عرفی شیرازی : غزلها
غزل شمارهٔ ۲۶۳
جماعتی که به ناموس ونام می گفتند صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۷۶۴
شدند جمع دل و زلف از آشنایی هم سلمان ساوجی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۲
ای خواجه فلان الدین که ریشت ... باد ملکالشعرای بهار : قصاید
شمارهٔ ۹۴ - در محرم
در محرم اهل ری خود را دگرگون میکنند سحاب اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۶۵
جز دام توام شکر که جای دگری نیست صفایی جندقی : غزلیات
شمارهٔ ۱۴۰
دلا خواهی توجه با خدا کرد سحاب اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۶۹
خوش آنکه چشم تو گاهی بمن نگاهی داشت قرآن کریم : با ترجمه مهدی الهی قمشهای
سورة الطارق
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ مولوی : فیه ما فیه
فصل نوزدهم - فرمود که شب و روز جنگ میکنی و طالب تهذیب
فرمود که شب و روز جنگ میکنی و طالب تهذیب اخلاق زن میباشی و نجاست زن را بخود پاک میکنی خود را درو پاک کنی بهتر است که او رادر خود پاک کنی خود را بوی تهذیب کن سوی او رو و آنچ او گوید تسلیم کن اگرچه نزد تو آن سخن محال باشد و غيرت را ترک کن اگرچه وصف رجالست و لیکن بدین وصف نیکو وصفهای بددرتو میاید از بهر این (معنی) پیغامبر صلی اللّه علیه و سلمّ فرمودلارُهْبَانِیَّةَ فِی الْاِسْلَامِ که راهبان را راه خلوت بود و کوه نشستن و زن ناستدن و دنیا ترک کردن خداوند عزوجل راهی باریک پنهان بنمود پیغامبر را (صلی اللهّ علیه و سلمّ) و آنچیست زن خواستن تا جور زنان میکشد و محالهای ایشان میشنود و برو میدوانند و خود را مهذب میگرداند وَاِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیْمٍ جور کسان برتافتن و تحمل کردن چنانست که نجاست خود را دریشان میمالی خلق تو نیک میشود از بردباری و خلق ایشان بد میشود از دوانیدن و تعدیّ کردن پس چون این را دانستی خود را پاک میگردان ایشان را همچو جامه دان که پلیدیهای خود را دریشان پاک میکنی و تو پاک میگردی و اگر با نفس خود برنمیآیی از روی عقل با خویش تقریرده که چنان انگارم که عقدی نرفته است معشوقهایست خراباتی هرگه که شهوت غالب میشود پیش وی ميروم باین طریق حمیّت را و حسد و غيرت را ازخود دفع میکن تا هنگام آن که ورای این تقریر ترا لذتّ مجاهده وتحمّل رو نماید و از محالات ایشان ترا حالها پدید شود بعد از آن بی آن تقریر تو مرید تحمّل و مجاهده و بر خود حیف گرفتن گردی چون سود خود معين درآن بینی. عطار نیشابوری : بخش پایانی
(۵) حکایت مرد خاک بیز
چنین گفت آن یکی با خاک بیزی مفاتیح الجنان : بعضی از دعاهای مشهور
دعای جوشن کبیر
این دعا در کتاب های «بلدالامین» و «مصباح» کفعمی آمده؛ از حضرت سید الساجدین(علیه السلام)، از پدر ایشان از جدّ بزرگوارش حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) روایت شده: این دعا را جبرئیل برای آن حضرت در یکی از جنگ ها فرود آورد، درحالی که زره سنگینی بر تن آن جناب قرار داشت، به گونه ای که سنگینی آن بدن مبارک آن حضرت را به درد آورده بود. جبرئیل عرضه داشت: یا محمّد؛ پروردگارت به تو سلام می رساند و می فرماید: این جوشن [زره] را از تن خود بیرون کن و این دعا را بخوان که برای تو و امّتت موجب ایمنی است. احمد شاملو : ترانههای کوچک غربت
هجرانی
غم ابن یمین فَرومَدی : قصاید
شمارهٔ ١٠٠ - قصیده در طیبت و مدح نظام الدین یحیی
چیست آن گوهر که هست از لعل تاجی برسرش عبدالقهّار عاصی : اشعار نو
(...)
در پردههایِ نازکِ شیدایی، اثیر اخسیکتی : غزلیات
شمارهٔ ۶۴
هر محتشمی پایه عشق تو ندارد پروین اعتصامی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۹
ای شده سوختهٔ آتش نفسانی فیض کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۰۴
روی دل سوی هوا کردم غلط شمس مغربی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰
من مست و خراب و می پرست آمده ام فضولی : غزلیات
شمارهٔ ۳۹۴
بیاد خاک درش گر چه ای سرشک دویدی احمد شاملو : لحظهها و همیشه
من مرگ را...
اینک موجِ سنگینگذرِ زمان است که در من میگذرد.
