سعدی : باب پنجم در عشق و جوانی
حکایت شمارهٔ ۹
دانشمندی را دیدم به کسی مبتلا شده و رازش برملا افتاده جور فراوان بردی و تحمل بی کران کردی. باری به لطافتش گفتم دانم که ترا در مودت این منظور علتی و بنای محبت بر زلّتی نیست، با وجود چنین معنی لایق قدر علما نباشد خود را متهم گردانیدن و جور بی ادبان بردن. گفت ای یار دست عتاب از دامن روزگارم بدار، بارها درین مصلحت که تو بینی اندیشه کردم و صبر بر جفای او سهلتر آید همی که صبر از دیدن او و حکما گویند: دل بر مجاهده نهادن آسانتر است که چشم از مشاهده بر گرفتن شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی) : گزیدهٔ غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۳ - سرود ساربان
بهار آمد که بازم گل به باغ و بوستان خواند سعدی : غزلیات
غزل ۵۴۵
بخت آیینه ندارم که در او مینگری سیدای نسفی : غزلیات
شمارهٔ ۲۵۳
چند روزی در محبت درد می باید کشید سعدی : باب پنجم در عشق و جوانی
حکایت شمارهٔ ۶
شبی یاد دارم که یاری عزیز از در در آمد چنان بیخود از جای بر جستم که چراغم به آستین کشته شد. مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۳۷
من سر بنهم در رهت ای کان کرم صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۵۰۵
هر که چون شبنم گل پاک بود گوهر او اوحدالدین کرمانی : الباب التاسع: فی السفر و الوداع
شمارهٔ ۷
ای دل به سری پر زهوس چتوان کرد خواجه نصیرالدین طوسی : مقدمه
بخش ۲ - ذکر سببی که باعث شد بر تألیف این کتاب
به وقت مقام قهستان در خدمت حاکم آن بقعه، مجلس عالی ناصرالدین عبدالرحیم ابن ابی منصور، تغمده الله برحمته، در اثنای ذکری که می رفت از کتاب الطهاره که استاد فاضل و حکیم کامل ابوعلی احمد بن محمد بن یعقوب مسکویه خازن رازی، سقی الله ثراه و رضی عنه و أرضاه، در تهذیب اخلاق ساخته است، و سیاقت آن بر ایراد بلیغ ترین اشارتی در فصیح ترین عبارتی پرداخته، چنانکه این سه چهار بیت که پیش از این در قطعه گفته آمده است به وصف آن کتاب ناطق است: فایز دشتی : دوبیتیها
دوبیتی شمارهٔ ۳۰
برفت آن یار و از ما مهر برداشت سعدی : باب پنجم در عشق و جوانی
حکایت شمارهٔ ۵
یکی را از متعلمان کمال بهجتی بود و معلم از آنجا که حس بشریت است با حسن کبیره او معاملتی داشت و وقتی که به خلوتش دریافتی گفتی صغیر اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۸۱
در خمر طرهٔ طرار کمند اندازش یغمای جندقی : بخش اول
شمارهٔ ۵۶ - به نواب اردشیر میرزا هنگامیکه در طهران ناخوش بوده نوشته
اگر گویم چه مایه شکنج از رهگذار رنجی که بندگان والا را خاست بر این پیر خسته و مستمند شکسته از آسمان و زمین ریخت و رست آسوده روان سرکاری که جاویدانش اندوه مباد، فرسوده کوه ها درد و آلوده دشت ها گرد خواهد شد. و چرا چنین نباشد که جز با تندرستی والا سرمایه زندگانی و پیرایه کامرانی من بنده و جهانی بر شاخ آهو و پر هما است، اگر هفتاد کشور چون من و برتر از من بر جان سپاری سر نهد و به خاکساری جان دهد، چنانستی که مشتی خاک بر باد و شکسته دیواری از بنیاد شده باشد. ولی خدای نکرده اگر سر موئی از هستی جان پرور و اندام فرشتی گوهر سرکار در کاهد، یا آسیب زخمه خاری زخم اندیش آن فرخ روان پیکر افتد تن لشکرها بدرود روان خواهد کرد و گلشن زندگانی کشورها کوب آزمای خزان خواهد شد. باباطاهر عریان همدانی : دوبیتیها
دوبیتی شمارهٔ ۷۲
گلی که خود بدادم پیچ و تابش سعدی : باب پنجم در عشق و جوانی
حکایت شمارهٔ ۴
یکی را دل از دست رفته بود و ترک جان کرده و مطمح نظرش جایی خطرناک و مظنه هلاک نه لقمهای که مصور شدی که به کام آید یا مرغی که به دام افتد. باری به نصیحتش گفتند: ازین خیال محال تجنب کن که خلقی هم بدین هوس که تو داری اسیرند و پای در زنجیر. سعدی : باب پنجم در عشق و جوانی
حکایت شمارهٔ ۳
پارسایی را دیدم به محبت شخصی گرفتار نه طاقت صبر و نه یارای گفتار. چندانکه ملامت دیدی و غرامتکشیدی ترک تصابی نگفتی و گفتی مهدی اخوان ثالث : زمستان
آواز کَرَک
« بده ... بدبد ... چه امیدی؟ چه ایمانی؟» بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۳۰
عمریست چون گل میروم زین باغ حرمان در بغل عنصری بلخی : قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید
شمارهٔ ۴۳
سپهسالار ایران کز کمانش صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تکبیت شمارهٔ ۱۲۳۵
حسرت ما را به عمر رفته، چون برگ خزان
