فردوسی : داستان سیاوش
بخش ۱۶
چو خورشید برزد سر از کوهسار رودکی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷
... مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۹۴
افتادم، افتادم، در آبی افتادم صامت بروجردی : غزلیات
شمارهٔ ۴۹
من نمیگویم چرا با دوستانت کین بود خاقانی : قصاید
شمارهٔ ۱۸۴ - مطلع سوم
دهر سیه کاسهای است ما همه مهمان او عنصری بلخی : قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید
شمارهٔ ۵۰
اگر نه تیمار از بهر عاشقت بودی طغرل احراری : دوبیتیها
شمارهٔ ۲
یک دل آسوده در این باغ نیست مولوی : دفتر پنجم
بخش ۱۹ - سبب آنک فرجی را نام فرجی نهادند از اول
صوفییی بدرید جبه در حرج امیرشاهی سبزواری : غزلیات
شمارهٔ ۱۴۴
باده گلرنگست و ساقی یار و نوروزی چنین پروین اعتصامی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷
سوخت اوراق دل از اخگر پنداری چند محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۸۴
رسید باز طپاننده کبوتر دل اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
الایا خیمگی خیمه فروهل
الایا خیمگی خیمه فروهل زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
یسنه، هات 21-19 (بغان یشت)
هات 19 1 [زوت:] زرتشت از اهوره مزدا پرسید: ای اهوره مزدا!ای سپندترین مینو! ای دادار جهان استومند! ای اشون! کدام بود آن سخنی که مرا در دل افگندی، ای اهوره مزدا!... 2 پیش از آفرینش آسمان، پیش از آب، پیش از جانور، پیش از گیاه، پیش از آذر اهوره مزدا، پیش از اشون مرد، پیش از تباهکاران و دیوان و مردمان [دروند]، پیش از سراسر زندگی این جهانی و پیش از همۀ مزدا آفریدگان نیک اشه نژاد؟ 3 آنگاه اهوره مزدا گفت: ای سپیتمان زرتشت! آن سخن، «اهون و یریه....» بود که ترا در دل افگندم.... 4 ................................................................................................................................................................................. 5 ای سپیتمان زرتشت! این «اهون ویریه....»ی من هرگاه بی هیچ درنگ و لغزشی سروده شود، برابر صد «گاه» برگزیدۀ دیگر است که بی هیچ درنگ و لغزشی سروده شده باشد و هرگاه بادرنگ ولغزش سروده شود، برابر ده «گاه» برگزیدۀ دیگر است. 6 ای سپیتمان زرتشت! کسی که در زندگی این جهانی، برای من «اهون ویریه...» را از بر بخواند یا به یاد بسپارد و باژگیرد یا باژکنان بسراید یا آن را به هنگام سرودن بستاند، من – اهوره مزدا – روانش را از فراز چینود پل سه بار به بهشت – به بهترین زندگانی، به بهترین اشه، به بهترین روشنایی – برسانم. 7 ای سپیتمان زرتشت! کسی که در زندگی این جهان، برای من «اهون ویریه....: را باژگیرد و پاره ای از آن را – نیم یا سه یک یا چهار یک یا پنج یک آن را – نخواند، من- اهوره مزدا – روانش را از بهشت دور کنم. من اورا به اندازۀ درازا و پهنای این زمین، از بهشت دور کنم و این زمین را به همان اندازه که دراز است، پهناست. 8 من در آغاز، واژگانی را که «اهو» و «رتو» در میان آنهاست، فرو خواندم، پیش از آفرینش آسمان برین، پیش از آب، پیش از زمین ، پیش از گیاه، پیش از آفرینش گاو چهار پا، پیش از زایش مرد اشون دو پا، پیش از آفرینش پیکر خورشید برین و پس از آفرینش امشا سپندان. 9 از میان آن دو مینوی نخستین، سپند مینو سراسر آفرینش اشه را که بوده است و هست و خواهد بود، با گفتار «شیوثننم انگهوش مزدایی» برای من برخواند. 