فروغ فرخزاد : اسیر
در برابر خدا
از تنگنای محبس تاریکی طغرل احراری : غزلیات
شمارهٔ ۲۸
ندارد میل الفت وضع آزادی پسند ما خاقانی : قصاید
شمارهٔ ۱۵۸ - خاقانی درجواب ابوالفضایل احمد سیمگر گوید
الامان ای دل که وحشت زحمت آورد الامان مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۰۲
ز سر بگیرم عیشی چو پا به گنج فروشد فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۵۵۵
ندید کشتِ امل قطرهای ز جوی کسم مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۱۸
علونا سماء الود من غیر سلم عینالقضات همدانی : لوایح
فصل ۱۳۲
روا بود که از غلبۀ عشق دل رنگ معشوق گیرد تا چون عاشق نفس برآرد بوی معشوق بمشام وقتش رسد همانا این وقتی بود که در ذکر مغلوب شود و قائم بمذکور گردد و آنچه صدیق در غلبات عشق سر بر زانو مینهاد چون نفس بر میکشید بوی جگر سوخته بمشام مقدسان میرسید در حال غلبۀ ذکر بود و قائم شدن او بمذکور و آنچه خواجه صلوات اللّه علیه فرمود اِنّی لَاَجِدُ نَفَسَ الرَّحْمنِ مِنْ جانِبِ الْیَمنِ همان سر بود که در بوی جگر سوخته اکابر بود لا اِله اِلَّا اللّهُ یکی از اکابر از خواجه عالم صلعم پرسید که مَتی کُنْتُ ذاکِراً لِرَّبی قالَ اِذا نَسیتَهُ و این از آن اسرار است که آن دل روشن آن شیخ باوقار است فراموشی معشوق در عشق جز در بیشعوری نبود عاشق چون از خود بیشعور شود هر آینه در پرتو آن نور شود از هیبت خود را فراموش کند و چون آثار انوار عظمت بر وی ظاهر شود خود را در او گم کند اِذا نَسیتَهُ درین حال بود ظاهر چنان بود که یکی در حضور پادشاه از کمال عظمت او او را فراموش کند تا در حالی که بخود بازافتد او را از هیئت پادشاه و از کسوت او از حاضران مجلس او پرسند اخبار نتواند کرد و این جمله معنی اِذا نَستهُ است و در کلام مجید آمده است وَاذْکُرْ رَبَّکَ اِذا نَسیتَ. بعضی از ارباب تحقیق گفتهاند اِذا نَسیتَ نَفْسَک و این مقام مغلوبی است در ذکر و بعضی گفتهاند اِذا نَسیتَ رَبَّکَ و این در حال مغلوبی است در مذکور وَذلِکَ سِرٌ عَزیزٌ لِمَنْ فَهِمَ. مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۷
من دوش که از هجر تو در تاب شدم مولوی : ترجیعات
اول
هم روت خوش هم خوت خوش هم پیچ زلف و هم قفا کلیم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۵۰
ببزمت شب خوش آن عاشق که سرگرم فغان افتد وحشی بافقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۴
تا کی ز مصیبت غمت یاد کنم نظامی گنجوی : لیلی و مجنون
بخش ۳۴ - نیایش کردن مجنون به درگاه خدای تعالی
رخشنده شبی چو روز روشن خیالی بخارایی : غزلیات
شمارهٔ ۲۸۸
ای ز چشمت چشم نرگس نسخه یی امّا سقیم سعدی : باب دوم در اخلاق درویشان
حکایت شمارهٔ ۱۶
یکی از جمله صالحان به خواب دید پادشاهی را در بهشت و پارسایی در دوزخ پرسید که موجب درجات این چیست و سبب درکات آن که مردم به خلاف این معتقد بودند. ندا آمد که این پادشه بارادت درویشان به بهشت اندرست و این پارسا به تقرب پادشاهان در دوزخ. صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۳۷۵ - بابالمیم الماسک و المموسک به والمموسک لاجله
زممسوک به و ماسک شنو باز الهامی کرمانشاهی : خیابان سوم
بخش ۱۰۱ - مکالمه ی بطریق روم با یزید
کسی باسر بی تن آورده جنگ؟ صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۶۲۷
جگری تشنه تر از وادی محشر دارم کمالالدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۷۸۸
دردیدۀ روزگارنم بایستی سیدای نسفی : غزلیات
شمارهٔ ۵۳۸
غنچه گردید گل قسمتم از کم سخنی عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۹
نادان به عمارت بدن مشغول است
