رهی معیری : غزلها - جلد دوم
کوکب امید
ای صبح نودمیده! بناگوش کیستی؟ نظامی گنجوی : شرف نامه
بخش ۴۸ - رسیدن اسکندر به کشور روس
بیا ساقی آن بکر پوشیده روی سیف فرغانی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۹۱ - کتب الی الشیخ العارف سعدی الشیرازی
نمی دانم که چون باشد بمعدن زر فرستادن جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۸۶۱
مستیش افزود تا بشکست مینای دلم جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۳
نگه بر چهره نتوان کرد آن ترک شرابی را رشیدالدین میبدی : ۵- سورة المائدة- مدنیة
۷ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِیها هُدىً وَ نُورٌ هم مدح است و هم تشریف و هم تعظیم. مدح بسزا، و تعظیم نیکو، و تشریف تمام. مدح جلال الوهیّت، تعظیم کلام احدیّت، تشریف بندگان در راه خدمت. مدح با ذات میگردد، و تعظیم با صفات، تشریف با افعال. جلال خود را خود ستود، و تعظیم صفات خود خود نهاد. دانست بعلم قدیم که نهاد بشریّت و عجز عبودیت هرگز مبادى جلال الوهیّت در نیابد، و بشناخت کمال احدیّت نرسد، و عزّت قرآن باین عجز گواهى میدهد که: وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ، و مصطفى (ص) که سیّد خافقین و جمال ثقلین است چون بر بساط قربت بمقام معاینت رسید، گفت: «لا احصى ثناء علیک، انت کما اثنیت على نفسک»: جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۵۱۶
آنکه چون جامی خورد آتش به بزمی در زند عطار نیشابوری : بلبل نامه
فغان کردن گل در هجر بلبل و شکایت از روزگار
نسیم صبحدم آمد به گلشن عرفی شیرازی : غزلها
غزل شمارهٔ ۲۳۷
برهمن کی ره اسلام از بیم و ستم گیرد جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۷۹
نمی باشد زمرگ اندیشه ای پرهیزکاران را فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۲
آن سلسله را که جز خطا باطن نیست جمالالدین عبدالرزاق : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۲
دوش در گلستان سحرگاهی جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۲۴
زهی از بادهٔ شوق تو ساغر کاسهٔ سرها جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۳۴۸
در غمت بی طاقتی سیماب آسا جان ماست جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۴۱
سوختم در یاد شمع عارض جانانه ها مولوی : المجلس الرابع
مناجات
ملکا و پادشاها! جان مشتاقان لقای خود راکه از دریای هستی بهکشتی اجتهاد، عبور میجویند به سلامت و سعادت به ساحل فضل و رحمت خویش برسان. دردمندان لقای فراق خود را به مرهم و درمان امان خویش صحت و عافیت ابدی روزیگردان. دیدۀ دل هر یکی را به تماشای انوار و ازهار بستان غیبگشادهگردان. شبروان خلوت را در ظلمات هوی و شهوات ازگمراهی و بيراهی نگاه دار. ای خداییکه به امر «اهبطوا» مرغان ارواح ما را به دام و دانهٔ قالب خاکی محبوسکردی، بهکمالی فضل خویش از این دامگاه صعب به گشاد عالم غیب راه نمای، یا اله العالمين و یا خيرالناصرین. ابتدایکلام و آغاز پیام به حدیثیکنیم از احادیث رسول صادق، محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم: روی فی اصّح الاخبار عن افصح الاخیار انه قال: «ان لله تبارک و تعالی عباداً امجاداً محلهم فی الارضکمحل المطران وقع علی البّر اخرج البُرّوان وقع علی البحر اخرج الدّر». چنين میفرماید مصلح هر فساد،کلید هر مراد، پناه مطیع و عاصی، رهنمای دانی و قاصی صلی الله علیه و سلم: خدای خالق زمين و زمان را، مبدع طباق هفت آسمان را، خداوند بی حیف را، سلطان بیکیف را در جهان آب وگل بندگانند پاک تر از جان و دل. جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۴۴۱
طپیدنها در دل می زند دلدار می آید جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۹۸۵
بسکه نرم و صاف باشد سربسر اعضای او فلکی شروانی : غزلیات
شمارهٔ ۵
جانان نکند هرگز، هرگز نکند جانان ترانه های کودکانه : بخش اول
سرمای شب
هنگامی که سرمای شب میلرزاند جنگل را
