عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۹۸
سختی به ضعیفان جهان بی سبب آید
من بد کنم و زخم ندامت به لب آید
زاهد دمش افسرده چو صبح است، مبادا
خورشید تو را از نفس سرد تب آید
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۹۹
صفای عارضش، رنگ از رخ مهتاب بزداید
خیال خط او، از چشم مخمل خواب بزداید
وصال، از یاد سالک می برد غم های دیرین را
به دامن بحر، گرد از چهرهٔ سیلاب بزداید
سرت گردم، صبوحی کرده چاک پیرهن بگشا
که رنگ از سینهٔ خورشید عالمتاب بزداید
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۰۲
ز هر چاکی که دارد سینه من، بوی خون آید
که یک بو از هزاران رخنهء مِجمر برون آید
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۰۳
گیاه خرّمی از تربت پاکم نمی روید
گلی بی داغ دل، چون لاله از خاکم نمی روید
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۰۴
درنگ ازکاروان ما سبکباران نمی آید
قرار منزل از سیلاب رفتاران نمی آید
لبی چون غنچه گر خاموش بینی، گوش دل بگشا
که بوی خیر ازین بیهوده گفتاران نمی آید
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۰۵
مداوای جنون از دیده بی خواب می آید
کزو دایم به گوش من، صدای آب می آید
شبی در بزم بی سامان من ای همنشین، بنشین
چراغ داغ من کافیست، تا مهتاب می آید
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۰۹
در آن محفل که شمع من، تجلی ساز می آید
اگر طور است، چون پروانه در پرواز می آید
ضعیفی ها فکنده ست از نواسنجی زبانم را
کنون چون نی، همین از گوش من آواز می آید
حزین از شعر سرجوش فغانی می گساری کن
که از گفتار او کار می شیراز می آید
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۱۴
در بهاری که مرا بال و پرافشانی بود
بی تو گل در نظرم، لالهٔ پیکانی بود
من بتخانه نشین را ز چه رو کرد خراب
کفر زلف تو، که آشوب مسلمانی بود؟
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۱۵
خجل چون بید مجنون گشتم از نشو و نمای خود
ز قدّ پرشکن گردیده ام زنجیر پای خود
منه تا می توانی در سرای عاریت، پا را
شکوه مسند جمشید دارد بوریای خود
چه از بیگانه می جویی رسوم آشنایی را؟
به عمری ای وفا دشمن، نگشتی آشنای خود
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۲۰
ز شیرین کاری من، بیستون آباد می گردد
قلم در پنجهء من تیشه فرهاد می گردد
صبا بفرست، اگر مکتوب و قاصد نیست رسم تو
به بوی التفاتی خاطر ما شاد می گردد
هوا را گر چنین می پرورد نفس هوش پیشه
جهان پروانهٔ ما، آسیای باد می گردد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۲۶
تن سختی کشم چون در خروش آید، روان رقصد
دل شوریده ز آواز شکست استخوان رقصد
به ذوقی می تپد در سینه دل کز صبر عاری شد
متاع خود به غارت دادهٔ ما در دکان رقصد
سماع خانقاهی نیست حاجت وجد مستان را
دل شوریده ام در یک زمین با آسمان رقصد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۳۰
چمن، به سایه نشینان خرمی بگذار
بیا به تربت ما، خاک بی غمی بگذار
به بانگ نالهٔ ما می توان خروشیدن
به بلبلان چمن، رسم همدمی بگذار
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۳۲
می آید از کوی مغان طرز طربناکش نگر
صبح قیامت می دمد، پیراهن چاکش نگر
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۴۲
غنچه دیدی و دل تنگ ندیدی، افسوس
روی گل دیدی و نیرنگ ندیدی، افسوس
ای که در سایهٔ گل خواب فراغت داری
تپش مرغ شب آهنگ ندیدی، افسوس
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۴۳
نمی کشد، دل ما را به دام و دانهٔ خویش
رهین منّتم، از زشتی زمانه خویش
به دیر و کعبه نیارم سر نیاز فرود
مرا که خاک مراد است، آستانهٔ خویش
خوش است بلبلم از عیش جاودانهٔ خویش
که دارم از گره بال خویش، دانهٔ خویش
شراب در نظر مستیم سراب نماست
لبم تر است ز شادابی ترانهٔ خویش
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۴۴
نمی بینم به مسجد رونق، از دلمرده اصحابش
همان به، شیشهٔ می را کنم قندیل محرابش
بر آن نازک بدن، دل در برم چون بید می لرزد
پرستاران کنند از برگ گل، گر بستر خوابش
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۴۷
سرفرازی طلب از همّت مردانهٔ عشق
داغ خورشید بود بر سر دیوانهٔ عشق
نیست جز سینهٔ تفسیدهٔ این سوخته دل
سرزمینی که در آن سوخته شد دانهٔ عشق
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۵۰
در بتکده نامحرم و در کعبه غریبم
آیا که حوالت به کجا کرده نصیبم؟
مفتی، ز اصول و ز فروعم خبری نیست
یک مسأله جز عشق، نیاموخت ادیبم
من حوصله ساز ستم عشق نبودم
از عشوه دلم دادی و از جلوه، فریبم
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۶۰
شمع سان، دیده پرآتش مژه پرنم دارم
داغها بر جگر، از الفت مرهم دارم
نسبم کاش چو یاران دگر جعلی بود
غم عالم ز نسب نامهٔ آدم دارم
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۶۳
قناعت چون گهر، با ساغر و مینای خودکردم
چو چشم خوش نگاهان، مستی از صهبای خود کردم
نمی آید ز رشک، از سینه تا لب هرگز آوازم
دلم هر شیونی می خواست در صحرای خود کردم