سیدای نسفی : غزلیات
شمارهٔ ۲۸۲
گل به گلشن دعویی صاحب کمالی می کند صفایی جندقی : ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی
بند ۵
تنها نه خاکیان به تو جیحون گریستند سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۸
کی بو که قدم از این جهان برگیرم ابوالفضل بیهقی : مجلد ششم
بخش ۸ - خیشخانه
و از بیداری و حزم و احتیاط این پادشاه محتشم، رضی اللّه عنه، یکی آن است که بروزگار جوانی که بهرات میبود و پنهان از پدر شراب میخورد، پوشیده از ریحان خادم فرود سرای خلوتها میکرد و مطربان میداشت مرد و زن که ایشان را از راههای نبهره نزدیک وی بردندی. در کوشک باغ عدنانی فرمود تا خانهیی برآوردند خواب قیلوله را و آن را مزمّلها ساختند و خیشها آویختند، چنانکه آب از حوض روان شدی و بطلسم بر بام خانه شدی و در مزمّلها بگشتی و خیشها را تر کردی. و این خانه را از سقف تا بپای زمین صورت کردند، صورتهای الفیه، از انواع گرد آمدن مردان با زنان، همه برهنه، چنانکه جمله آن کتاب را صورت و حکایت و سخن نقش کردند. و بیرون این، صورتها نگاشتند فراخور این صورتها. و امیر بوقت قیلوله آنجا رفتی و خواب آنجا کردی. و جوانان را شرط است که چنین و مانند این بکنند. مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۲۲
آمدهام که تا به خود، گوش کشان کشانمت شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۵۵
هر زمانی بر آهکی گروی یغمای جندقی : بخش اول
شمارهٔ ۷۶ - به میراز حسن نوشته
نامه زیبا نگار شیوا گفتار که از در آزمون بر فرهنگ دری نگار شگری رفته بود، دوده دید پروردش دیده را سرمه سائی کرد و سامان سینه و جان را چون جام جمشید و آئینه خورشید روشنائی بخشود. بی سازش و خوشگوئی و نوازش و دلجوئی نه چندان درست افتاد، و خوش نشست که زبان ساز آفرین و ستایش گیرد، یا چون چهر مهر فروزت زیبائی خدادادش نیازمند پیرایه و آرایش. اگر روزی یک نامه بر همین راه و روش نگار آری و اندک درنگ و کوشش در جستن فرهنگ و بهم در سرشتن که چندان ناهموار نیفتد بکار بری، شش ماه دیگر یکی از نویسندگان صابی رنگ و سخن سنجان صاحب سنگ خواهی شد، مصرع: بدست باش که کاری به جای خویشتن است. نسیمی : غزلیات
شمارهٔ ۲۷۷
گوهر دریای وحدت آدم است، ای آدمی امیر پازواری : نهبیتیها
شمارهٔ ۲
رٰاهْرِهْ مِنْ دیمِهْ کِهْ پَیْ بِهْ کُویِ یٰارْ کِرْدْ عبید زاکانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۶
ترک سر مستم که ساغر می گرفت اوحدی مراغهای : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۶
در گمانی که: به غیر از تو کسی یارم هست؟ قاسم انوار : غزلیات
شمارهٔ ۲۴۰
آن خواجه سر بشر ندارد اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۶
هر کس که نه سر بپای دلدار نهد لالایی ها : بخش اول
شب بخیر کوچولو
گنجشک لالا بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۱۲
گر شور مستیام کند اندیشه گردباد فیض کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۲۹
خویش را اول سزاوارش کنید رشیدالدین میبدی : ۴۲- سورة الشورى - مکیه
۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبادِهِ اى بارّ بهم رفیق حفى. قال مقاتل: یعنى بالبر و الفاجر، حیث لهم یهلکهم جوعا بمعاصیهم. یدل علیه قوله: یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ، فکل من رزقه اللَّه من مؤمن و کافر و ذى روح، فهو ممن یشاء اللَّه ان یرزقه و قال الصادق (ع): اللطف فى الرزق انه جعل رزقهم من الطیبات، و رزقهم من حیث لا یعلمون، و لم یدفعه الیهم بمرة بل یرزق کل عبد منهم، قدر ما یصلحه و یصلح له. محمود شبستری : کنز الحقایق
