سنایی غزنوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۴۸
ای همه انصاف‌جویان بندهٔ بیداد تو
باباطاهر عریان همدانی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۲۳۸
سرم بالین تنم بستر نداره
ابوالفضل بیهقی : مجلد ششم
بخش ۲۲ - داستان بوسهل حصیری
و فقیه بو بکر حصیری‌ را درین روزها نادره‌یی افتاد و خطائی‌ بر دست وی رفت در مستی که بدان سبب خواجه بر وی دست یافت و انتقامی کشید و بمراد رسید، و هرچند امیر پادشاهانه دریافت، در عاجل الحال‌ آب‌ این مرد ریخته شد، و بیارم ناچار این حال را تا بر آن واقف شده آید، و لا مرّد لقضاء اللّه عزّوجلّ‌ . چنان افتاد که حصیری با پسرش بو القاسم بباغ رفته بودند. بباغ خواجه علی میکائیل که نزدیک است، و شراب بی‌اندازه خورده و شب آنجا مقام کرده و انگاه صبوح کرده- و صبوح‌ ناپسندیده است و خردمندان کم کنند- و تا میان دو نماز خورده و آنگاه برنشسته و خوران خوران‌ بکوی عبّاد گذر کرده. چون نزدیک بازار عاشقان رسیدند، پدر در مهد استر با پسر سوار و غلامی سی با ایشان، از قضا را چاکری از خواصّ خواجه پیش آمدشان سوار، و راه تنگ بود و زحمتی بزرگ‌ از گذشتن مردم. حصیری را خیال‌ بست‌، چنانکه مستان را بندد که این سوار چرا فرود نیامد و وی را خدمت نکرد، مر او را دشنام زشت داد. مرد گفت: ای ندیم پادشاه، مرا بچه معنی دشنام میدهی؟
سلیمی جرونی : شیرین و فرهاد
بخش ۴۵ - گفتار در سبب مرگ فرهاد
ز بعد آنکه خسرو شاه باداد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴
از خرد و بزرگ هر که دیدست مرا
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۱۱ - انس
قلب روی اندوده نستانند در بازار حشر
ابن یمین فَرومَدی : غزلیات
شمارهٔ ۱۸۷
تا بر حریر ساده کشیدی علم ز صوف
عطار نیشابوری : باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار
شمارهٔ ۱
تا کی ز جهان رنج و ستم باید دید
عرفی شیرازی : غزلها
غزل شمارهٔ ۱۴۸
منم که از غم محرومیم جدایی نیست
بلند اقبال : بخش دوم - داستان گل و بلبل
بخش ۱۰ - گفتگوی گل با بلبل
گل از بلبل از بس که در خنده شد
اسیر شهرستانی : غزلیات
شمارهٔ ۵۹۴
دیده را شوخی چشمت دل بیتاب کند
غزالی : رکن سوم - رکن مهلکات
بخش ۹۱ - پیدا کردن عجب و آفت آن
بدان که عجب از کارهای مذموم است و رسول(ص) گفت، «سه چیز مهلک است: بخل و هوا و عجب» و گفت، «اگر معصیت نکنید ترسم بر شما از چیزی که بتر است از گناه و معصیت و آن عجب است». و عایشه رضی الله عنه را گفتند، «مرد کی بدکردار باشد؟» گفت، «چون پندارد که نیکو کردار است و آن پندار عجب بود». ابن مسعود همی گوید رحمهم الله، «هلاک مرد اندر دو چیزی است: عجب و نومیدی». و از این سبب گفته اند که نومید اندر طلب سست بود. و معجب همچنین که پندارد که خود بی نیاز است از طلب.
خاقانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۳۵
زنگ دل از آب روی شستیم
ادیب صابر : مقطعات
شمارهٔ ۲۰
حکیم ماست به حکمت ز جمله حکما
واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۵
چون کند سویم نظر، چشم از کجا خواب از کجا
اقبال لاهوری : پیام مشرق
جمهوریت
متاع معنی بیگانه از دون فطرتان جوئی
بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۰۶
ز خودفروشی پرواز بسکه دارم ننگ
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۳۶ - الصفا
ای دل نه تویی که در صفایی نرسی
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷۹
گرد در پی قول و فعل سنجیده شوی
عطار نیشابوری : باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا
شمارهٔ ۲۲
اول باری پشت به آفاق آور