انوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۶
دست در وصل یار مینرسد بلند اقبال : غزلیات
شمارهٔ ۲۰۹
دیشب خیال چشم تومستم چنان نمود شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۰۶
دیده تا نور روی او دیده رشیدالدین میبدی : ۹- سورة التوبة- مدنیة
۵ - النوبة الاولى
و هو اللَّه تعالى ع: إِلَّا تَنْصُرُوهُ اگر یارى ندهید رسول را، فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ خداى سبحانه و تعالى یارى داد او را، إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا آن گه که بیرون کردند او را کافران، ثانِیَ اثْنَیْنِ دوم دو تن إِذْ هُما فِی الْغارِ آن گه که هر دو در غار بودند، إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ آن گه که یار خویش را گفت، لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا اندوه مدار که خداى با ماست، فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ فرو فرستاد خداى، آرام ایمان بر ابو بکر، وَ أَیَّدَهُ و نیروى و یارى داد رسول خویش را، بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها بسپاههایى که شما نمیدیدید، وَ جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلى و سخن کافران دیرینه کرد مغلوب و مقهور، وَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا و سخن خداى و تقدیر او و مکر او آنست که زبر است غالب و قاهر، وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ. (۴۰). خداى تواناییست دانا. ابوسعید ابوالخیر : ابیات پراکنده
تکه ۱۷
هر آن دلی که ترا، سیدی بدان نظرست بابافغانی : غزلیات
شمارهٔ ۳۰۷
مه خورشد روی من دمی یکجا نمی گنجد اسیر شهرستانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۶
مست نازی نتوان گفت که ما را دریاب صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تکبیت شمارهٔ ۹۳۲
از فروغ لاله آتش زیر پا دارد بهار حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۴۹۴
شرابِ تلخ هنی تر ز انگبین باشد نهج البلاغه : حکمت ها
تفاوت عاقل و احمق
<strong> وَ قَالَ عليهالسلام </strong> لِسَانُ اَلْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ اَلْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ سلطان ولد : ولدنامه
بخش ۹۴ - مثل آوردن حکایت مرد خفته را که دهانش باز مانده بود ماری در دهانش رفت سواری عاقل آن را بدید، گفت اگر این مرد را از حال آگاه کنم از ترس زهرهاش بدرد به از این نیست که بالزام و زخم چوب او را از این میوههای کوه درخورد دهم و زیر و بالایش بسیار بدوانم باشد که قی کند و مار با آن قی از شکم او بدر آید، همچنان کرد. اولیاء نیز اگر از زشتی نفس بخلق خبر دهند زهرهشان بدرد و از اطاعت و کوشش بمانند لیکن ایشان را بطریق بر عملی دارند که عاقبت از نفس برهند
خفتۀ را شنو که در صحرا یغمای جندقی : بخش دوم
شمارهٔ ۶۶ - به میرزا عبدالوهاب پسر محمدحسین خان کاشی نگاشته
چون آفتاب سلیقه ام از تصریفات دوران بر لب بام است و صبح خط و ربطم از تقالیب روزگار سفله پرور مودی به شام. هر اوقات نگارش جواب رقیمه سرکارم به خیال گذشت دست تشویر چنگ در گریبان انفعال زده که خزف به رسته جوهریان بردن و گرگ به معرض جمال یوسف آوردن از انصاف و کاردانی دور است. لاجرم به دفع الوقت گذرانیده مگر حواسی و دماغی دست داده نوعی که خاطر خواه دل است و ضمیر آن مطاع بدان سیاق مایل، سطری دو متضمن شطری... مرسول خدمت دارم، مصرع: بسوختیم در این آرزوی خام و نشد، اندیشه کردم که اگر ذریعه نگاری را معلق به فراغ و حصول دماغ نمایم، عمر به پایان خواهد رسید و نامه عنوان نخواهد شد نپسندیدم زیاده بر این شیوه تقاعد مسلوک و عرض حالی که غایت آمال است در آن حضرت متروک ماند، کام ناکام پائی بسته و دستی گشاده به این خط خام و ربط ناتمام، تصدی این مخالصت نامچه نمودم، الی آخره. مجد همگر : قطعات
شمارهٔ ۷۱
صحن خلد است زمین از اثر دور زمان بهاءالدین ولد : جزو اول
فصل ۸
«سبحانک» میگفتم در رؤیت اللّه، و در آثار عجایبها و پاکیهای اللّه نظر میکردم. گفتم چون اللّه را با همه پاکیها و عجایبها در آن سبحانک گفتن بدیدم، گفتم: «و بحمدک»؛ یعنی خواهم تا اوصاف ستودهٔ اللّه را و جمالها و انعامات اللّه را ببینم، و میخواهم که در همه نغزیها و نیکوییها نظر کنم تا اللّه را به صفت نغزی و نیکوکاری ببینم، و این جمال اللّه را و نیکوکاریِ اللّه را میدیدم که بی نهایت است، ولیکن به اندازهٔ اثر میبینم، و هرچند اثر زیاده میشود بهتر میبینم. ابوسعید ابوالخیر : ابیات پراکنده
تکه ۱۳
آتش نمرود هرگز پور آذر را نسوخت فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱
آن دم که شدیم از می هستی سرمست سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۱۵۲
تا با تو از آن گوشهٔ ابرو نظری هست ابوسعید ابوالخیر : ابیات پراکنده
تکه ۱۲
با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۹۵۴
گر روشنی تو یارا یا خود سیه ضمیری باباطاهر عریان همدانی : دوبیتیها
دوبیتی شمارهٔ ۲۹۸
