فرخی سیستانی : قطعات و ابیات بازماندهٔ قصاید
شمارهٔ ۱۳ - او راست
از بس شمار بوسه که دوش آن نگار کرد اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۵
از آل علی هر چه ترا دل باشد غالب دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۲۶۳
درد ناسازست و درمان نیز هم مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۱۰
بازآمد آن مهی که ندیدش فلک به خواب نورعلیشاه : جامع الاسرار
بخش ۱۱ - حکایت در فضیلت قناعت
وقتی در ارض اقدس مشهد مقدس در کاروانسرائی با درویش بینوائی هم حجره بودیم و همسفره روزها قرص خورشیدمان زیب خوان و شبها از خوشه پروین زبیب قوه روان پیوسته بر سفره قناعت میهمان و شخص تسلیم و رضا را میزبان چند روزی بدین منوال گذران حال بود عاقبت درویش بینوا را در بنای توانائی شکست افتاد و طاق طاقتش سست شد بنیاد آتش جوع خرمن شکیبائی راسوخت و شعله شکایت برجانش برافروخت تمنای اطعمه لذیذه از دیار صبرش اخراج کرد و با این بی خانمان آغاز لجاج گفتم ای درویش دلریش خوان قناعت نعمتی است بی محنت و تشویش مائده انزوا طعامیست بی مشقت بیش از بیش قال الله تبارک و تعالی (اتستبدلون الذی هوادنی بالذی هو خیر) چون بنی اسرائیل را از شربت نصیحت دأالجوع بهبودی حاصل نشد و مضمون (اهبطوا مصرا فان لکم ما سالتم) را مایل شد حسب التمنای آن از آن شریف مکان رحل اقامت بستیم و در قریه ای از حوالی آنجا نشستیم حضرت و اهب العطایا ضیافتخانه بهر ما ترتیب فرمود آنچه متمنای درویش بود لیکن در خلال آن حال رئیس قریه فقیر را شاهزاده خراسان که مفقود شده بود تصور نمود و روز بروز در احترام میافزود هر چند سوگند یاد میکردم که من آن نیستم مفید نمی افتاد بلکه قوی میشد اساس آن بنیاآخرالامر این معنی در خراسان منتشر شد و سایر اهل قری مخبر گشته ازهر طرف ساز و برگ پیشکشی ساز کردند و انقیاد اطاعت آغاز حاکم مشهد مقدس را تزلزلی در بنای طاقت روی آورد و در این خصوص تدبیرها میکرد که فقیر را بنوعی برطرف کند و ناوک هلاکت و را هدف، درویش بینوا را لشکر جبن بمحاصره حصار دل بر آمده در صدد و دفع آن برآمد و چندانکه مجادله نمود مطلقا ندادش سود چون راه چاره مسدود دید با جزع و فزع تمام نزد فقیر دوید که کنج قناعت و جوع سلامت بهتر از خوان کرامت و بیم هلاکت و ملامتست آن گنجی است بیزوال و این رنجی لایزال شبی دست دعا بدرگاه کبریا درآورده پیدا شدن شاهزاده مفقود را از حضرت و دود مسئلت نمودیم علی الصباح خبر ورود درآن نواحی رسید و از قضیه رسته روانه مشهد مقدس گردیدیم و بکنجی غنودیم. سعدالدین وراوینی : باب اول
مفاوضهٔ ملک زاده با دستور
روز دیگر که شاه سیارات عَلَم بر بام این طارم چهارم زد و مهرهٔ ثوابت ازین نطعِ ازرق باز چیدند شاه در سراچهٔ خلوت بنشست؛ مثال داد تا چند معتبر از کفات و دهات ملک که هر یک فرزانهٔ زمانهٔ خویش بودند، با ملکزاده و وزیر بحضرت آمدند و انجمنی، چنانک وزیر خواست، بساختند. ملک مرزبان را گفت: ای برادر، هرچ تو گوئی، خلاصهٔ نیکاندیشی و نقاوهٔ حفاوت و مهربانی باشد و الّا از فرط مماحضت و مخالصت آن را صورتی نتوان کرد. اکنون از هرچ داعیهٔ مصلحت املا میکند، اَوعیهٔ ضمیر بباید پرداخت؛ گفتنی گفته و درّ حکمت سفته او لیتر. ملک زاده آغاز سخن کرد و بلفظی چربتر از زبان فصیحان و عبارتی شیرینتر از خلق کریمان، حق دعای شاه و ثنای حضرت بارگاه برعایت رسانید. جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۸۸
صحت ز علی مرتضی می خواهم ترانه های کودکانه : بخش اول
بچه مرتب
کلاغه اونجاس امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۹۱۶
ای که امروز به زیبایی او می نازی صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۵
اثنی عشری ز زاده بوطالب میرزا حبیب خراسانی : غزلیات
شمارهٔ ۶۳
ای مغبچه کو ره خرابات مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۰۰
بر کار گذشته بین که حسرت نخوری نهج البلاغه : خطبه ها
افشای ادعاهاى دروغين طلحه
<strong> و من كلام له عليهالسلام في معنى طلحة بن عبيد الله </strong> صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۷۶
به گوشه قفس از آشیانه قانع باش شمس مغربی : غزلیات
شمارهٔ ۵۰
این جوش که از میکده برخاست چه جوش است بلند اقبال : قصاید
شمارهٔ ۷
در شب غره ماه رمضانم دلبر سیف فرغانی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۶۷
ای ز تو هم خرقه هم سجاده تو بی نماز صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۹۲
ختم است بر خرام تو راه نظر زدن فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۹
تلخکامیهای ما از گردش ایّام نیست فیض کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۸۲
