سعدی : مفردات
بیت ۲۲
سلطان که به منزل گدایان آید فردوسی : پادشاهی خسرو پرویز
بخش ۲۴
چو آن نامه نزدیک خسرو رسید صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۲۷۹
دولت حسن ز خط زیر و زبر می گردد جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۸۸۱
غمی در خاطر هر کس وطن گیرد غمین باشم طبیب اصفهانی : قطعات
شمارهٔ ۸
بس که ساغر چشم مخمورش ز خون دل گرفت صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۱
نیست حاجت دیده بان حسن عتاب آلود را حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۴۷۱
این همه فتنه از آن سرو خرامان خیزد مولوی : دفتر سوم
بخش ۳۱ - وصیت کردن عمران جفت خود را بعد از مجامعت کی مرا ندیده باشی
وا مگردان هیچ ازینها دم مزن جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۸۸۰
ضعف نگذاشت که یک ره جهد از جا آهم جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۸۷۹
یکرنگ بیخودی شده از خود بریده ام جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۸۷۸
سوخت تا از پرتو آن آتشین خو پیکرم خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۹
در هر دشتی که لالهزاری بودهست یغمای جندقی : مراثی و نوحهها
شمارهٔ ۱۰
در شبت پوشیده بینم روز محشر آفتاب جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۸۷۷
ای من خراب طورک رندانه تان شوم سعدی : باب ششم در ضعف و پیری
حکایت شمارهٔ ۴
روزی به غرور جوانی سخت رانده بودم و شبانگاه به پای کریوهای سست مانده. پیرمردی ضعیف از پس کاروان همیآمد و گفت چه نشینی که نه جای خفتنست؟ گفتم چون روم که نه پای رفتنست. گفت این نشنیدی که صاحب دلان گفتهاند رفتن و نشستن به که دویدن و گسستن جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۸۷۶
زحال من چسان آگاه گردد شوخ خودکامم آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۵۴۴
بخور مجلس عاشق نه از عود است و نه عنبر جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۸۷۵
بی تو از بس گرد غم بر چهرهٔ دل داشتیم ابن یمین فَرومَدی : قصاید
شمارهٔ ٧٨ - وله ایضاً در مدح و تهنیت قدوم پادشاه
دوش وقت صبحدم آمد نسیمی مشکبار ملا احمد نراقی : باب چهارم
علاج منت گذاشتن و ایذای فقیر
و اما علاج از منت گذاردن، آن است که بداند که فی الحقیقه فقیر، احسان نسبت به او کرده که صدقه او را قبول نموده، و موجب رستگاری او گردیده است پس باید دهنده، ممنون فقیر باشد و بداند که دست فقیر در گرفتن صدقه نایب دست خداست و آنچه به فقیر می رسد همانا که به خدا رسیده است و از این جهت، سنت است که آنکه صدقه می دهد دست خود را ببوسد و دست خود را بر بالای دست فقیر نگذارد بلکه دست خود را بگشاید تا فقیر بردارد و چگونه کسی هزار مرتبه ممنون نگردد از دستی که نایب دست خداست و از او چیزی قبول می کند؟ و با همه اینها خدا هر صدقه را چندین مقابل عوض در دنیا و آخرت وعده فرموده است پس اگر توقع و امید آن را ندارد زهی احمق که مال خود را بر عبث ضایع می کند و اگر چشم عوض از خدا دارد پس به چه وجه منت بر فقیر گذارد؟ و این مثل آن است که کسی چیزی به تو حواله کند که به زید بدهی و او اضعاف مضاعف عوض به تو دهد و تو در چیزی که به زید می دهی منت بر او گذاری.
بیت ۲۲
سلطان که به منزل گدایان آید فردوسی : پادشاهی خسرو پرویز
بخش ۲۴
چو آن نامه نزدیک خسرو رسید صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۲۷۹
دولت حسن ز خط زیر و زبر می گردد جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۸۸۱
غمی در خاطر هر کس وطن گیرد غمین باشم طبیب اصفهانی : قطعات
شمارهٔ ۸
بس که ساغر چشم مخمورش ز خون دل گرفت صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۱
نیست حاجت دیده بان حسن عتاب آلود را حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۴۷۱
این همه فتنه از آن سرو خرامان خیزد مولوی : دفتر سوم
بخش ۳۱ - وصیت کردن عمران جفت خود را بعد از مجامعت کی مرا ندیده باشی
وا مگردان هیچ ازینها دم مزن جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۸۸۰
ضعف نگذاشت که یک ره جهد از جا آهم جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۸۷۹
یکرنگ بیخودی شده از خود بریده ام جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۸۷۸
سوخت تا از پرتو آن آتشین خو پیکرم خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۹
در هر دشتی که لالهزاری بودهست یغمای جندقی : مراثی و نوحهها
شمارهٔ ۱۰
در شبت پوشیده بینم روز محشر آفتاب جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۸۷۷
ای من خراب طورک رندانه تان شوم سعدی : باب ششم در ضعف و پیری
حکایت شمارهٔ ۴
روزی به غرور جوانی سخت رانده بودم و شبانگاه به پای کریوهای سست مانده. پیرمردی ضعیف از پس کاروان همیآمد و گفت چه نشینی که نه جای خفتنست؟ گفتم چون روم که نه پای رفتنست. گفت این نشنیدی که صاحب دلان گفتهاند رفتن و نشستن به که دویدن و گسستن جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۸۷۶
زحال من چسان آگاه گردد شوخ خودکامم آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۵۴۴
بخور مجلس عاشق نه از عود است و نه عنبر جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۸۷۵
بی تو از بس گرد غم بر چهرهٔ دل داشتیم ابن یمین فَرومَدی : قصاید
شمارهٔ ٧٨ - وله ایضاً در مدح و تهنیت قدوم پادشاه
دوش وقت صبحدم آمد نسیمی مشکبار ملا احمد نراقی : باب چهارم
علاج منت گذاشتن و ایذای فقیر
و اما علاج از منت گذاردن، آن است که بداند که فی الحقیقه فقیر، احسان نسبت به او کرده که صدقه او را قبول نموده، و موجب رستگاری او گردیده است پس باید دهنده، ممنون فقیر باشد و بداند که دست فقیر در گرفتن صدقه نایب دست خداست و آنچه به فقیر می رسد همانا که به خدا رسیده است و از این جهت، سنت است که آنکه صدقه می دهد دست خود را ببوسد و دست خود را بر بالای دست فقیر نگذارد بلکه دست خود را بگشاید تا فقیر بردارد و چگونه کسی هزار مرتبه ممنون نگردد از دستی که نایب دست خداست و از او چیزی قبول می کند؟ و با همه اینها خدا هر صدقه را چندین مقابل عوض در دنیا و آخرت وعده فرموده است پس اگر توقع و امید آن را ندارد زهی احمق که مال خود را بر عبث ضایع می کند و اگر چشم عوض از خدا دارد پس به چه وجه منت بر فقیر گذارد؟ و این مثل آن است که کسی چیزی به تو حواله کند که به زید بدهی و او اضعاف مضاعف عوض به تو دهد و تو در چیزی که به زید می دهی منت بر او گذاری.