زرتشت : وندیدا
فرگرد چهاردهم
1 زرتشت از اهوره مزدا پرسید : ای اهوره مزدا ! ای سپند تین مینو ! ای دادار جهان استومند ! ای اشون ! کسی که سگ ابی را ـ سگی که از هزار سگ نرینه و هزار سگ مادینه زاده شده است ـ چنان بزند که جان از تن وی جدا شود پاد افره گناهش چیست ؟ 2 اهوره مزدا پاسخ داد : باید ده هزار تازیانه با اسپهه ـ اشترا ، ده هزار تازیانه با سرو شو ـ چرن بدو بزنند . او باید اشونانه و پرهیزگارانه ده هزار بسته هیزم سخت و خشک و پاک را چون تاوانی به روان سگ آبی ، به آتش اهوره مزدا بیاورد . 3 او باید اشونانه و پرهیزگارانه ده هزار بسته هیزم نرم و خشک و پاک از چوب ( اوراسنی ) یا (وهو ـ گون ) یا ( وهو ـ کرتی ) یا ( هذا نئپتا) یا هر گیاه خوشبوی دیگری را چون تاوانی به روان سگ آبی ف به آتش اهوره مزدا بیاورد . 4 او باید اشونانه و پرهیزگارانه ده هزار بسته برسم را ویژه ی آیین کند . او باید ده هزار زور با هوم وشیر پاک به چاکیزگی آماده وبه خوبی وارسی شدهرا ( که اشونی آن را به پاکیزگی اماده و بخوبی وارسی کرده باشد ) چون تاوانی به روان سگ آبی ، پیشکش ایزد بانوی آبها کند . 5 او باید ده هزار مار بر شکم خزنده رابکشد . او باید ده هزار مار سگ نمای را بکشد . او باید ده هزارسنگ پشت را بکشد . او باید ده هزار از قورباغگتنی را که در خشکی می زیند ف بکشد . او باید ده هزار مور دانه کش را بکشد . او باید ده هزار مور گزنده و گودال کن و آسیب رسان را بکشد . 6 او باید ده هزار کرم خاکی را بکشد . او باید ده هزارمگش چندش انگیز را بکشد . او باید ده هزار گودال ناپاک را بینبارد . او باید اشونانه و پرهیزگارانه چهارده دست افزارهای آتش را چون تاوانی به روان سگ آبی ف به اشون مردان بدهد . این افزارها چنین است : 7 دو بار سوخت ویژه آتش ، جاروب ، انبر ، دم آتش افروزی ته پهن و سر باریک ، تبری تیز تیغه با دسته ای نوک تیز ، و تیشه ای تیز تیغه با دسته ای نوک تیز که مزداپرستان بتوانند بدانها برای آتش اهوره مزدا هیزم بشکنند . 8 او باید اشونانه و پرهیزگارانه دستی از افزارهای ایین نیایش را که موبدان بکار گیرند چون تاوانی به روان سگ آبی ، به اشون مردان بدهد . این افزارها چنین است : اشترا ، شیر دان ، پنام ، خرفستر غن ، سرو شو ـ چرن ، آوند میزد ، جامهای شیره ی گیاه ، جامهای هوم ، برسم و هاونی برای کوبیدن گیاه هوم . 9 او باید اشونانه و پرهیزگارانه دستی رزم افزار را که ارتشتارا بکار گیرند ، چون تاوانی به روان سگ آبی ، به اشون مردان بدهد . این افزارها چنین است : نخست زوبین ، دوم خنجر ، سوم گرز ، چهارم کمان ، پنجم ترکشی با شانه بند و سی چوبه تیر برنجین پیکان ، ششم فلاخنی با بندبازو آویز و سی سنگ فلاخن ، هفتم زره ، هشتم زره گردن پوش ، نهم پنام ، دهم خود ، یازدهم کمربند ، دوازدهم جفتی ساق پوش . 10 او باید اشونانه و پرهیزگارانه دستی از افزاهای کار برزیگران را چون تاوانی به روان سگ آبی ، به اشون مردان بدهد ، این افزارها چنین است : گاو آهنی با چارپای خویش زن ( گاو یا اسب ) و یوغ ، تازیانه و گوازه ، هاونی سنگی ، دست اسی برای آرد کردن گندم . . . 11 . . . بیلی برای کندن و کاشتن زمین ، پیمانه سیم پیمایی و پیمانه زر پیمایی . ای دادار جهان استومند ! ای اشون ! چه اندازه سیم ؟ اهوره مزدا پاسخ داد : به بهای نریانی ای دادار جهان استومند! ای اشون ! چه اندازه زر ؟ اهوره مزدا پاسخ داد : به بهای اشتری. 12 او باید اشونانه و پرهیزگارانه جوی آبی را چون تاوانی به روان سگ آبی ، برای برزیگری اشون آماده کند . ای دادار جهان استومند ! ای اشون ! جویی به چه اندازه ؟ اهوره مزا پاسخ داد : به گودی و پهنایی برابر بالای سگی . 13 او باید اشونانه و پرهیزگارانه زمینی بارآور را چون تاوانی به روان سگ آبی ، به اشون مردان بدهد . ای دادار جهان استومند ! ای اشون ! زمینی به چه اندازه ؟ اهوره مزداپاسخ داد : بدان اندازه که بتوان آن را با دو جوی ـ آنچنان که گفته شد ـ آبیاری کرد . 14 او باید اشونانه و پرهیزگارانه خانه ای با آغلی به درازای نه هاسر با نه نمت را چون تاوانی به روان سگ ابی ، برای اشون مردان بسازد. ای دادار جهان استومند ! ای اشون ! خانه ای به چه اندازه ؟ اهوره مزدا پاسخ داد : به اندازه ای که در بالای آن دوازده و در میان آن نه و در پایین آن شش گذرگاه باشد . او باید اشونانه و پرهیزگارانه بستر هایی نیکو با زیر انداز و رو انداز و بالش را چون تاوانی به روان سگ آبی ، به اشون مردان بدهد . 