خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۲۷۵
ما حضرت عشق را ندیمیم
اوحدی مراغه‌ای : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۱۶
گر او پیدا شود بر من به شیدایی کشد کارم
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۲۷۴
در دو عالم کار ما داریم کز غم فارغیم
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
نه شعر است اینکه بر وی دل نهادم
نه شعر است اینکه بر وی دل نهادم
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۲۸
با قد خم گشته روگردان مشو از راه حق
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۲۷۲
ز کام نهنگان برون آمدیم
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۲۷۱
کو نزل عاشقان که منزل رسیده‌ایم
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۲۷۰
خواجه بر من در نیک دربست
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۲۶۹
چشم خونین همه شب قامت شب پیمایم
نهج البلاغه : حکمت ها
کلیدهای سعادت دنیا و آخرت
<strong> وَ قَالَ عليه‌السلام </strong> لاَ شَرَفَ أَعْلَى مِنَ اَلْإِسْلاَمِ وَ لاَ عِزَّ أَعَزُّ مِنَ اَلتَّقْوَى وَ لاَ مَعْقِلَ أَحْسَنُ مِنَ اَلْوَرَعِ وَ لاَ شَفِيعَ أَنْجَحُ مِنَ اَلتَّوْبَةِ
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۶
زان قصه دردم که یکی یار نخواند
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۲۶۸ - در هجو رشید وطواط
این غر غرچه جغد دمن است
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۰۶۱
حلقه بر هر در چو خورشید سبک لنگر مزن
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۲۶۷
خاقانیا نجات مخواه و شفا مبین
ابوالحسن فراهانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۶
به دشمنش نظر است به دوستان کین است
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۲۶۵
منکوب طبعم آوخ و منکوس طالعم
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۲
آن خواجه که کم باد ز عالم نامش
نجم‌الدین رازی : رسالهٔ عشق و عقل (معیار الصدق فی مصداق العشق)
بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم
حمد و ثنا و آفرین بی منتها آفریدگاری را که بتدبیر حکمت ازلی و تأثیر قدرت لم یزلی از نابود محض بود دو عالم غیب و شهادت پیدا کرد؛ و از ازدواج غیب و شهادت چندین هزار عالم مختلف از امر و خلق پدید آورد؛ و شخص انسانی را زبدهٔ جملگی عوالم مختلف امر و خلق گردانید «ألا له الخلق و الامر تبارک الله ربّ العالمین.» و رود بی غایت و محمدت بی نهایت مرجملگی انبیاء و رسل را که بر شخص انسانی اعضاء رئیسه بودند و درین صدف در نفیسه خصوصاً بر سیّد ولد آدم و خلاصۀ آفرینش عالم محمّد مصطفی صلی الله علیه که دل شخص انسانی بود و انسان العین مسلمانی.
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۴۱
هر چیز که پرتوی بتو در تابد
ابوعلی عثمانی : باب سوم
بخش ۲۶ - نَفْس
و از آن جمله نَفْس است. نفس اندر لغت وجود چیزی بود و نزدیک این قوم مراد از اطلاق نفس نه وجودست و نه قالب کی نهاده اند بلکه مراد بنفس آنست کی معلول بود از اوصاف بنده و نکوهیده بود از افعال و اخلاق او، پس معلولات از اوصاف بنده بر دو گونه بود یکی کسب او بود چون معصیت و مخالفت دوم خویهای دنی که اندر نفس خویش نکوهیده است چون بنده معالجت کند و مجاهدت نماید آن اخلاق دنی و نکوهیده از وی دور شود در مستمرّ عادت.