ملا هادی سبزواری : رباعیات
رباعی فی حقیقة المحمدیه
ای صبح ازل طلعت روح افزایت
یغمای جندقی : بخش دوم
شمارهٔ ۸
رسید همایون نامه سرکاری بزم دوستان را مشک به خرمن و گوهر به دامن ریخت. نوید تندرستی کلید درهای امید گشت، جان به مژده در آستین و پیشانی به ستایش و سپاس یزدانی به آستان نهادم. پرسش و روزگار دوران نزدیک و بریدگان پیوسته فرموده ای، پیداست روز آنکه جدا ماند و با رنج شکیب سوز تنهائی آشنا چگونه و چون خواهد بود؟ آن مایه هست و بود که دریافت دیدار جان افزای یار از بار خدا جوئیم هست، و پس آسیب گسستگی که با غوغای رستاخیزش پیوستگی هاست تیماری نیست. ندانم این شب دیر انجام را کی بامداد خواهد رست و این بست گران نشست را که با مرگ ناگهانی دامن به دامن بسته از کجا گشاد خواهد زاد.
شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۴۹
یک حقیقت هست ما را در نظر
صفای اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۶
امشب سر آن دارم کز خانه برون تازم
میرداماد : اشعار عربی
شمارهٔ ۴ - : یا ازلی الدوام یا ابدی البقاء
یا ازلی الدوام یا ابدی البقاء
غروی اصفهانی : مدایح و مراثی قاسم بن الحسن علیهماالسلام
شمارهٔ ۲ - فی رثاء القاسم بن الحسن سلام الله علیهما
در عدن زنگار بدن عقیق یمن شد
صفای اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۳
بنشین بپس زانو در مصطبه جانها
صفای اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۶
با زلف تو صد پیمان دل بست بدستانها
صفای اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۳۵
آمد از میکده بیرون پسری جام بدست
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۲۸۶ - در هجا
دی از کسان خواجه بکردم یکی سؤال
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۰
آن بت که رخی بود ز مه خوبترش
صفای اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۵
امشب بکه مانم من اسرار همی گویم
شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۲۰
ما عاشق چشم مست عشقیم
یغمای جندقی : بخش دوم
شمارهٔ ۳۵ - از قول مادر جلال الدین میرزا به فخرالدوله نگاشته
گمان رفتن جان شد مرا یقین که تو رفتی
صفای اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۸۶
بازوی عشق بنهاد بر دوش ناقه دل
یغمای جندقی : مراثی و نوحه‌ها
شمارهٔ ۸۴
این نوحه از سیف الله میرزا فرزندفتحعلیشاه است که یغما جرح و تعدیلی در آن کرده. لیکن در برخی از نسخه های خطی به نام یغما درج شده و نوحه خوانان و مرثیه گویان ولایت جندق و بیابانک نیز آنرا از وی می دانند:
صفای اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۲
شبی که دیده بدیدار دوست باز کنم
ملا احمد نراقی : باب چهارم
مطلب اول - در بیان دو جنس رذیله و ضد آنها
اما دو جنس رذیله، پس اول «جربزه» است، که باعث خروج از حد اعتدال است و در فکر، و موجب آن است که ذهن به جائی نایستد، بلکه پیوسته در ابداع شبهات و استخراج امور دقیقه، غیر مطابق واقع باشد، و از حد لایق تجاوز کند و بر حق قرار نگیرد و بسا باشد که در مباحث عقلیه و علوم الهیه منجر به الحاد و کفر و فساد عقیده شود بلکه می رسد به جائی که صاحب آن، انکار همه اشیاء و نفی حقایق جمیع چیزها را می نماید، همچنان که طایفه «سوفسطائیه»، در علوم شرعیه و مسایل عملیه منجر به وسواس می گردند.
صفای اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰
تجلیگه خود کرد خدا دیده ما را
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۸
از غمزه مست دوست در خوابم من