صفایی جندقی : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۹
گفتم آخر ز چه برعهد تو بنیاد نماند سلمان ساوجی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹ - در مدح سلطان اویس
دولت سلطان اویس، عرصه دوران گرفت خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۱۷۱ - در مرثیهٔ وحید الدین عم خود
خاک بر سر پاش خاقانی و در خون خسب از آنک ابوالفضل بیهقی : مجلد نهم
بخش ۲۵ - گذشته شدن بونصر
[مرگ بو نصر مشکان] بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۹۵
شب که از جوش خیالت بزم گلشن تنگ بود خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۱۷۰
بر اهل کرم لرز خاقانیا صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۳۸۳ - المجالی الکلیه و المطالع و المنصات
نباشد گر در ادراکت موانع سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۷
ساقی آورد ساغری بگزیده شاه نعمتالله ولی : مفردات
شمارهٔ ۱۸۳
قال بگذار و بگذر از سر حال مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۲۱
در تابش خورشیدش رقصم به چه میباید؟ رشیدالدین میبدی : ۵۶- سورة الواقعه
۲ - النوبة الثانیة
قوله: أَ فَرَأَیْتُمْ ما تُمْنُونَ اى تصبّون فى الارحام من النطف یقال امنى الرجل یمنى لا غیر و منیت الشیء اذا قضیته و سمى المنى منیا لان الخلق منه یقضى و تقول مذى الرجل یمذى و امذى یمذى لغتان: و اما الودى فلا اشتقاق منه و هو عند ابى عبیدة بالدال غیر المعجمة و عند الماستوى بالذال المعجمة قال و بالدال غیر المعجمة هو غرس النخل. احتجّ اللَّه علیهم بابتداء الخلق على صحة البعث فقال أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ اى انتم تخلقون ما تُمْنُونَ بشرا، أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ و قد کانوا مقرّین بان اللَّه خالقهم. محمد بن منور : فصل اول - حکایات کرامات شیخ
حکایت شمارهٔ ۷۴
آوردهاند کی چون شیخ ابوسعید از نشابور بمیهنه میآمد در راه به منزلی فرو آمد و درویشان چیزی بکار بردند و سرباز نهادند. چون وقت نماز درآمد درویشان به نماز ایستادند وصف برکشیدند، درویشی مگر در خواب مانده بود از ماندگی راه، چون بیدار شد جمع در فریضه شروع کرده بودند، حیا مانع شد کی برخیزد همچنان خفته میبود از خجالت. پس دزدی آمده بود تا رختی بردارد و در میان رخت آمد و آن درویش بیدار بود تکیه کرده، سنگی برداشت و بران دزد انداخت. دزد دانست که کسی مینگرد، بگریخت و هیچ نتوانست بردن و جمع را ازین حال هیچ خبر نه. چون سلام بازدادند و درویش را خفته دیدند بروی انکار کردند کی این بینماز نگرید! شیخ گفت بینمازی باید تا جامۀ شما را گوش میدارد تا نمازی ماند، و درنیافتند که شیخ چه میگوید، چون پیش رخت آمدند و از آن حال خبردار شدند از آن انکار توبه کردند. محتشم کاشانی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۹ - در منقبت حضرت امیرالمؤمنین علیابن ابیطالب
ای نثار شام گیسویت خراج مصر و شام یغمای جندقی : صکوک الدلیل
بخش ۱۶ - برهان ششم
اگر خورد رستم قوی پنجه گرگ جامی : سبحةالابرار
بخش ۲ - سبب نظم جوهر آبدار سبحةالابرار
شب که زد تیرگی مهرهٔ گل ناصرخسرو : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۰
ناید هگرز از این یله گو باره شاطرعباس صبوحی : غزلیات
مسوزان
ایا صیّاد رحمی کن، مرنجان نیمجانم را قاسم انوار : غزلیات
شمارهٔ ۱۴۰
دل من شیوه شیرین ترا دارد دوست خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۱۶۵
تارمویم به من نمود سپید ابن یمین فَرومَدی : معمیات
شمارهٔ ۱۳ - ایضاً
