صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۶۷
چو برگ سبز کز باد خزانی زرد می گردد
محمد بن منور : فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته
حکایت شمارهٔ ۹۰
خواجه بوبکر مؤدب گفت که روزی شیخ با خطیب کوفی سخنی می‌گفت آهسته، پس روی سوی من کرد و گفت می‌شنودی که چه می‌گفتیم؟ گفتم نه. شیخ گفت می‌گفتیم: العجزُ عجزان التوانی فی الامر اِذا امکن والجد فی طلبه اذافات و در آن ساعت کی شیخ این سخن می‌گفت قوّال این مصراع می‌خواند: ولاتسقنی سراً اذا امکن الجهر.
جامی : یوسف و زلیخا
بخش ۳۹ - داستان دختر بازغه نام از نسل عاد که به مال و جمال نظیر خود نداشت و غایبانه عاشق جمال یوسف شد و در آن آیینه جمال حقیقت دید و از مجاز به حقیقت رسید
نه تنها عشق از دیدار خیزد
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۳۱۶
خاکیان پاک‌طینت، دانهٔ یک سبحه‌اند
رضی‌الدین آرتیمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۷
آموخت ما را آن زلف و گردن
سعدی : مثنویات
شمارهٔ ۴۴
بکوش امروز تا گندم بپاشی
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۸۷
یک به یک از در درآمد آن نگار
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره‏
۲۰ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ... الآیة... این آن وقت بود که ابراهیم کودک خود را اسماعیل و مادر وى را هاجر برد و بفرمان حق ایشان را در آن وادى بى زرع بنشاند، آنجا که اکنون خانه کعبه است، پس ازیشان باز گشت تا آنجا که خواست که از دیدار چشم ایشان غائب گردد، خداى را عز و جل خواند و گفت رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً همانست که در آن سورة دیگر گفت رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ خداوند ما بنشاندم فرزند خود را بهامونى بى بر نزدیک خانه تو، خانه با آزرم با شکوه و بزرگ داشته، خداوندا تا نماز بپاى دارند، و آن خانه نماز را قبله گیرند. آن گه ایشان را روزى فراوان خواست و همسایگان خواست که وادى بى زرع و بى نبات بود، و بیابانى بى اهل و بى کسان بود، گفت فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ خداوندا دل قومى را از مردمان چنان کن که مى‏شتابد باین خانه و بایشان وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ و ایشان را از میوه‏هاى آن جهان روزى کن. خداى عز و جل دعاء وى اجابت کرد فما مسلم الّا و یحب الحجّ هیچ مسلمان نبود که نه دوست دارد حج کردن و زیارت خانه، و در هیچ دیار چنان میوه که آنجا برند به نیکویى و لطیفى و بسیارى نیست. قال اللَّه تعالى یُجْبى‏ إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا و ابراهیم در آنچه خواست از روزى مؤمنانرا از دیگران جدا کرد و مستثنى، و گفت مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ از بهر آنک در باب هدایت فرزندان را بر عموم دعا کرده بود، و گفته که: وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی و او را از تعمیم با تخصیص آوردند و گفتند لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ پس چون این دعا کرد تخصیص نگه داشت، و مؤمنانرا از کافران جدا کرد، رب العالمین آن تخصیص وى با تعمیم برد و کافران را نیز در آورد، گفت وَ مَنْ کَفَرَ نعمت دنیا از کس دریغ نیست آشنا و بیگانه همه را از آن نصیب است، عرض حاضر یاکله البرّ و الفاجر کُلًّا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً پس در آخر آیت کافر از مؤمن باز برید بنواخت دنیا و عطاء آن جهانى گفت فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى‏ عَذابِ النَّارِ او را بر خوردار کنم زمانى اندک که این گیتى‏اند کست برسیدنى. و برسیدنى اندک بود و آمدنى نزدیک، و بعاقبت او را ناچاره بعذاب رسانیم، وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ و بد جایگاهى که دوزخ است، شدن گاه کافران. شامى فَأُمَتِّعُهُ خواند بجزم میم و تخفیف تا، باقى بفتح میم و تشدید تا و هر دو قراءت بمعنى یکسانند.
هلالی جغتایی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۱
راه وفا پیش گیر، کان ز جفا خوش ترست
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۲۰۶
زاهد هوای عالم بالا نمی کند
آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۹۵۰
تا چند حدیث از جم روجام دمادم زن
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۰
جنت در بسته سازد مهر خاموشی ترا
سهراب سپهری : حجم سبز
ورق روشن وقت
از هجوم روشنایی شیشه های در تکان می خورد.
نهج البلاغه : حکمت ها
نتیجه بى مهرى نزدیکان
<strong> وَ قَالَ عليه‌السلام </strong> مَنْ ضَيَّعَهُ اَلْأَقْرَبُ أُتِيحَ لَهُ اَلْأَبْعَدُ
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۸
در زندان تا کرد مرا گردون پیر
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۵
گر سایهٔ من گران بود در نظرت
رودکی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۲۶
شاد زی با سیاه چشمان، شاد
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۲
من به الم ای صنم گرفتار نیم
سعدی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴ - تنبیه و موعظت
روزی که زیر خاک تن ما نهان شود
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۱۴
دلی گرفته تر از غنچه در بغل دارم