در حقیقت اسلام فرماید
چه فرقست ای پسر از جسم تا جان افسر کرمانی : غزلیات
شمارهٔ ۹
از دیده چکد قطره خون جگر ما خواجه نصیرالدین طوسی : قسم دوم در مقاصد
فصل نهم
چون نفس خیر و فاضل باشد و بر نیل فضیلت و تحصیل سعادت متوفر و به اقتنای علوم حقیقی و معارف یقینی مشعوف، واجب بود بر صاحبش اهتمام به اموری که مستدعی محافظت این شرایط و اقامت این مراسم باشد، و چنانکه قانون حفظ صحت در طب استعمال ملایم مزاج بود قانون حفظ صحت نفس ایثار معاشرت و مخالطت کسانی باشد که در خصال مذکور با او مشاکل و مشارک باشند، چه هیچ چیز را در نفس تأثیر زیادت از تأثیر جلیس و خلیط نبود؛ و همچنین احتراز از مؤانست و مجالست کسانی که بدین مناقب متحلی نباشند، و علی الخصوص از اختلاط اهل شر و نقص، مانند گروهی که به مسخرگی و مجون شهرت یافته باشند یا همت به اصابت قبایح شهوات و نیل فواحش لذات مصروف گردانیده، چه تجنب از این طایفه حافظ این صحت را مهم ترین شرطی و واجب ترین چیزی بود؛ و همچنان که از مخالطت ایشان حذر واجب بود از اصغای احادیث و حکایات و استماع اخبار و مجازات و روایت اشعار و مزخرفات و حضور مجالس و محافل ایشان، خاصه وقتی که به استطابت نفس و میل طبیعت مشوب خواهد بود، حذر واجب بود. چه از حضور یک مجمع یا از استماع یک نادره یا از روایت یک بیت در آن شیوه چندان وسخ و خبث به نفس تعلق گیرد که تطهیر ازان جز به روزگار دراز و معالجات دشوار میسر نگردد، و بسیار بود که امثال آن حال سبب فساد فاضلان مبرز و ماده غوایت عالمان مستبصر شده باشد تا به جوانان مستعد و متعلمان مسترشد چه رسد!
شمارهٔ ۲۸۲
گل به گلشن دعویی صاحب کمالی می کند صفایی جندقی : ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی
بند ۵
تنها نه خاکیان به تو جیحون گریستند سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۸
کی بو که قدم از این جهان برگیرم ابوالفضل بیهقی : مجلد ششم
بخش ۸ - خیشخانه
و از بیداری و حزم و احتیاط این پادشاه محتشم، رضی اللّه عنه، یکی آن است که بروزگار جوانی که بهرات میبود و پنهان از پدر شراب میخورد، پوشیده از ریحان خادم فرود سرای خلوتها میکرد و مطربان میداشت مرد و زن که ایشان را از راههای نبهره نزدیک وی بردندی. در کوشک باغ عدنانی فرمود تا خانهیی برآوردند خواب قیلوله را و آن را مزمّلها ساختند و خیشها آویختند، چنانکه آب از حوض روان شدی و بطلسم بر بام خانه شدی و در مزمّلها بگشتی و خیشها را تر کردی. و این خانه را از سقف تا بپای زمین صورت کردند، صورتهای الفیه، از انواع گرد آمدن مردان با زنان، همه برهنه، چنانکه جمله آن کتاب را صورت و حکایت و سخن نقش کردند. و بیرون این، صورتها نگاشتند فراخور این صورتها. و امیر بوقت قیلوله آنجا رفتی و خواب آنجا کردی. و جوانان را شرط است که چنین و مانند این بکنند. مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۲۲
آمدهام که تا به خود، گوش کشان کشانمت شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۵۵
هر زمانی بر آهکی گروی یغمای جندقی : بخش اول
شمارهٔ ۷۶ - به میراز حسن نوشته
