ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - طوایف اهل غرور، و اسباب غرور، و معالجه آنها
بدان که غرور و غفلت، بسیار، و سبب غرور ایشان مختلف و متفاوت است و ما در این مقام، اشاره اجمالیه به طوایف مغرورین، و جهات غرور و غفلت هر یک می نماییم، تا طالب سعادت در مقام احتراز از آن باشد پس می گوییم:
غالب دهلوی : رباعیات
شمارهٔ ۷۶
آن را که بود درستیی در فرجام
هاتف اصفهانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸
دارم ز جدایی غزالی که مپرس
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۳۷۰ - اللطیفه الانسانیه
لطیف کو بانسانست معروف
رشیدالدین میبدی : ۴۰- سورة المؤمن- مکیة
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: رَفِیعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ بردارنده درجه‏ها افزونى زبر یکدیگر بندگان را خداوند عرش است، یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ مى‏افکند پیغام که زندگانى دلهاست از سخن و فرمان خویش، عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ برو که خواهد از بندگان خویش، لِیُنْذِرَ یَوْمَ التَّلاقِ (۱۵) تا آگاه کند مردمان را از روز هم دیدارى.
شمس مغربی : غزلیات
شمارهٔ ۴۲
چو باده چشم تو خوده است دل خراب چراست
ملا احمد نراقی : باب چهارم
صفت بیست و سوم - غرور
صفت بیست و سوم: غرور و مذمت که منشأ اکثر آفات و شرور است و اصل معنی غرور فریب خوردن است و مراد از آن در این مقام، فریفته شدن به شبهه و خدعه شیطان است، در ایمن شدن از عذاب خدای تعالی، و مطمئن گشتن به امری که موافق هوا و هوس، و ملایم طبع باشد پس هر که را اعتقاد آن باشد که او بر راه خیر است، و آن طریقه ای که دارد طریقه صحیح است، و چنین نباشد، آن شخص مغرور است و اگر فریفته امری شود که به واسطه آن خود را شخصی داند، آن عجب است و اگر چه آن نیز از اقسام غرور است، و لیکن مراد در این مقام از غرور، مغرور شدن است به صحت آن کاری که می کند، و درست بودن آن و چون بیشتر مردم به خود گمان نیک دارند، و افعال و اعمال خود را درست پندارند، و حال اینکه در آن گمان، خطا کارند پس ایشان مغروند مثل کسانی که مال مردم را می گیرند، و به مصرف خیرات و مبرات می رسانند، و مساجد و مدارس بنا می نهند، و پل و رباط می سازند، و چنان پندارند که عمل نیکی کرده اند، و به سعادتی رسیده اند و این، محض غرور و غفلت است و شیطان لعین او را فریب داده است و بدان که منبع هر هلاکتی، و سرچشمه هر شقاوتی، غرور و غفلت است .
ترانه های کودکانه : بخش اول
هاجر عروسی داره
یکی بود یکی نبود
صغیر اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۸
روزگاریست که چون حلقه مقیمم بدرت
واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۵۰۰
چنان زشتم، که ترسم چشم رحمت ننگرد سویم
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۳۵
از چراغی می‌توان افروخت چندین شمع را
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۸
گفتم که چو بخت هجر در خواب شود
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۱۴۱ - سرسرالربوبیه
ربوبیت بسر سر بود آن
هاتف اصفهانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳
این ریخته خون من و صد همچو منی
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - مختصری از محرمات شایع در میان مردم
چون وجوب امر به معروف و آداب و شرایط آن را معلوم کردی، بدان که منکرات، یعنی اعمال ناشایسته که شامل حرام و مکروه است بسیار است و آنچه در امثل این روزگار در میان مردم شایع شده و رسوم ایشان بر آنها جاری گشته بی شمار، و احصاء آنها به طریق تفصیل ممکن نیست و مجمل آنها نیز بسیار است از آن جمله اعمالی است که غالب آن است که در مساجد می باشد، مثل اخلال به واجبات نماز و بعضی افعال آن، چون ترک طمأنینه در رکوع و سجود و تأخیر نماز از وقت آن و نجاسات داخل مسجد نمودن و در آنجا سخن دنیا گفتن و خرید و فروش کردن و دیوانگان و اطفال در آنجا بازی کردن و غنا کردن در قرآن و غلط خواندن آن و حاضر شدن زنان و نظر کردن ایشان به مردان و نظر کردن مردان به ایشان و داخل شدن جنب و حایض در آن و غنا کردن موذنین و تعزیه خوانان و سایر خوانندگان و پیش از وقت اذان گفتن و حدیث دروغ در موعظه یا تعزیه نقل کردن و فتوی دادن غیر اهل و در وعظ و نقل حدیث ریا کردن و قصد خودنمائی کردن، و امثال اینها و همه اینها افعال ناشایسته است که بعضی از آنها حرام و بعضی مکروه است.
بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۷۴
حرصت آن نیست‌ که مرگش‌ ز هوس وادارد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۴
تهدید عدو چه بشنود عاشق راست
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۳۹
بر ما اگر ابلهی بناگاه زند
رشیدالدین میبدی : ۹- سورة التوبة- مدنیة
۱۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ‏ قال محمد بن کعب القرظى لما بایعت الانصار رسول اللَّه ص لیلة العقبة بمکه و هم سبعون نفسا قال عبد اللَّه بن رواحه: یا رسول اللَّه، اشترط لربک و لنفسک ما شئت فقال اشترط لربى ان تعبدوه و لا تشرکوا به شیئا و اشترط لنفسى ان تمنعونى مما تمنعون منه انفسکم. قالوا فاذا فعلنا ذلک فما ذا لنا؟ قال الجنّة قال ربح البیع لا نقیل و لا نستقیل، فنزلت هذه الایة.
سلطان ولد : ولدنامه
بخش ۱۷۱ - در بیان آن که سراج الدین مثنوی خوان شبی در خواب دید که چلبی حسام الدین قدس سره بر سر تربت مقدس مطهر مولانا قدسنا اللّه بسره العزیز ایستاده بود و این مثنوی را در دست گرفته خوش بآواز بلند و ذوق تمام میخواند و در شرح مدح این نظم مبالغه‌ها میفرمود. بعد رو بسراج الدین کرد و گفت میخواهم که این مثنوی را بعد از این همچنین خوانی که من میخوانم ودر اثنای آن ابیات دیگر در وصف این کتاب از خویشتن میفرمود. چون بیدار شد از آنهمه ابیات همین یک بیت در خاطرش مانده بود. هرکرا هست دید این را دید----- که برین نظم نیست هیچ مزید. همین بیت را چون بر این وزن است جهت تبرک در میانۀ ابیات نبشته شد
دیددر خواب آن مرید گزین