ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹۲
شطرنج هوس با صنم طنازم بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۶۴
با هیچکس حدیث نگفتن نگفتهام بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۶۳
باز برخود تهمت عیشی چو بلبل بستهام اوحدالدین کرمانی : الفصل الاول - فی الطامات
شمارهٔ ۸
در میکده جز به می وضو نتوان کرد بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۶۱
بیدست و پا به خاک ادب نقش بستهام بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۶۰
صورت خود ز تو نشناختهام اوحدالدین کرمانی : الفصل الاول - فی الطامات
شمارهٔ ۱۹
روزی بینی مرا و رندی سه چهار اوحدالدین کرمانی : الفصل الاول - فی الطامات
شمارهٔ ۲۳
گر نام نباشد به جهان ننگ اینک بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۵۸
گهی حجاب وگه آیینهٔ جمال توام بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۵۷
عمرها شد نقد دل بر چشم حیران است وام نظامی عروضی : مقالت سوم: در علم نجوم و غزارت منجم در آن علم
بخش ۹ - حکایت هشت - بی اعتقادی خیام به احکام نجوم
حکایت: اگرچه حکم حجة الحق عمر بدیدم اما ندیدم او را در احکام نجوم هیچ اعتقادی و از بزرگان هیچ کس ندیدم و نشنیدم که در احکام اعتقادی داشت، در زمستان سنهٔ ثمان و خمسمایة بشهر مرو سلطان کس فرستاد بخواجهٔ بزرگ صدر الدین محمد بن المظفر رحمه الله که خواجه امام عمر را بگوی تا اختیاری کند که بشکار رویم که اندرآن چند روز برف و باران نیاید و خواجه امام عمر در صحبت خواجه بود و در سرای او فرود آمدی خواجه کس فرستاد و او را بخواند و ماجرا با وی بگفت برفت و دو روز در آن کرد و اختیاری نیکو کرد و خود برفت و با اختیار سلطان را برنشاند و چون سلطان بر نشست و یک بانگ زمین برفت ابر در کشید و باد برخاست و برف و دمه درایستاد خندها کردند سلطان خواست که بازگردد خواجه امام گفت پادشاه دل فارغ دارد که همین ساعت ابر باز شود و درین پنج روز هیچ نم نباشد سلطان براند و ابر باز شد و در آن پنج روز هیچ نم نبود و کس ابر ندید، احکام نجوم اگرچه صنعتی معروف است اعتماد را نشاید و باید که منجم در آن اعتماد دوری نکند و هر حکم که کند حواله با قضا کند، سعدی : غزلیات
غزل ۲۴۶
دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۵۶
سنگ راهم میخورد حرصی که دارد احتشام فخرالدین اسعد گرگانی : ویس و رامین
نامه اول در صفت آرزومندى و درد جدایى
اگر چرخ فلک باشد حریرم اسیر شهرستانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۱۴
هر کجا موج هیاهوی دل است محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۸۸
ای به بالا فتنه سرگردان بالای تو من سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۴۴۱
چنان به عشق تو دل با زمانه شک دارد حافظ : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۵
چه مستیست ندانم که رو به ما آورد بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۵۴
موج ما را شرم دریای کرم بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۵۳
رفت فرصت ز کف اما من حیرتزده هم
شمارهٔ ۴۹۲
شطرنج هوس با صنم طنازم بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۶۴
با هیچکس حدیث نگفتن نگفتهام بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۶۳
باز برخود تهمت عیشی چو بلبل بستهام اوحدالدین کرمانی : الفصل الاول - فی الطامات
شمارهٔ ۸
در میکده جز به می وضو نتوان کرد بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۶۱
بیدست و پا به خاک ادب نقش بستهام بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۶۰
صورت خود ز تو نشناختهام اوحدالدین کرمانی : الفصل الاول - فی الطامات
شمارهٔ ۱۹
روزی بینی مرا و رندی سه چهار اوحدالدین کرمانی : الفصل الاول - فی الطامات
شمارهٔ ۲۳
گر نام نباشد به جهان ننگ اینک بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۵۸
گهی حجاب وگه آیینهٔ جمال توام بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۵۷
عمرها شد نقد دل بر چشم حیران است وام نظامی عروضی : مقالت سوم: در علم نجوم و غزارت منجم در آن علم
بخش ۹ - حکایت هشت - بی اعتقادی خیام به احکام نجوم
حکایت: اگرچه حکم حجة الحق عمر بدیدم اما ندیدم او را در احکام نجوم هیچ اعتقادی و از بزرگان هیچ کس ندیدم و نشنیدم که در احکام اعتقادی داشت، در زمستان سنهٔ ثمان و خمسمایة بشهر مرو سلطان کس فرستاد بخواجهٔ بزرگ صدر الدین محمد بن المظفر رحمه الله که خواجه امام عمر را بگوی تا اختیاری کند که بشکار رویم که اندرآن چند روز برف و باران نیاید و خواجه امام عمر در صحبت خواجه بود و در سرای او فرود آمدی خواجه کس فرستاد و او را بخواند و ماجرا با وی بگفت برفت و دو روز در آن کرد و اختیاری نیکو کرد و خود برفت و با اختیار سلطان را برنشاند و چون سلطان بر نشست و یک بانگ زمین برفت ابر در کشید و باد برخاست و برف و دمه درایستاد خندها کردند سلطان خواست که بازگردد خواجه امام گفت پادشاه دل فارغ دارد که همین ساعت ابر باز شود و درین پنج روز هیچ نم نباشد سلطان براند و ابر باز شد و در آن پنج روز هیچ نم نبود و کس ابر ندید، احکام نجوم اگرچه صنعتی معروف است اعتماد را نشاید و باید که منجم در آن اعتماد دوری نکند و هر حکم که کند حواله با قضا کند، سعدی : غزلیات
غزل ۲۴۶
دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۵۶
سنگ راهم میخورد حرصی که دارد احتشام فخرالدین اسعد گرگانی : ویس و رامین
نامه اول در صفت آرزومندى و درد جدایى
اگر چرخ فلک باشد حریرم اسیر شهرستانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۱۴
هر کجا موج هیاهوی دل است محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۸۸
ای به بالا فتنه سرگردان بالای تو من سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۴۴۱
چنان به عشق تو دل با زمانه شک دارد حافظ : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۵
چه مستیست ندانم که رو به ما آورد بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۵۴
موج ما را شرم دریای کرم بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۵۳
رفت فرصت ز کف اما من حیرتزده هم