10 و این سخن، درمیان سخنان، کارآمدترین سخنی است که گفته شده و برزبان آورده شده و خوانده شده است. این سخن را چندان توانایی است که اگر همۀ [مردمان] جهان استومند، آن را بیاموزند و به یاد بسپارند، خود را از مرگ رهایی توانند داد. 11 این سخن ما گفته شده است تا هریک از آفریدگان [جهان]، آن را در پرتو بهترین اشه یاد گیرد و بدان بیندیشد. 12 «یثه»: چنین گوید که زرتشت را «اهو» و «رتو» شناختند. «اثا»: چنین گوید که او – اهوره مزدا- نیز در نخستین اندیشه، نزد آفریدگان جهان چنین است. «یثه»: آموزش می دهد که او از همه بزرگتر است. «اثا: : چنین گوید که آفرینش، او راست. 13 «ونگهوش» : سومین آموزش دین را باز می گوید که زندگی خوب، از آن مزداست. «دزدا مننگهو» : چنین گوید که آموزگار منش نیک است. «شیوثننم» : «اهو» را نشان می دهد. 14 از واژۀ «مزدا» بر می آید که او آفرینش راست؛ همان گونه که آفرینش اوراست. از واژه «خششرم اهورهیی» چنین برمی آید که : ای مزدا! شهریاری مینوی از آن تست. واژه های «دریگو بیو واستارم» گویای آن کسی است که در پرستاری از درویشان، دوست سپیتمان زرتشت است. «یثه اهو و یریو....» پنج آموزش دین را در بر می گیرد. «یثه اهو و یریو....» سراسر «منثره» و سخن اهوره مزداست. 15 اهوره مزدای بهتر، «اهون ویریه...» را بسرود. [آن خدای] بهتر، همۀ [آفرینش نیک] را بیافرید. اهریمن به تنگ آمد. اهوره مزدا از دور بدان بد سرشت چنین گفت: نه منش، نه آموزش، نه خرد، نه باور، نه گفتار، نه کردار، نه «دین» و نه روان ما دو[مینو] با هم سازگارند. 16 این گفتار مزدا سه بخش دارد و به چهار پیشه و پنج ردان می نگرد و با دهش و بخشش، سرانجام می گیرد. -کدامند [سه] بخش این گفتار؟ -اندیشۀ نیک، گفتار نیک، کردار نیک. 17 - کدامند (چهار) پیشه؟ -آتربان، ارتشتار، برزیگر ستور پرور و[دست ورز] سازنده. خویشکاری همۀ [اینان] در راست اندیشی، راست گفتاری وراست کرداری با اشون مرد پیر و رد دین پژوه، برابر است: «کنش خویش جهان را به سوی اشه پیش می برند.» 18 -کدامند پنج ردان؟ -خانه خدا، دهخدا، شهربان، شهریار و پنجمین آنان زرتشت (در سرزمینهای دیگر، جز ری زرتشتی) در ری زرتشتی تنها چهار [تن] ردانند. -کدامند ردان این سرزمینها؟ - خانه خدا، دهخدا، شهربان، شهریار و پنجمین آنان زرتشت. 19 -اندیشۀ نیک چیست؟ -نخستین منش پاک. -گفتار نیک چیست؟ - سخن ورجاوند. -کردار نیک چیسن؟ -سرود ستایش وبرتر شماری آفریدگان پاک. 20 مزدا گفت. -به که گفت؟ - به اشون مینوی وجهانی. - چه گفت در سخنی که او را در دل افگند؟ - بهترین شهریار. - به چه کسی؟ - به اشون وبهتری که در شهریاری، خود کامه نباشد. 21 «اهون ویریه….» را می¬ستاییم. «اهون ویریه …» را می¬ستاییم. چه بلند برخوانده، چه آهسته باژ گرفته، چه سروده، چه ستوده. «ینگهه هاتم….» سلمان ساوجی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۴۹
در زلف خویش پیچ و ازو حال ما بپرس صامت بروجردی : غزلیات
شمارهٔ ۳۳
طره صیادی مرا در زلف خود زنجیر کرد اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۴۴
آنکه لعلش بیشتر از نیشتر دل می برد فروغ فرخزاد : اسیر
ناشناس
بر پرده های در هم امیال سر کشم مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۰
یارم به تفرج چمن بیرون شد ملا احمد نراقی : مثنوی طاقدیس
بخش ۲۲ - راه وصول به مقصد
ای برادر این ره بازار نیست وحشی بافقی : ترجیعات
ترجیع بند - ما گوشه نشینان خرابات الستیم
ساقی بده آن باده که اکسیر وجود است