آمد بر من خادمکی همچو دو پیکر
شمارهٔ ۱۶۹
گفتم آخر ز چه برعهد تو بنیاد نماند سلمان ساوجی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹ - در مدح سلطان اویس
دولت سلطان اویس، عرصه دوران گرفت خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۱۷۱ - در مرثیهٔ وحید الدین عم خود
خاک بر سر پاش خاقانی و در خون خسب از آنک ابوالفضل بیهقی : مجلد نهم
بخش ۲۵ - گذشته شدن بونصر
[مرگ بو نصر مشکان] بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۹۵
شب که از جوش خیالت بزم گلشن تنگ بود خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۱۷۰
بر اهل کرم لرز خاقانیا صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۳۸۳ - المجالی الکلیه و المطالع و المنصات
نباشد گر در ادراکت موانع سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۷
ساقی آورد ساغری بگزیده شاه نعمتالله ولی : مفردات
شمارهٔ ۱۸۳
قال بگذار و بگذر از سر حال مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۲۱
در تابش خورشیدش رقصم به چه میباید؟ رشیدالدین میبدی : ۵۶- سورة الواقعه
۲ - النوبة الثانیة
قوله: أَ فَرَأَیْتُمْ ما تُمْنُونَ اى تصبّون فى الارحام من النطف یقال امنى الرجل یمنى لا غیر و منیت الشیء اذا قضیته و سمى المنى منیا لان الخلق منه یقضى و تقول مذى الرجل یمذى و امذى یمذى لغتان: و اما الودى فلا اشتقاق منه و هو عند ابى عبیدة بالدال غیر المعجمة و عند الماستوى بالذال المعجمة قال و بالدال غیر المعجمة هو غرس النخل. احتجّ اللَّه علیهم بابتداء الخلق على صحة البعث فقال أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ اى انتم تخلقون ما تُمْنُونَ بشرا، أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ و قد کانوا مقرّین بان اللَّه خالقهم. محمد بن منور : فصل اول - حکایات کرامات شیخ
حکایت شمارهٔ ۷۴
آوردهاند کی چون شیخ ابوسعید از نشابور بمیهنه میآمد در راه به منزلی فرو آمد و درویشان چیزی بکار بردند و سرباز نهادند. چون وقت نماز درآمد درویشان به نماز ایستادند وصف برکشیدند، درویشی مگر در خواب مانده بود از ماندگی راه، چون بیدار شد جمع در فریضه شروع کرده بودند، حیا مانع شد کی برخیزد همچنان خفته میبود از خجالت. پس دزدی آمده بود تا رختی بردارد و در میان رخت آمد و آن درویش بیدار بود تکیه کرده، سنگی برداشت و بران دزد انداخت. دزد دانست که کسی مینگرد، بگریخت و هیچ نتوانست بردن و جمع را ازین حال هیچ خبر نه. چون سلام بازدادند و درویش را خفته دیدند بروی انکار کردند کی این بینماز نگرید! شیخ گفت بینمازی باید تا جامۀ شما را گوش میدارد تا نمازی ماند، و درنیافتند که شیخ چه میگوید، چون پیش رخت آمدند و از آن حال خبردار شدند از آن انکار توبه کردند. محتشم کاشانی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۹ - در منقبت حضرت امیرالمؤمنین علیابن ابیطالب
ای نثار شام گیسویت خراج مصر و شام یغمای جندقی : صکوک الدلیل
بخش ۱۶ - برهان ششم
اگر خورد رستم قوی پنجه گرگ جامی : سبحةالابرار
بخش ۲ - سبب نظم جوهر آبدار سبحةالابرار
شب که زد تیرگی مهرهٔ گل ناصرخسرو : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۰
ناید هگرز از این یله گو باره شاطرعباس صبوحی : غزلیات
مسوزان
ایا صیّاد رحمی کن، مرنجان نیمجانم را قاسم انوار : غزلیات
شمارهٔ ۱۴۰
دل من شیوه شیرین ترا دارد دوست خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۱۶۵
تارمویم به من نمود سپید ابن یمین فَرومَدی : معمیات
شمارهٔ ۱۳ - ایضاً
آمد بر من خادمکی همچو دو پیکر