در برابر خدا
از تنگنای محبس تاریکی طغرل احراری : غزلیات
شمارهٔ ۲۸
ندارد میل الفت وضع آزادی پسند ما خاقانی : قصاید
شمارهٔ ۱۵۸ - خاقانی درجواب ابوالفضایل احمد سیمگر گوید
الامان ای دل که وحشت زحمت آورد الامان مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۰۲
ز سر بگیرم عیشی چو پا به گنج فروشد فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۵۵۵
ندید کشتِ امل قطرهای ز جوی کسم مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۱۸
علونا سماء الود من غیر سلم عینالقضات همدانی : لوایح
فصل ۱۳۲
روا بود که از غلبۀ عشق دل رنگ معشوق گیرد تا چون عاشق نفس برآرد بوی معشوق بمشام وقتش رسد همانا این وقتی بود که در ذکر مغلوب شود و قائم بمذکور گردد و آنچه صدیق در غلبات عشق سر بر زانو مینهاد چون نفس بر میکشید بوی جگر سوخته بمشام مقدسان میرسید در حال غلبۀ ذکر بود و قائم شدن او بمذکور و آنچه خواجه صلوات اللّه علیه فرمود اِنّی لَاَجِدُ نَفَسَ الرَّحْمنِ مِنْ جانِبِ الْیَمنِ همان سر بود که در بوی جگر سوخته اکابر بود لا اِله اِلَّا اللّهُ یکی از اکابر از خواجه عالم صلعم پرسید که مَتی کُنْتُ ذاکِراً لِرَّبی قالَ اِذا نَسیتَهُ و این از آن اسرار است که آن دل روشن آن شیخ باوقار است فراموشی معشوق در عشق جز در بیشعوری نبود عاشق چون از خود بیشعور شود هر آینه در پرتو آن نور شود از هیبت خود را فراموش کند و چون آثار انوار عظمت بر وی ظاهر شود خود را در او گم کند اِذا نَسیتَهُ درین حال بود ظاهر چنان بود که یکی در حضور پادشاه از کمال عظمت او او را فراموش کند تا در حالی که بخود بازافتد او را از هیئت پادشاه و از کسوت او از حاضران مجلس او پرسند اخبار نتواند کرد و این جمله معنی اِذا نَستهُ است و در کلام مجید آمده است وَاذْکُرْ رَبَّکَ اِذا نَسیتَ. بعضی از ارباب تحقیق گفتهاند اِذا نَسیتَ نَفْسَک و این مقام مغلوبی است در ذکر و بعضی گفتهاند اِذا نَسیتَ رَبَّکَ و این در حال مغلوبی است در مذکور وَذلِکَ سِرٌ عَزیزٌ لِمَنْ فَهِمَ. مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۷
من دوش که از هجر تو در تاب شدم مولوی : ترجیعات
اول
هم روت خوش هم خوت خوش هم پیچ زلف و هم قفا کلیم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۵۰
ببزمت شب خوش آن عاشق که سرگرم فغان افتد وحشی بافقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۴
تا کی ز مصیبت غمت یاد کنم نظامی گنجوی : لیلی و مجنون
بخش ۳۴ - نیایش کردن مجنون به درگاه خدای تعالی
رخشنده شبی چو روز روشن خیالی بخارایی : غزلیات
شمارهٔ ۲۸۸
ای ز چشمت چشم نرگس نسخه یی امّا سقیم سعدی : باب دوم در اخلاق درویشان
حکایت شمارهٔ ۱۶
یکی از جمله صالحان به خواب دید پادشاهی را در بهشت و پارسایی در دوزخ پرسید که موجب درجات این چیست و سبب درکات آن که مردم به خلاف این معتقد بودند. ندا آمد که این پادشه بارادت درویشان به بهشت اندرست و این پارسا به تقرب پادشاهان در دوزخ. صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۳۷۵ - بابالمیم الماسک و المموسک به والمموسک لاجله
زممسوک به و ماسک شنو باز الهامی کرمانشاهی : خیابان سوم
بخش ۱۰۱ - مکالمه ی بطریق روم با یزید
کسی باسر بی تن آورده جنگ؟ صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۶۲۷
جگری تشنه تر از وادی محشر دارم کمالالدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۷۸۸
دردیدۀ روزگارنم بایستی سیدای نسفی : غزلیات
شمارهٔ ۵۳۸
غنچه گردید گل قسمتم از کم سخنی عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۹
نادان به عمارت بدن مشغول است