سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۸۲
صبر بر قسمت خدا کردن
فروغ فرخزاد : تولدی دیگر
هدیه
من از نهایت شب حرف می زنم
ایرانشان : کوش‌نامه
بخش ۲۴۱ - محاصره ی طولانی شهر خمدان
چو دارای چین دید کآمد سپاه
فرخی سیستانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵
هر چند که از تو بوسه یابم گه بام
ملک‌الشعرای بهار : غزلیات
شمارهٔ ۳۰
در پایش اوفتادم و اصلا ثمر نداشت
شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی) : گزیدهٔ غزلیات
غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۱
یار بیدردی غیر و غم ما می‌داند
غروی اصفهانی : مدایح و مراثی عبدالله الرضیع المعروف بعلی الاصغر سلام الله علیه
شمارهٔ ۴ - فی لسان ام الرضیع سلام الله علیهما
سبزۀ دامن من، تازه گل احمر من
فردوسی : پادشاهی خسرو پرویز
بخش ۳
چو پنهان شد آن چادر آبنوس
خیالی بخارایی : غزلیات
شمارهٔ ۴۴
تا به خون ریزی غمت خنجر گرفت
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - توبه و پشیمانی و اسباب آن
بدان که ضد اصرار بر معاصی، توبه و پشیمانی است و اصل توبه به معنی بازگشت و رجوع است و مراد در اینجا بازگشت به خداست به خالی ساختن دل از قصد معصیت، و رجوع از دوری از درگاه إلهی به قرب و نزدیکی و حاصل آن ترک معاصی است در حال، و عزم بر ترک آنها در آینده، و تلافی تقصیرات و حقیقت توبه به سه چیز متحقق می گردد:
صامت بروجردی : غزلیات
شمارهٔ ۵۴
آن مشک که در چین به صدا عزازش خرندش
سعدی : غزلیات
غزل ۱۴۳
این که تو داری قیامتست نه قامت
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۹۹
چون بدیدم صبح رویت در زمان برخیستم
سلمان ساوجی : جمشید و خورشید
بخش ۵۰ - رباعی
ماییم کله چو لاله بر خاک زده
خیالی بخارایی : غزلیات
شمارهٔ ۱۳۶
تا جفایی نکشد دل به وفایی نرسد
قاسم انوار : غزلیات
شمارهٔ ۳۰۶
آب حیوان،که سکندر طلبش میفرمود
عین‌القضات همدانی : لوایح
فصل ۱۶۸
هرچند عاشق معشوق را یگانه تر بود معشوق از عاشق بیگانه تر بود و هرچند عشق بکمال تر آن بیگانگی بیشتر و این یگانگی بیشتر:
ادیب الممالک : مقطعات
شمارهٔ ۲۸
یکشنبه یازدهم ربیع الاول یکهزار و سیصد و هشت بود که کارگزاران حضرت مستطاب اقدس والا روحی فداه این چاکر خانزاد را در دربار آسمان مدار بخواستند تا شعرخوانی کنم سلطان علیخان که یکی از محترمین محارم خلوت و منشیان آستان اقدس آن حضرت است حاضر بود حضرت ولیعهدی روحی فداه بر سبیل مطایبه بیتی دو سه از چاکر خواستند که مشارالیه را هجا گویم و من چون اطاعت فرمان را ناگزیر بودم با اینکه هجو مردمان گفتن خاصه بزرگان را از قانون فضل و رویت خود دور میدانستم این قطعه را در همان ساعت بگفتم و همگان را باعث آفرین بر من گردید.
امیرشاهی سبزواری : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۴
مرا کشتی، متاب آن گوشه ابرو به عیاری