اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۲۰
با خلق خدا تصرّف آغاز مکن
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۴۸۷ - در ستایش سخن خود
بزرگوارا با آنکه معرضم ز سخن
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۴۸۶ - مدح سدید فقیهی
جهان را دلم گفت لطفی کن آخر
سیدای نسفی : غزلیات
شمارهٔ ۴۰۲
در دل امشب شورشی چون صبح محشر داشتیم
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۴۸۵ - صاحب به حکیم اسبی وعده کرد در تقاضای آن این قطعه را گفته
زهی نفاذ تو در سر کارهای ممالک
سیف فرغانی : غزلیات
شمارهٔ ۳۷۴
من تحفه از دل می کنم نزدیک جانان می برم
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۴۸۴ - در شکایت
تو وزیری و منت مدحت گوی
نصرالله منشی : باب الاسد و الثور
بخش ۴۱ - ادامهٔ حکایت دو شریک
این مثل بدان آوردم تا بدانی که بسیار حیلت و کوشش بر خلق وبال گشتست. گفت: ای پدر کوتاه کن و درازکشی در توقف دار، که این کار اندک موونت بسیار منفعت است. پیر را شره مال و دوستی فرزند در کار آورد، تا جانب دین و مروت مهمل گذاشت، و ارتکاب این محفظور بخلاف شریعت و طریقت جایز شمرد، و برحسب اشارت پسر رفت. دیگر روز قاضی بیرون رفت و خلق انبوه بنظاره بیستادند. قاضی روی بدرخت آورد و از حال زر بپرسید. آوازی شنود که: مغفل برده ست. قاضی متحیر گشت و گرد درخت برآمد، دانست که در میان آن کسی باشد - که بدالت خیانت منزلت کرامت کم توان یافت - بفرمود تا هیزم بسیار فراهم آوردند و در حوالی درخت بنهادند و آتش اندران زد. پیر ساعتی صبر کرد، چون کار بجان رسید زینهار خواست. قاضی فرمود تا او فرو آوردند و استمالت نمود. راستی حال قاضی را معلوم گردانید چنانکه کوتاه دستی و امانت مغفل معلوم گشت و خیانت پسرش از ضمن آن مقرر گشت. و پیر از این جهان فانی بدار نعیم گریخت با درجت شهادت و سعادت مغفرت. و پسرش، پس از آنکه ادب بلیغ دیده بود و شرایط تعریک و تعزیز در باب وی تقدیم افتاده، پدر را، مرده، بر پشت بخانه برد. و مغفل ببرکت راستی و امانت یمن صدق و دیانت زر بستد و بازگشت.
ملک‌الشعرای بهار : قطعات
شمارهٔ ۹۵ - مشت پس از جنگ
چون خصم قوی گشت از او دست نگهدار
شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۴۸
هر که او آشنای سلطان شد
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۴۸۳ - مطایبه
دوش مهمان خواجه‌ای بودم
رودکی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۱۱۵
این جهان را نگر به چشم خرد
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۴۸۲ - در شکایت
مرا پیام فرستی همی که پرسش تو
سنایی غزنوی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۸
عشق تو بربود ز من مایهٔ مایی و منی
بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۱۴
زبس به خلوت حسن توبارآینه است
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۴۸۱ - ایضا در هجا
گمان مبر که ز بی‌عیبی عمادست آن
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۴۸۰
هر آنگه که چون من نیایم نخوانی
سعدی : باب اول در عدل و تدبیر و رای
حکایت
چو الپ ارسلان جان به جان‌بخش داد
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۴۷۹ - در موعظه
پیشی ز هنر طلب نه از مال
فیض کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۹۷
گر شود روزی شبی کان ماهرا مهمان کنیم