حکایت شمارهٔ ۹
دانشمندی را دیدم به کسی مبتلا شده و رازش برملا افتاده جور فراوان بردی و تحمل بی کران کردی. باری به لطافتش گفتم دانم که ترا در مودت این منظور علتی و بنای محبت بر زلّتی نیست، با وجود چنین معنی لایق قدر علما نباشد خود را متهم گردانیدن و جور بی ادبان بردن. گفت ای یار دست عتاب از دامن روزگارم بدار، بارها درین مصلحت که تو بینی اندیشه کردم و صبر بر جفای او سهلتر آید همی که صبر از دیدن او و حکما گویند: دل بر مجاهده نهادن آسانتر است که چشم از مشاهده بر گرفتن شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی) : گزیدهٔ غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۳ - سرود ساربان
بهار آمد که بازم گل به باغ و بوستان خواند سعدی : غزلیات
غزل ۵۴۵
بخت آیینه ندارم که در او مینگری سیدای نسفی : غزلیات
شمارهٔ ۲۵۳
چند روزی در محبت درد می باید کشید سعدی : باب پنجم در عشق و جوانی
حکایت شمارهٔ ۶
شبی یاد دارم که یاری عزیز از در در آمد چنان بیخود از جای بر جستم که چراغم به آستین کشته شد. مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۳۷
من سر بنهم در رهت ای کان کرم صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۵۰۵
هر که چون شبنم گل پاک بود گوهر او اوحدالدین کرمانی : الباب التاسع: فی السفر و الوداع
شمارهٔ ۷
ای دل به سری پر زهوس چتوان کرد خواجه نصیرالدین طوسی : مقدمه
بخش ۲ - ذکر سببی که باعث شد بر تألیف این کتاب
به وقت مقام قهستان در خدمت حاکم آن بقعه، مجلس عالی ناصرالدین عبدالرحیم ابن ابی منصور، تغمده الله برحمته، در اثنای ذکری که می رفت از کتاب الطهاره که استاد فاضل و حکیم کامل ابوعلی احمد بن محمد بن یعقوب مسکویه خازن رازی، سقی الله ثراه و رضی عنه و أرضاه، در تهذیب اخلاق ساخته است، و سیاقت آن بر ایراد بلیغ ترین اشارتی در فصیح ترین عبارتی پرداخته، چنانکه این سه چهار بیت که پیش از این در قطعه گفته آمده است به وصف آن کتاب ناطق است: فایز دشتی : دوبیتیها
دوبیتی شمارهٔ ۳۰
برفت آن یار و از ما مهر برداشت سعدی : باب پنجم در عشق و جوانی
حکایت شمارهٔ ۵
یکی را از متعلمان کمال بهجتی بود و معلم از آنجا که حس بشریت است با حسن کبیره او معاملتی داشت و وقتی که به خلوتش دریافتی گفتی صغیر اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۸۱
در خمر طرهٔ طرار کمند اندازش یغمای جندقی : بخش اول
شمارهٔ ۵۶ - به نواب اردشیر میرزا هنگامیکه در طهران ناخوش بوده نوشته
اگر گویم چه مایه شکنج از رهگذار رنجی که بندگان والا را خاست بر این پیر خسته و مستمند شکسته از آسمان و زمین ریخت و رست آسوده روان سرکاری که جاویدانش اندوه مباد، فرسوده کوه ها درد و آلوده دشت ها گرد خواهد شد. و چرا چنین نباشد که جز با تندرستی والا سرمایه زندگانی و پیرایه کامرانی من بنده و جهانی بر شاخ آهو و پر هما است، اگر هفتاد کشور چون من و برتر از من بر جان سپاری سر نهد و به خاکساری جان دهد، چنانستی که مشتی خاک بر باد و شکسته دیواری از بنیاد شده باشد. ولی خدای نکرده اگر سر موئی از هستی جان پرور و اندام فرشتی گوهر سرکار در کاهد، یا آسیب زخمه خاری زخم اندیش آن فرخ روان پیکر افتد تن لشکرها بدرود روان خواهد کرد و گلشن زندگانی کشورها کوب آزمای خزان خواهد شد. باباطاهر عریان همدانی : دوبیتیها
دوبیتی شمارهٔ ۷۲
گلی که خود بدادم پیچ و تابش سعدی : باب پنجم در عشق و جوانی
حکایت شمارهٔ ۴
یکی را دل از دست رفته بود و ترک جان کرده و مطمح نظرش جایی خطرناک و مظنه هلاک نه لقمهای که مصور شدی که به کام آید یا مرغی که به دام افتد. باری به نصیحتش گفتند: ازین خیال محال تجنب کن که خلقی هم بدین هوس که تو داری اسیرند و پای در زنجیر. سعدی : باب پنجم در عشق و جوانی
حکایت شمارهٔ ۳
پارسایی را دیدم به محبت شخصی گرفتار نه طاقت صبر و نه یارای گفتار. چندانکه ملامت دیدی و غرامتکشیدی ترک تصابی نگفتی و گفتی مهدی اخوان ثالث : زمستان
آواز کَرَک
« بده ... بدبد ... چه امیدی؟ چه ایمانی؟» بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۳۰
عمریست چون گل میروم زین باغ حرمان در بغل عنصری بلخی : قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید
شمارهٔ ۴۳
سپهسالار ایران کز کمانش صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تکبیت شمارهٔ ۱۲۳۵
حسرت ما را به عمر رفته، چون برگ خزان