کوکب امید
ای صبح نودمیده! بناگوش کیستی؟ نظامی گنجوی : شرف نامه
بخش ۴۸ - رسیدن اسکندر به کشور روس
بیا ساقی آن بکر پوشیده روی سیف فرغانی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۹۱ - کتب الی الشیخ العارف سعدی الشیرازی
نمی دانم که چون باشد بمعدن زر فرستادن جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۸۶۱
مستیش افزود تا بشکست مینای دلم جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۳
نگه بر چهره نتوان کرد آن ترک شرابی را رشیدالدین میبدی : ۵- سورة المائدة- مدنیة
۷ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِیها هُدىً وَ نُورٌ هم مدح است و هم تشریف و هم تعظیم. مدح بسزا، و تعظیم نیکو، و تشریف تمام. مدح جلال الوهیّت، تعظیم کلام احدیّت، تشریف بندگان در راه خدمت. مدح با ذات میگردد، و تعظیم با صفات، تشریف با افعال. جلال خود را خود ستود، و تعظیم صفات خود خود نهاد. دانست بعلم قدیم که نهاد بشریّت و عجز عبودیت هرگز مبادى جلال الوهیّت در نیابد، و بشناخت کمال احدیّت نرسد، و عزّت قرآن باین عجز گواهى میدهد که: وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ، و مصطفى (ص) که سیّد خافقین و جمال ثقلین است چون بر بساط قربت بمقام معاینت رسید، گفت: «لا احصى ثناء علیک، انت کما اثنیت على نفسک»: جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۵۱۶
آنکه چون جامی خورد آتش به بزمی در زند عطار نیشابوری : بلبل نامه
فغان کردن گل در هجر بلبل و شکایت از روزگار
نسیم صبحدم آمد به گلشن عرفی شیرازی : غزلها
غزل شمارهٔ ۲۳۷
برهمن کی ره اسلام از بیم و ستم گیرد جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۷۹
نمی باشد زمرگ اندیشه ای پرهیزکاران را فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۲
آن سلسله را که جز خطا باطن نیست جمالالدین عبدالرزاق : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۲
دوش در گلستان سحرگاهی جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۲۴
زهی از بادهٔ شوق تو ساغر کاسهٔ سرها جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۳۴۸
در غمت بی طاقتی سیماب آسا جان ماست جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۴۱
سوختم در یاد شمع عارض جانانه ها مولوی : المجلس الرابع
مناجات
ملکا و پادشاها! جان مشتاقان لقای خود راکه از دریای هستی بهکشتی اجتهاد، عبور میجویند به سلامت و سعادت به ساحل فضل و رحمت خویش برسان. دردمندان لقای فراق خود را به مرهم و درمان امان خویش صحت و عافیت ابدی روزیگردان. دیدۀ دل هر یکی را به تماشای انوار و ازهار بستان غیبگشادهگردان. شبروان خلوت را در ظلمات هوی و شهوات ازگمراهی و بيراهی نگاه دار. ای خداییکه به امر «اهبطوا» مرغان ارواح ما را به دام و دانهٔ قالب خاکی محبوسکردی، بهکمالی فضل خویش از این دامگاه صعب به گشاد عالم غیب راه نمای، یا اله العالمين و یا خيرالناصرین. ابتدایکلام و آغاز پیام به حدیثیکنیم از احادیث رسول صادق، محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم: روی فی اصّح الاخبار عن افصح الاخیار انه قال: «ان لله تبارک و تعالی عباداً امجاداً محلهم فی الارضکمحل المطران وقع علی البّر اخرج البُرّوان وقع علی البحر اخرج الدّر». چنين میفرماید مصلح هر فساد،کلید هر مراد، پناه مطیع و عاصی، رهنمای دانی و قاصی صلی الله علیه و سلم: خدای خالق زمين و زمان را، مبدع طباق هفت آسمان را، خداوند بی حیف را، سلطان بیکیف را در جهان آب وگل بندگانند پاک تر از جان و دل. جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۴۴۱
طپیدنها در دل می زند دلدار می آید جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۹۸۵
بسکه نرم و صاف باشد سربسر اعضای او فلکی شروانی : غزلیات
شمارهٔ ۵
جانان نکند هرگز، هرگز نکند جانان ترانه های کودکانه : بخش اول
سرمای شب
هنگامی که سرمای شب میلرزاند جنگل را