بخش ۱۶
چو خورشید برزد سر از کوهسار رودکی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷
... مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۹۴
افتادم، افتادم، در آبی افتادم صامت بروجردی : غزلیات
شمارهٔ ۴۹
من نمیگویم چرا با دوستانت کین بود خاقانی : قصاید
شمارهٔ ۱۸۴ - مطلع سوم
دهر سیه کاسهای است ما همه مهمان او عنصری بلخی : قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید
شمارهٔ ۵۰
اگر نه تیمار از بهر عاشقت بودی طغرل احراری : دوبیتیها
شمارهٔ ۲
یک دل آسوده در این باغ نیست مولوی : دفتر پنجم
بخش ۱۹ - سبب آنک فرجی را نام فرجی نهادند از اول
صوفییی بدرید جبه در حرج امیرشاهی سبزواری : غزلیات
شمارهٔ ۱۴۴
باده گلرنگست و ساقی یار و نوروزی چنین پروین اعتصامی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷
سوخت اوراق دل از اخگر پنداری چند محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۸۴
رسید باز طپاننده کبوتر دل اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
الایا خیمگی خیمه فروهل
الایا خیمگی خیمه فروهل زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
یسنه، هات 21-19 (بغان یشت)
هات 19 1 [زوت:] زرتشت از اهوره مزدا پرسید: ای اهوره مزدا!ای سپندترین مینو! ای دادار جهان استومند! ای اشون! کدام بود آن سخنی که مرا در دل افگندی، ای اهوره مزدا!... 2 پیش از آفرینش آسمان، پیش از آب، پیش از جانور، پیش از گیاه، پیش از آذر اهوره مزدا، پیش از اشون مرد، پیش از تباهکاران و دیوان و مردمان [دروند]، پیش از سراسر زندگی این جهانی و پیش از همۀ مزدا آفریدگان نیک اشه نژاد؟ 3 آنگاه اهوره مزدا گفت: ای سپیتمان زرتشت! آن سخن، «اهون و یریه....» بود که ترا در دل افگندم.... 4 ................................................................................................................................................................................. 5 ای سپیتمان زرتشت! این «اهون ویریه....»ی من هرگاه بی هیچ درنگ و لغزشی سروده شود، برابر صد «گاه» برگزیدۀ دیگر است که بی هیچ درنگ و لغزشی سروده شده باشد و هرگاه بادرنگ ولغزش سروده شود، برابر ده «گاه» برگزیدۀ دیگر است. 6 ای سپیتمان زرتشت! کسی که در زندگی این جهانی، برای من «اهون ویریه...» را از بر بخواند یا به یاد بسپارد و باژگیرد یا باژکنان بسراید یا آن را به هنگام سرودن بستاند، من – اهوره مزدا – روانش را از فراز چینود پل سه بار به بهشت – به بهترین زندگانی، به بهترین اشه، به بهترین روشنایی – برسانم. 7 ای سپیتمان زرتشت! کسی که در زندگی این جهان، برای من «اهون ویریه....: را باژگیرد و پاره ای از آن را – نیم یا سه یک یا چهار یک یا پنج یک آن را – نخواند، من- اهوره مزدا – روانش را از بهشت دور کنم. من اورا به اندازۀ درازا و پهنای این زمین، از بهشت دور کنم و این زمین را به همان اندازه که دراز است، پهناست. 8 من در آغاز، واژگانی را که «اهو» و «رتو» در میان آنهاست، فرو خواندم، پیش از آفرینش آسمان برین، پیش از آب، پیش از زمین ، پیش از گیاه، پیش از آفرینش گاو چهار پا، پیش از زایش مرد اشون دو پا، پیش از آفرینش پیکر خورشید برین و پس از آفرینش امشا سپندان. 9 از میان آن دو مینوی نخستین، سپند مینو سراسر آفرینش اشه را که بوده است و هست و خواهد بود، با گفتار «شیوثننم انگهوش مزدایی» برای من برخواند. 