مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۰۰
ای خورده مرا جگر برای دگران
اقبال لاهوری : پیام مشرق
خرده (۴)
گل گفت که عیش نو بهاری خوشتر
قاآنی شیرازی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۶ - د‌ر ستایش شاه مبرور محمدشاه غازی طاب‌الله ثراه‌ گوید
به عید قربان قربان‌کنند خلق جهان
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰
از خصمی مردمان مرا حال نکوست
سوزنی سمرقندی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱
تا گشت پدید نصر جانرا دشمن
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲
گر عاقل و دیوانه و گر زاهد و مست
سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۳۴
نوبهار است و چمن در پی سامان گل است
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۵۰
دل در هوایت ای بت عیار جان دهد
نصرالله منشی : باب البوم و الغراب
بخش ۶ - کبک انجیری، خرگوش و گربهٔ روزه‌دار
زاغ گفت: کبک انجیری با من همسایگی داشت و میان ما بحکم مجاورت قواعد مصادقت موکد گشته بود. در این میان او راغیبتی افتاد و دراز کشید. گمان بردم که هلاک شد. وپس از مدت دراز خرگوش بیامد و در مسکن او قرار گرفت و من در آن مخاصمتی نپیوستمی. یکچندی بگذشت، کبک انجیر بازرسید. چون خرگوش را در خانه خویش دید رنجور شد و گفت: جای بپرداز که ازان منست، خرگوش جواب داد که من صاحب قبض ام. اگر حقی داری ثابت کن. گفت: جای ازان منست و حجتها دارم. گفت: لابد حکمی عدل باید که سخن هر دو جانب بشنود و بر مقتضی انصاف کار دعوی بآخر رساند. کبک انجیر گفت که: در این نزدیکی بر لب آب گربه ایست متعبد، روز روزه دارد و شب نماز کند، هرگز خونی نریزد و ایذای حیوانی جایز نشمرد. و افطار او برآب و گیا مقصور می‌باشد. قاضی ازو عادل تر نخواهیم یافت. نزدیک او رویم تا کار ما فصل کند. هر دو بدان راضی گشتند و من برای نظاره بر اثر ایشان برفتم تا گربه روزه دار را ببینم و انصاف او در این حکم مشاهدت کنم. چندانکه صائم الدهر چشم بریشان فگند و بردوپای راست بیستاد و روی بمحراب آورد، و خرگوش نیک ازان شگفت نمود. و توقف کردند تا از نماز فارغ شد. تحیت بتواضع بگفتند و در خواست که میان ایشان حکم باشد و خصومت خانه برقضیت معدلت بپایان رساند. فرمود که: صورت حال بازگویید. چون بشنود گفت: پیری در من اثر کرده ست و حواس خلل شایع پذیرفته. و گردش چرخ و حوادث دهر را این پیشه است، جوان را پیر می‌گرداند و پیر را ناچیز می‌کند.
عطار نیشابوری : بخش سیزدهم
الحکایه و التمثیل
خراسی دید روزی پیر خسته
قاآنی شیرازی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹۱ - در هزل و مطایبه گوید
یازده ساله کودکی هست به کاخم اندرون
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۸۸
تا چند کشی سخرهٔ نفس بیکار
سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۸۳
هر زمان دل را هوای کوی جانان بر سر است
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۶
گویند که دوش شحنگان تتری
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۲۴
ای آنکه به ملک خویش پاینده تویی
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۸۴
پیش ازین سینه ام از چاک گلستانی بود
کلیم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۴۲
غرور حسنش از بس با اسیران سرگران کرده
فروغی بسطامی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۷۱
به دیر و حرم، فارغ از کفر و دینم
عطار نیشابوری : خسرونامه
آگاهی یافتن خسرو از پیدا شدن گل
چنین گفت آن حکیم نغز پاسخ
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٧٧
مدتی شعر بهر گونه که آمد گفتم