نامه زیبا نگار شیوا گفتار که از در آزمون بر فرهنگ دری نگار شگری رفته بود، دوده دید پروردش دیده را سرمه سائی کرد و سامان سینه و جان را چون جام جمشید و آئینه خورشید روشنائی بخشود. بی سازش و خوشگوئی و نوازش و دلجوئی نه چندان درست افتاد، و خوش نشست که زبان ساز آفرین و ستایش گیرد، یا چون چهر مهر فروزت زیبائی خدادادش نیازمند پیرایه و آرایش. اگر روزی یک نامه بر همین راه و روش نگار آری و اندک درنگ و کوشش در جستن فرهنگ و بهم در سرشتن که چندان ناهموار نیفتد بکار بری، شش ماه دیگر یکی از نویسندگان صابی رنگ و سخن سنجان صاحب سنگ خواهی شد، مصرع: بدست باش که کاری به جای خویشتن است. نسیمی : غزلیات
شمارهٔ ۲۷۷
گوهر دریای وحدت آدم است، ای آدمی امیر پازواری : نهبیتیها
شمارهٔ ۲
رٰاهْرِهْ مِنْ دیمِهْ کِهْ پَیْ بِهْ کُویِ یٰارْ کِرْدْ عبید زاکانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۶
ترک سر مستم که ساغر می گرفت اوحدی مراغهای : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۶
در گمانی که: به غیر از تو کسی یارم هست؟ قاسم انوار : غزلیات
شمارهٔ ۲۴۰
آن خواجه سر بشر ندارد اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۶
هر کس که نه سر بپای دلدار نهد لالایی ها : بخش اول
شب بخیر کوچولو
گنجشک لالا بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۱۲
گر شور مستیام کند اندیشه گردباد فیض کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۲۹
خویش را اول سزاوارش کنید رشیدالدین میبدی : ۴۲- سورة الشورى - مکیه
۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبادِهِ اى بارّ بهم رفیق حفى. قال مقاتل: یعنى بالبر و الفاجر، حیث لهم یهلکهم جوعا بمعاصیهم. یدل علیه قوله: یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ، فکل من رزقه اللَّه من مؤمن و کافر و ذى روح، فهو ممن یشاء اللَّه ان یرزقه و قال الصادق (ع): اللطف فى الرزق انه جعل رزقهم من الطیبات، و رزقهم من حیث لا یعلمون، و لم یدفعه الیهم بمرة بل یرزق کل عبد منهم، قدر ما یصلحه و یصلح له. محمود شبستری : کنز الحقایق
در حقیقت اسلام فرماید
چه فرقست ای پسر از جسم تا جان افسر کرمانی : غزلیات
شمارهٔ ۹
از دیده چکد قطره خون جگر ما خواجه نصیرالدین طوسی : قسم دوم در مقاصد
فصل نهم
چون نفس خیر و فاضل باشد و بر نیل فضیلت و تحصیل سعادت متوفر و به اقتنای علوم حقیقی و معارف یقینی مشعوف، واجب بود بر صاحبش اهتمام به اموری که مستدعی محافظت این شرایط و اقامت این مراسم باشد، و چنانکه قانون حفظ صحت در طب استعمال ملایم مزاج بود قانون حفظ صحت نفس ایثار معاشرت و مخالطت کسانی باشد که در خصال مذکور با او مشاکل و مشارک باشند، چه هیچ چیز را در نفس تأثیر زیادت از تأثیر جلیس و خلیط نبود؛ و همچنین احتراز از مؤانست و مجالست کسانی که بدین مناقب متحلی نباشند، و علی الخصوص از اختلاط اهل شر و نقص، مانند گروهی که به مسخرگی و مجون شهرت یافته باشند یا همت به اصابت قبایح شهوات و نیل فواحش لذات مصروف گردانیده، چه تجنب از این طایفه حافظ این صحت را مهم ترین شرطی و واجب ترین چیزی بود؛ و همچنان که از مخالطت ایشان حذر واجب بود از اصغای احادیث و حکایات و استماع اخبار و مجازات و روایت اشعار و مزخرفات و حضور مجالس و محافل ایشان، خاصه وقتی که به استطابت نفس و میل طبیعت مشوب خواهد بود، حذر واجب بود. چه از حضور یک مجمع یا از استماع یک نادره یا از روایت یک بیت در آن شیوه چندان وسخ و خبث به نفس تعلق گیرد که تطهیر ازان جز به روزگار دراز و معالجات دشوار میسر نگردد، و بسیار بود که امثال آن حال سبب فساد فاضلان مبرز و ماده غوایت عالمان مستبصر شده باشد تا به جوانان مستعد و متعلمان مسترشد چه رسد!