ترکی شیرازی : فصل پنجم - قطعهها و تکبیتیها
شمارهٔ ۵۷ - شیر حق علی
تیغ آتشبار شیر حق علی عنصری بلخی : قصاید
شمارهٔ ۴۳ - قصیدهٔ ذیل متعلق به غضائری است که عنصری در قصیدهٔ خود که بدنبال خواهد آمد بانتقاد و خرده گیری از آن پرداخته است
اگر کمال به جاه اندر است و جاه به مال ترکی شیرازی : فصل پنجم - قطعهها و تکبیتیها
شمارهٔ ۸۳ - لباس میش
زاهد که بود به زهد، مشهور عطار نیشابوری : بخش چهلم
الحكایة و التمثیل
خاشه روبی بود سرگردان راه ترکی شیرازی : فصل سوم - سوگواریها
شمارهٔ ۳۵ - طایر باغ جنان
ای شهیدی که لب تشنه بریدند سرت را! حاجب شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۸۳
هست مرد را، ترک می بعید عنصری بلخی : بحر خفیف
شمارهٔ ۶۳
زان گشاید فقع که بگشادی ملکالشعرای بهار : قطعات
شمارهٔ ۱۰۸ - مردمان لئیم
این ناکسان که کوس بزرگی همی زنند قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۴
از مهره گردون نکشید آن که ستم صوفی محمد هروی : دیوان اطعمه
بخش ۱۴۱
امروز چو رشته بی سر و سامانم منوچهری دامغانی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۱۰
الا وقت صبوحست، نه گرمست و نه سردست بلند اقبال : بخش سوم
بخش ۲۷ - فی التنبیه
نه هر تاجداری بود شهریار آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۸۱
تو را که گفت کز احباب روی برتابی واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۵
کوه کن از طرفی، وز طرفی مجنون است صوفی محمد هروی : دیوان اطعمه
بخش ۱۴
بعید گشته مرا وصل آن پری رخسار صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۴۴
سرو را از جلوه مستانه از جا می برد رشیدالدین میبدی : ۷- سورة الاعراف
۹ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ لُوطاً اى: و ارسلنا لوطا، و هو اسم اعجمى کابراهیم و اسحاق. و قیل: هو اسم عربى. و انما سمّى لوطا لانه حبّه لاط بقلب ابراهیم، اى: تعلق به و لصق. و هو لوط بن هاران بن آزر برادر زاده ابراهیم بود، با عم خویش ابراهیم از زمین بابل برفت. بسوى شام. ابراهیم به فلسطین فرو آمد، و لوط به اردن، پس رب العالمین لوط را به پیغامبرى فرستاد باهل سدوم و عمورا و صعورا و صامورا. این چهار شارستان مؤتفکات خوانند، یعنى: ائتفکت بهم، اى انقلبت. و مسکن وى به سدوم بود. ایشان را بیست و اند سال دعوت کرد، و یکى از ایشان ایمان نیاورد، و بآن فاحشه و فعل بد حریص گشته بودند، و لوط بایشان انکار مىنمود، و مىگفت: إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ، قرأ اهل المدینة و حفص انکم بکسر الالف على الخبر، و قرأ الآخرون: ائنکم بالاستفهام. قاسم انوار : غزلیات
شمارهٔ ۳۵۸
از پیر مغان گر خبری هست بگویید سیدای نسفی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵ - اسبیات
اسپی دارم کز غمش سوخته ام صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۴۵۲ - علامه دفع التکبر
نشانی از تواضع وز تکبر
شمارهٔ ۵۷ - شیر حق علی
تیغ آتشبار شیر حق علی عنصری بلخی : قصاید
شمارهٔ ۴۳ - قصیدهٔ ذیل متعلق به غضائری است که عنصری در قصیدهٔ خود که بدنبال خواهد آمد بانتقاد و خرده گیری از آن پرداخته است
اگر کمال به جاه اندر است و جاه به مال ترکی شیرازی : فصل پنجم - قطعهها و تکبیتیها
شمارهٔ ۸۳ - لباس میش
زاهد که بود به زهد، مشهور عطار نیشابوری : بخش چهلم
الحكایة و التمثیل
خاشه روبی بود سرگردان راه ترکی شیرازی : فصل سوم - سوگواریها
شمارهٔ ۳۵ - طایر باغ جنان
ای شهیدی که لب تشنه بریدند سرت را! حاجب شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۸۳
هست مرد را، ترک می بعید عنصری بلخی : بحر خفیف
شمارهٔ ۶۳
زان گشاید فقع که بگشادی ملکالشعرای بهار : قطعات
شمارهٔ ۱۰۸ - مردمان لئیم
این ناکسان که کوس بزرگی همی زنند قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۴
از مهره گردون نکشید آن که ستم صوفی محمد هروی : دیوان اطعمه
بخش ۱۴۱
امروز چو رشته بی سر و سامانم منوچهری دامغانی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۱۰
الا وقت صبوحست، نه گرمست و نه سردست بلند اقبال : بخش سوم
بخش ۲۷ - فی التنبیه
نه هر تاجداری بود شهریار آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۸۱
تو را که گفت کز احباب روی برتابی واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۵
کوه کن از طرفی، وز طرفی مجنون است صوفی محمد هروی : دیوان اطعمه
بخش ۱۴
بعید گشته مرا وصل آن پری رخسار صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۴۴
سرو را از جلوه مستانه از جا می برد رشیدالدین میبدی : ۷- سورة الاعراف
۹ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ لُوطاً اى: و ارسلنا لوطا، و هو اسم اعجمى کابراهیم و اسحاق. و قیل: هو اسم عربى. و انما سمّى لوطا لانه حبّه لاط بقلب ابراهیم، اى: تعلق به و لصق. و هو لوط بن هاران بن آزر برادر زاده ابراهیم بود، با عم خویش ابراهیم از زمین بابل برفت. بسوى شام. ابراهیم به فلسطین فرو آمد، و لوط به اردن، پس رب العالمین لوط را به پیغامبرى فرستاد باهل سدوم و عمورا و صعورا و صامورا. این چهار شارستان مؤتفکات خوانند، یعنى: ائتفکت بهم، اى انقلبت. و مسکن وى به سدوم بود. ایشان را بیست و اند سال دعوت کرد، و یکى از ایشان ایمان نیاورد، و بآن فاحشه و فعل بد حریص گشته بودند، و لوط بایشان انکار مىنمود، و مىگفت: إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ، قرأ اهل المدینة و حفص انکم بکسر الالف على الخبر، و قرأ الآخرون: ائنکم بالاستفهام. قاسم انوار : غزلیات
شمارهٔ ۳۵۸
از پیر مغان گر خبری هست بگویید سیدای نسفی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵ - اسبیات
اسپی دارم کز غمش سوخته ام صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۴۵۲ - علامه دفع التکبر
نشانی از تواضع وز تکبر