بس جور کشیدیم در این ره که بریدیم
شمارهٔ ۱۳ - او راست
از بس شمار بوسه که دوش آن نگار کرد اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۵
از آل علی هر چه ترا دل باشد غالب دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۲۶۳
درد ناسازست و درمان نیز هم مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۱۰
بازآمد آن مهی که ندیدش فلک به خواب نورعلیشاه : جامع الاسرار
بخش ۱۱ - حکایت در فضیلت قناعت
وقتی در ارض اقدس مشهد مقدس در کاروانسرائی با درویش بینوائی هم حجره بودیم و همسفره روزها قرص خورشیدمان زیب خوان و شبها از خوشه پروین زبیب قوه روان پیوسته بر سفره قناعت میهمان و شخص تسلیم و رضا را میزبان چند روزی بدین منوال گذران حال بود عاقبت درویش بینوا را در بنای توانائی شکست افتاد و طاق طاقتش سست شد بنیاد آتش جوع خرمن شکیبائی راسوخت و شعله شکایت برجانش برافروخت تمنای اطعمه لذیذه از دیار صبرش اخراج کرد و با این بی خانمان آغاز لجاج گفتم ای درویش دلریش خوان قناعت نعمتی است بی محنت و تشویش مائده انزوا طعامیست بی مشقت بیش از بیش قال الله تبارک و تعالی (اتستبدلون الذی هوادنی بالذی هو خیر) چون بنی اسرائیل را از شربت نصیحت دأالجوع بهبودی حاصل نشد و مضمون (اهبطوا مصرا فان لکم ما سالتم) را مایل شد حسب التمنای آن از آن شریف مکان رحل اقامت بستیم و در قریه ای از حوالی آنجا نشستیم حضرت و اهب العطایا ضیافتخانه بهر ما ترتیب فرمود آنچه متمنای درویش بود لیکن در خلال آن حال رئیس قریه فقیر را شاهزاده خراسان که مفقود شده بود تصور نمود و روز بروز در احترام میافزود هر چند سوگند یاد میکردم که من آن نیستم مفید نمی افتاد بلکه قوی میشد اساس آن بنیاآخرالامر این معنی در خراسان منتشر شد و سایر اهل قری مخبر گشته ازهر طرف ساز و برگ پیشکشی ساز کردند و انقیاد اطاعت آغاز حاکم مشهد مقدس را تزلزلی در بنای طاقت روی آورد و در این خصوص تدبیرها میکرد که فقیر را بنوعی برطرف کند و ناوک هلاکت و را هدف، درویش بینوا را لشکر جبن بمحاصره حصار دل بر آمده در صدد و دفع آن برآمد و چندانکه مجادله نمود مطلقا ندادش سود چون راه چاره مسدود دید با جزع و فزع تمام نزد فقیر دوید که کنج قناعت و جوع سلامت بهتر از خوان کرامت و بیم هلاکت و ملامتست آن گنجی است بیزوال و این رنجی لایزال شبی دست دعا بدرگاه کبریا درآورده پیدا شدن شاهزاده مفقود را از حضرت و دود مسئلت نمودیم علی الصباح خبر ورود درآن نواحی رسید و از قضیه رسته روانه مشهد مقدس گردیدیم و بکنجی غنودیم. سعدالدین وراوینی : باب اول
مفاوضهٔ ملک زاده با دستور
روز دیگر که شاه سیارات عَلَم بر بام این طارم چهارم زد و مهرهٔ ثوابت ازین نطعِ ازرق باز چیدند شاه در سراچهٔ خلوت بنشست؛ مثال داد تا چند معتبر از کفات و دهات ملک که هر یک فرزانهٔ زمانهٔ خویش بودند، با ملکزاده و وزیر بحضرت آمدند و انجمنی، چنانک وزیر خواست، بساختند. ملک مرزبان را گفت: ای برادر، هرچ تو گوئی، خلاصهٔ نیکاندیشی و نقاوهٔ حفاوت و مهربانی باشد و الّا از فرط مماحضت و مخالصت آن را صورتی نتوان کرد. اکنون از هرچ داعیهٔ مصلحت املا میکند، اَوعیهٔ ضمیر بباید پرداخت؛ گفتنی گفته و درّ حکمت سفته او لیتر. ملک زاده آغاز سخن کرد و بلفظی چربتر از زبان فصیحان و عبارتی شیرینتر از خلق کریمان، حق دعای شاه و ثنای حضرت بارگاه برعایت رسانید. جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۸۸
صحت ز علی مرتضی می خواهم ترانه های کودکانه : بخش اول
بچه مرتب
کلاغه اونجاس امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۹۱۶
ای که امروز به زیبایی او می نازی صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۵
اثنی عشری ز زاده بوطالب میرزا حبیب خراسانی : غزلیات
شمارهٔ ۶۳
ای مغبچه کو ره خرابات مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۰۰
بر کار گذشته بین که حسرت نخوری نهج البلاغه : خطبه ها
افشای ادعاهاى دروغين طلحه
<strong> و من كلام له عليهالسلام في معنى طلحة بن عبيد الله </strong> صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۷۶
به گوشه قفس از آشیانه قانع باش شمس مغربی : غزلیات
شمارهٔ ۵۰
این جوش که از میکده برخاست چه جوش است بلند اقبال : قصاید
شمارهٔ ۷
در شب غره ماه رمضانم دلبر سیف فرغانی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۶۷
ای ز تو هم خرقه هم سجاده تو بی نماز صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۹۲
ختم است بر خرام تو راه نظر زدن فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۹
تلخکامیهای ما از گردش ایّام نیست فیض کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۸۲
بس جور کشیدیم در این ره که بریدیم