غزل شمارهٔ ۲۶۳
جماعتی که به ناموس ونام می گفتند صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۷۶۴
شدند جمع دل و زلف از آشنایی هم سلمان ساوجی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۲
ای خواجه فلان الدین که ریشت ... باد ملکالشعرای بهار : قصاید
شمارهٔ ۹۴ - در محرم
در محرم اهل ری خود را دگرگون میکنند سحاب اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۶۵
جز دام توام شکر که جای دگری نیست صفایی جندقی : غزلیات
شمارهٔ ۱۴۰
دلا خواهی توجه با خدا کرد سحاب اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۶۹
خوش آنکه چشم تو گاهی بمن نگاهی داشت قرآن کریم : با ترجمه مهدی الهی قمشهای
سورة الطارق
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ مولوی : فیه ما فیه
فصل نوزدهم - فرمود که شب و روز جنگ میکنی و طالب تهذیب
فرمود که شب و روز جنگ میکنی و طالب تهذیب اخلاق زن میباشی و نجاست زن را بخود پاک میکنی خود را درو پاک کنی بهتر است که او رادر خود پاک کنی خود را بوی تهذیب کن سوی او رو و آنچ او گوید تسلیم کن اگرچه نزد تو آن سخن محال باشد و غيرت را ترک کن اگرچه وصف رجالست و لیکن بدین وصف نیکو وصفهای بددرتو میاید از بهر این (معنی) پیغامبر صلی اللّه علیه و سلمّ فرمودلارُهْبَانِیَّةَ فِی الْاِسْلَامِ که راهبان را راه خلوت بود و کوه نشستن و زن ناستدن و دنیا ترک کردن خداوند عزوجل راهی باریک پنهان بنمود پیغامبر را (صلی اللهّ علیه و سلمّ) و آنچیست زن خواستن تا جور زنان میکشد و محالهای ایشان میشنود و برو میدوانند و خود را مهذب میگرداند وَاِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیْمٍ جور کسان برتافتن و تحمل کردن چنانست که نجاست خود را دریشان میمالی خلق تو نیک میشود از بردباری و خلق ایشان بد میشود از دوانیدن و تعدیّ کردن پس چون این را دانستی خود را پاک میگردان ایشان را همچو جامه دان که پلیدیهای خود را دریشان پاک میکنی و تو پاک میگردی و اگر با نفس خود برنمیآیی از روی عقل با خویش تقریرده که چنان انگارم که عقدی نرفته است معشوقهایست خراباتی هرگه که شهوت غالب میشود پیش وی ميروم باین طریق حمیّت را و حسد و غيرت را ازخود دفع میکن تا هنگام آن که ورای این تقریر ترا لذتّ مجاهده وتحمّل رو نماید و از محالات ایشان ترا حالها پدید شود بعد از آن بی آن تقریر تو مرید تحمّل و مجاهده و بر خود حیف گرفتن گردی چون سود خود معين درآن بینی. عطار نیشابوری : بخش پایانی
(۵) حکایت مرد خاک بیز
چنین گفت آن یکی با خاک بیزی مفاتیح الجنان : بعضی از دعاهای مشهور
دعای جوشن کبیر
این دعا در کتاب های «بلدالامین» و «مصباح» کفعمی آمده؛ از حضرت سید الساجدین(علیه السلام)، از پدر ایشان از جدّ بزرگوارش حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) روایت شده: این دعا را جبرئیل برای آن حضرت در یکی از جنگ ها فرود آورد، درحالی که زره سنگینی بر تن آن جناب قرار داشت، به گونه ای که سنگینی آن بدن مبارک آن حضرت را به درد آورده بود. جبرئیل عرضه داشت: یا محمّد؛ پروردگارت به تو سلام می رساند و می فرماید: این جوشن [زره] را از تن خود بیرون کن و این دعا را بخوان که برای تو و امّتت موجب ایمنی است. احمد شاملو : ترانههای کوچک غربت
هجرانی
غم ابن یمین فَرومَدی : قصاید
شمارهٔ ١٠٠ - قصیده در طیبت و مدح نظام الدین یحیی
چیست آن گوهر که هست از لعل تاجی برسرش عبدالقهّار عاصی : اشعار نو
(...)
در پردههایِ نازکِ شیدایی، اثیر اخسیکتی : غزلیات
شمارهٔ ۶۴
هر محتشمی پایه عشق تو ندارد پروین اعتصامی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۹
ای شده سوختهٔ آتش نفسانی فیض کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۰۴
روی دل سوی هوا کردم غلط شمس مغربی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰
من مست و خراب و می پرست آمده ام فضولی : غزلیات
شمارهٔ ۳۹۴
بیاد خاک درش گر چه ای سرشک دویدی احمد شاملو : لحظهها و همیشه
من مرگ را...
اینک موجِ سنگینگذرِ زمان است که در من میگذرد.