هوش مصنوعی:
متن درباره فردی پارسا است که به عشق شخصی گرفتار شده و با وجود ملامت دیگران، از عشق خود دست نمیکشد. او حتی حاضر است رنج و درد را تحمل کند اما از معشوق جدا نشود. در نهایت، وقتی از او پرسیده میشود که چرا عقلش را از دست داده، پاسخ میدهد که در برابر سلطان عشق، تقوا و پاکدامنی قدرت چندانی ندارند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عشقی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و زبان ادبی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
حکایت شمارهٔ ۳
پارسایی را دیدم به محبت شخصی گرفتار نه طاقت صبر و نه یارای گفتار. چندانکه ملامت دیدی و غرامتکشیدی ترک تصابی نگفتی و گفتی
کوته نکنم ز دامنت دست
ور خود بزنی به تیغ تیزم
بعد از تو ملاذ و ملجائی نیست
هم در تو گریزم ار گریزم
باری ملامتش کردم و گفتم : عقل نفیست را چه شد تا نفس خسیس غالب آمد؟ زمانی بفکرت فرو رفت و گفت:
هر کجا سلطان عشق آمد نماند
قوّت بازوی تقوی را محل
پاکدامن چون زید بیچاره ای
اوفتاده تا گریبان در وحل
کوته نکنم ز دامنت دست
ور خود بزنی به تیغ تیزم
بعد از تو ملاذ و ملجائی نیست
هم در تو گریزم ار گریزم
باری ملامتش کردم و گفتم : عقل نفیست را چه شد تا نفس خسیس غالب آمد؟ زمانی بفکرت فرو رفت و گفت:
هر کجا سلطان عشق آمد نماند
قوّت بازوی تقوی را محل
پاکدامن چون زید بیچاره ای
اوفتاده تا گریبان در وحل
تعداد ابیات: ۴
۱۰۹۷
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۲
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.