10 و این سخن، درمیان سخنان، کارآمدترین سخنی است که گفته شده و برزبان آورده شده و خوانده شده است. این سخن را چندان توانایی است که اگر همۀ [مردمان] جهان استومند، آن را بیاموزند و به یاد بسپارند، خود را از مرگ رهایی توانند داد. 11 این سخن ما گفته شده است تا هریک از آفریدگان [جهان]، آن را در پرتو بهترین اشه یاد گیرد و بدان بیندیشد. 12 «یثه»: چنین گوید که زرتشت را «اهو» و «رتو» شناختند. «اثا»: چنین گوید که او – اهوره مزدا- نیز در نخستین اندیشه، نزد آفریدگان جهان چنین است. «یثه»: آموزش می دهد که او از همه بزرگتر است. «اثا: : چنین گوید که آفرینش، او راست. 13 «ونگهوش» : سومین آموزش دین را باز می گوید که زندگی خوب، از آن مزداست. «دزدا مننگهو» : چنین گوید که آموزگار منش نیک است. «شیوثننم» : «اهو» را نشان می دهد. 14 از واژۀ «مزدا» بر می آید که او آفرینش راست؛ همان گونه که آفرینش اوراست. از واژه «خششرم اهورهیی» چنین برمی آید که : ای مزدا! شهریاری مینوی از آن تست. واژه های «دریگو بیو واستارم» گویای آن کسی است که در پرستاری از درویشان، دوست سپیتمان زرتشت است. «یثه اهو و یریو....» پنج آموزش دین را در بر می گیرد. «یثه اهو و یریو....» سراسر «منثره» و سخن اهوره مزداست. 15 اهوره مزدای بهتر، «اهون ویریه...» را بسرود. [آن خدای] بهتر، همۀ [آفرینش نیک] را بیافرید. اهریمن به تنگ آمد. اهوره مزدا از دور بدان بد سرشت چنین گفت: نه منش، نه آموزش، نه خرد، نه باور، نه گفتار، نه کردار، نه «دین» و نه روان ما دو[مینو] با هم سازگارند. 16 این گفتار مزدا سه بخش دارد و به چهار پیشه و پنج ردان می نگرد و با دهش و بخشش، سرانجام می گیرد. -کدامند [سه] بخش این گفتار؟ -اندیشۀ نیک، گفتار نیک، کردار نیک. 17 - کدامند (چهار) پیشه؟ -آتربان، ارتشتار، برزیگر ستور پرور و[دست ورز] سازنده. خویشکاری همۀ [اینان] در راست اندیشی، راست گفتاری وراست کرداری با اشون مرد پیر و رد دین پژوه، برابر است: «کنش خویش جهان را به سوی اشه پیش می برند.» 18 -کدامند پنج ردان؟ -خانه خدا، دهخدا، شهربان، شهریار و پنجمین آنان زرتشت (در سرزمینهای دیگر، جز ری زرتشتی) در ری زرتشتی تنها چهار [تن] ردانند. -کدامند ردان این سرزمینها؟ - خانه خدا، دهخدا، شهربان، شهریار و پنجمین آنان زرتشت. 19 -اندیشۀ نیک چیست؟ -نخستین منش پاک. -گفتار نیک چیست؟ - سخن ورجاوند. -کردار نیک چیسن؟ -سرود ستایش وبرتر شماری آفریدگان پاک. 20 مزدا گفت. -به که گفت؟ - به اشون مینوی وجهانی. - چه گفت در سخنی که او را در دل افگند؟ - بهترین شهریار. - به چه کسی؟ - به اشون وبهتری که در شهریاری، خود کامه نباشد. 21 «اهون ویریه….» را می¬ستاییم. «اهون ویریه …» را می¬ستاییم. چه بلند برخوانده، چه آهسته باژ گرفته، چه سروده، چه ستوده. «ینگهه هاتم….» سلمان ساوجی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۴۹
در زلف خویش پیچ و ازو حال ما بپرس صامت بروجردی : غزلیات
شمارهٔ ۳۳
طره صیادی مرا در زلف خود زنجیر کرد اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۴۴
آنکه لعلش بیشتر از نیشتر دل می برد فروغ فرخزاد : اسیر
ناشناس
بر پرده های در هم امیال سر کشم مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۰
یارم به تفرج چمن بیرون شد ملا احمد نراقی : مثنوی طاقدیس
بخش ۲۲ - راه وصول به مقصد
ای برادر این ره بازار نیست وحشی بافقی : ترجیعات
ترجیع بند - ما گوشه نشینان خرابات الستیم
ساقی بده آن باده که اکسیر وجود است