شب تار و بیابان پرورک بی
غزل شمارهٔ ۹۶
دست در وصل یار مینرسد بلند اقبال : غزلیات
شمارهٔ ۲۰۹
دیشب خیال چشم تومستم چنان نمود شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۰۶
دیده تا نور روی او دیده رشیدالدین میبدی : ۹- سورة التوبة- مدنیة
۵ - النوبة الاولى
و هو اللَّه تعالى ع: إِلَّا تَنْصُرُوهُ اگر یارى ندهید رسول را، فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ خداى سبحانه و تعالى یارى داد او را، إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا آن گه که بیرون کردند او را کافران، ثانِیَ اثْنَیْنِ دوم دو تن إِذْ هُما فِی الْغارِ آن گه که هر دو در غار بودند، إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ آن گه که یار خویش را گفت، لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا اندوه مدار که خداى با ماست، فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ فرو فرستاد خداى، آرام ایمان بر ابو بکر، وَ أَیَّدَهُ و نیروى و یارى داد رسول خویش را، بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها بسپاههایى که شما نمیدیدید، وَ جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلى و سخن کافران دیرینه کرد مغلوب و مقهور، وَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا و سخن خداى و تقدیر او و مکر او آنست که زبر است غالب و قاهر، وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ. (۴۰). خداى تواناییست دانا. ابوسعید ابوالخیر : ابیات پراکنده
تکه ۱۷
هر آن دلی که ترا، سیدی بدان نظرست بابافغانی : غزلیات
شمارهٔ ۳۰۷
مه خورشد روی من دمی یکجا نمی گنجد اسیر شهرستانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۶
مست نازی نتوان گفت که ما را دریاب صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تکبیت شمارهٔ ۹۳۲
از فروغ لاله آتش زیر پا دارد بهار حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۴۹۴
شرابِ تلخ هنی تر ز انگبین باشد نهج البلاغه : حکمت ها
تفاوت عاقل و احمق
<strong> وَ قَالَ عليهالسلام </strong> لِسَانُ اَلْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ اَلْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ سلطان ولد : ولدنامه
بخش ۹۴ - مثل آوردن حکایت مرد خفته را که دهانش باز مانده بود ماری در دهانش رفت سواری عاقل آن را بدید، گفت اگر این مرد را از حال آگاه کنم از ترس زهرهاش بدرد به از این نیست که بالزام و زخم چوب او را از این میوههای کوه درخورد دهم و زیر و بالایش بسیار بدوانم باشد که قی کند و مار با آن قی از شکم او بدر آید، همچنان کرد. اولیاء نیز اگر از زشتی نفس بخلق خبر دهند زهرهشان بدرد و از اطاعت و کوشش بمانند لیکن ایشان را بطریق بر عملی دارند که عاقبت از نفس برهند
خفتۀ را شنو که در صحرا یغمای جندقی : بخش دوم
شمارهٔ ۶۶ - به میرزا عبدالوهاب پسر محمدحسین خان کاشی نگاشته
چون آفتاب سلیقه ام از تصریفات دوران بر لب بام است و صبح خط و ربطم از تقالیب روزگار سفله پرور مودی به شام. هر اوقات نگارش جواب رقیمه سرکارم به خیال گذشت دست تشویر چنگ در گریبان انفعال زده که خزف به رسته جوهریان بردن و گرگ به معرض جمال یوسف آوردن از انصاف و کاردانی دور است. لاجرم به دفع الوقت گذرانیده مگر حواسی و دماغی دست داده نوعی که خاطر خواه دل است و ضمیر آن مطاع بدان سیاق مایل، سطری دو متضمن شطری... مرسول خدمت دارم، مصرع: بسوختیم در این آرزوی خام و نشد، اندیشه کردم که اگر ذریعه نگاری را معلق به فراغ و حصول دماغ نمایم، عمر به پایان خواهد رسید و نامه عنوان نخواهد شد نپسندیدم زیاده بر این شیوه تقاعد مسلوک و عرض حالی که غایت آمال است در آن حضرت متروک ماند، کام ناکام پائی بسته و دستی گشاده به این خط خام و ربط ناتمام، تصدی این مخالصت نامچه نمودم، الی آخره. مجد همگر : قطعات
شمارهٔ ۷۱
صحن خلد است زمین از اثر دور زمان بهاءالدین ولد : جزو اول
فصل ۸
«سبحانک» میگفتم در رؤیت اللّه، و در آثار عجایبها و پاکیهای اللّه نظر میکردم. گفتم چون اللّه را با همه پاکیها و عجایبها در آن سبحانک گفتن بدیدم، گفتم: «و بحمدک»؛ یعنی خواهم تا اوصاف ستودهٔ اللّه را و جمالها و انعامات اللّه را ببینم، و میخواهم که در همه نغزیها و نیکوییها نظر کنم تا اللّه را به صفت نغزی و نیکوکاری ببینم، و این جمال اللّه را و نیکوکاریِ اللّه را میدیدم که بی نهایت است، ولیکن به اندازهٔ اثر میبینم، و هرچند اثر زیاده میشود بهتر میبینم. ابوسعید ابوالخیر : ابیات پراکنده
تکه ۱۳
آتش نمرود هرگز پور آذر را نسوخت فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱
آن دم که شدیم از می هستی سرمست سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۱۵۲
تا با تو از آن گوشهٔ ابرو نظری هست ابوسعید ابوالخیر : ابیات پراکنده
تکه ۱۲
با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۹۵۴
گر روشنی تو یارا یا خود سیه ضمیری باباطاهر عریان همدانی : دوبیتیها
دوبیتی شمارهٔ ۲۹۸
شب تار و بیابان پرورک بی