15 او باید اشونانه و پرهیزگارانه دختر دوشیزه ی مرد نادیده ای را چون تاوانی به روان سگ ابی ، به اشون مردی بدهد . ای دادار جهان استومند ! ای اشون ! چگونه دختری ؟ یکی از خواهران یا دختران جوان وی که از مرز پانزده سالگی گذشته و گوشواره هایی در گوشها داشته باشد . 16 او باید اشونانه و پرهیزگارانه چهارده سر ستور کوچک را چون تاوانی به روان سگ ابی به اشن مردان بدهد . او باید چهارده توله سگ را بپرورد و چهارده پل بر آبهای روان ببندد . 17 او باید هجده استبل ویران شده را بازسازی کند و هیجده سگ را از ابگونه هی چرکین ،موی چرکین ، کک و شپش و هه ی ناخوشیهایی که به تن سگ روی می آورد ، پاک کند و درمان بخشد . او باید هیجده اشون مرد را به خوراکی سیر از گوشت و نان و هورا و شراب مهمان کند . 18 چنین است پاد افره ای که او باید تاوان او را بر دوش کشد تا از گناه کردار ناروای خویش ف پاک شود . اگر او این تاوان و پاد افره را بپذیرد ، به جهان اشونان درآید ، اما اگر نپذیرد ، به جهان دوروندان ، بدان جهان تاریک که از تاریکی ساخته شده و زاده ی تاریکی است فرو افتد .
فروغ فرخزاد : عصیان
عصیان ( خدایی )
نیمه شب گهواره ها آرام می جنبند
خاقانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۵۳
تا لوح جفا درست کردی
حافظ : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲
صلاح کار کجا و من خراب کجا
حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۳۷۹
با چرخ سفله، همّت ما در نبرد بود
جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۶۱۸
خالیست بر آن لبان دلبند
سعدی : باب پنجم در عشق و جوانی
حکایت شمارهٔ ۱۰
در عنفوان جوانی چنان که افتد و دانی با شاهدی(طالبی) سری و سرّی داشتم به حکم آنکه حلقی داشت طیِّبُ الاَدا وَ خَلقی کالبدرِ اذا بَدا.
رشیدالدین میبدی : ۴۶- سورة الاحقاف‏
۱ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام او که فراخ علم است و شیرین گفتار. بنام او که فراخ رحمت است و نغز کردار. بنام او که یگانه ذات است و پاک صفات. بنام او که از کى پیش و پیش از جا. بنام او که پیش از ما آن ما و بى ما بهره ما. در صنعهاش حکمت پیدا و در نشانهانش قدرت پیدا. در یکتائیش حجت پیدا و در صفاتش بى‏همتایى پیدا. همه عاجزند و او توانا، همه جاهلند و او دانا. همه در عدداند و او واحد. همه معیوب‏اند و او صمد. لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ، علّام سرّ عارفان. ستّار عیب عیبیان. غفّار جرم مجرمان. قهّار و قدّوس و نهان دان. واحد و وحید در نام و در نشان. قادر و قدیر از ازل تا جاودان.
بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۸۲
عیش ما کم نیست گر اشکی به چشم تر بود
محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۳۶
بی‌پرده برآئی چو به صحرای قیامت
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۹۷
عقل بند رهروان است ای پسر
حافظ : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۸۲
ببرد از من قرار و طاقت و هوش
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۱۷۹ - الطاهر
بود طاهر که حق بی‌انحرافش
حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۱۲
دایم وصیّت این است، از ما معاشران را
رهی معیری : چند قطعه
رنج بیهوده
خائنین اهل وطن را مایه دردسرند
نظامی گنجوی : شرف نامه
بخش ۵۱ - جنگ سوم اسکندر با روسیان
دگر روز کاین ترک سلطان شکوه
صامت بروجردی : قصاید
شمارهٔ ۲۵ - در مدح قمر بنی‌هاشم حضرت عباس(ع)
جهان را دایه دان و خلایق جمله طفلانش
ناصرخسرو : سفرنامه
بخش ۶۱ - صفت کعبه
صفت کعبه :دری است از چوب ساج به دو مصراع و بالای در شش ارش و نیم است و پهنای هر مصراعی یک گز و سه چهار یک چنان که هر دو مصراع سه گز و نیم باشد، و روی در و در فراز هم نبشته و بر آن نقره کاری دایره‌ها و کتابت‌ها نقاشی منبت کرده‌اند و کتابت های به زر کرده و سیم سوخته در رانده و این آیت را تا آخر بر آن جا نوشته :ان اول بیت وضع للناس للذی ببکه الایة و دو حلقله نقره گین بزرگ که از غزنین فرستاده‌اند بر دو مصراع در زده چنان که دست هر کس که خواهد بدان نرسد و دو حلقه دیگر نقره گین خردتر از آن هم بر دو مصراع در زده چنان که دست هر کس که خواهد بدان رسد و قفل بزرگ از نقره بر این دو حلقه زیرین بگذرانیده که بستن در به آن باشد و تا آن قفل برنگیرند در گشوده نشود.
سحاب اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۳۴
کدام تیر بلا ترکش زمانه ندارد
ترکی شیرازی : فصل پنجم - قطعه‌ها و تک‌بیتی‌ها
شمارهٔ ۳۹ - هشیار باش
این چند روز عمر، که هستی تو در جهان