سنایی غزنوی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۱۳۵
گر تو به دو گانه‌ای ز ما پیشی
کمال خجندی : غزلیات
شمارهٔ ۹۷۲
ای دهان تو قند و لب همه می
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۰۷
(صبا در هم خبر از طره جانانه می گوید
اسیری لاهیجی : ملحقات
شمارهٔ ۴۱
ما مست شراب وصل یاریم
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۰۶
ای در آتش از گل روی تو نعل لاله ها
فردوسی : پادشاهی خسرو پرویز
بخش ۶۴
چویک ماه شد نامه پاسخ نوشت
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۳
روزی که ز تن قطع کند جان پیوند
سعدی : قطعات
قطعه شمارهٔ ۷ - سعدی از معشوق به ممدوح نمی‌پردازد
سخن عشق حرام است بر آن بیهوده گوی
بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۱۰
زاهد،‌که‌بادش‌، آفت ایمان شکست و ریخت
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰
خوش آن که صلای جام وحدت در داد
رشیدالدین میبدی : ۸۷- سورة الاعلى- مکیة
النوبة الثانیة
این سوره بقول بعضى مفسّران مکّى است و بقول بعضى مدنى، نوزده آیتست هفتاد و دو کلمه، دویست و هفتاد حرف، و درین سوره از منسوخات هیچ چیز نیست.
ابراهیم شاهدی دده مغلوی : غزلیات
شمارهٔ ۸۲
مرا درد تو در جان حزین بس
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۰۷
سر نمی پیچند از تیغ اجل دیوانه ها
رشیدالدین وطواط : رباعیات
شمارهٔ ۹ - در مدح کمال الدین
عنوان ظفر نام کمال الدینست
سرایندهٔ فرامرزنامه : فرامرزنامه
بخش ۱۲ - اندر شکار رفتن فرامرز با بانو گشسب
پس آنگاه چون لخت و دولت به هم
وفایی شوشتری : رباعیات
شمارهٔ ۱۵
در خلقت مرتضی به هنگام وجود
محمد بن منور : فصل اول - حکایات کرامات شیخ
حکایت شمارهٔ ۱۰
آورده‌اند کی شیخ بوسعید قدس اللّه روحه العزیز به نشابور شد و مدت یک سال در نشابور بود و مجلس می‌گفت و درین مدت استاد ابوالقسم آشنایی با شیخ ما نداده بود و باوی بانکار بود. و درین مدت هفتاد کس از مریدان استاد امام به نزدیک شیخ آمده بودند و از آن یکی بونصر حرصی بود کی استاد امام را می‌گفت کی آخر یکبار بیای و این مرد را ببین و سخن او بشنو، تا بعد یک سال استاد امام اجابت کرد و گفت فردا بیایم. آن شب استاد امام بقراری کی داشت بمتوضاشد، چون فارغ شد خود را از بیرون جامه بدست گرفت اگرچه تنها باشی، حکم این خبر را که مصطفی صلوات اللّه و سلامه علیه فرموده است وَاستَحیُوامِنَ الَّذین یَرونَکُم و اَنتُم لاتَرَونَهُم. پس فراز شد و کنیزک را بیدار کرد و گفت برخیز و لگام و طرفهای زین بمال و با سر وضو ساختن شد. پس بامداد به مجلس شیخ آمد، شیخ در سخن آمد چنانک عادت شیخ بود، استاد امام می‌نگریست و آن سلطنت و اشراف بر خاطرها می‌دید، بدلش بگذشت که این مرد بفضل ازمن بیش نیست و به معامله برابر باشیم او این منزلت کجا یافتست؟ شیخ حالی روی سوی او کرد و گفت ای استاد این حدیث آن وقت جویند کی خواجه نه بسنت خود را گرفته در میان حجره فرا می‌شود، پس کنیزک را بیدار کند کی برخیز، لگام و طرف زین بمال. این حدیث آن وقت جویند کی از دست بشد و وقتش خوش گشت. چون شیخ از تخت فرو آمد، پیش استاد امام شد و هر دو یکدیگر را در بر گرفتند واو از آن انکار و داوری برخاست و میان هر دو کارها رفت.
عنصری بلخی : قصاید
شمارهٔ ۴۶ - در مدح سلطان محمود
نوروز بزرگ آمد آرایش عالم
آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۹۱۸
دلا به راه سحرگاه شمع روشن کن
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۰
خطی که ز رویت ای پریوش برخاست