هم تو منی
من با تو چنانم ای نگار ختنی
کاندر غلطم که من توام یا تو منی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۷۶
واپس مانی ز یار واپس باشی
از شاخ درخت بگسلی خس باشی
در چشم کسی تو خویش را جای کنی
تو مردمک دیدهٔ آن کس باشی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۷۸
هر پارهٔ خاک را چو ماهی کردی
وانگه مه را قرین شاهی کردی
آخر ز فراق هر دو آهی کردی
زان آه بسوی خویش راهی کردی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۸۰
هر روز ز عاشقی و شیرین رائی
مر عاشق را پیرهنی فرمائی
ای یوسف روزگار ما یعقوبیم
پیراهن تست چشم را بینائی