سلیم تهرانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸
عارف که به سعی خویش از دنیا رفت جلال عضد : غزلیّات
شمارهٔ ۲۷۵
[چه] موجب است که با ما بجز جفا نکنی؟ اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۱۶
گر آدمی صفتی از حدیث خود بگذر اوحدالدین کرمانی : الباب التاسع: فی السفر و الوداع
شمارهٔ ۷
ای دل به سری پر زهوس چتوان کرد جلال عضد : غزلیّات
شمارهٔ ۵۰
عمرم همه در آرزوی روی تو بگذشت طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۳
از بس که دید رو، ز لب می پرست ما صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۶
رخنه در سنگ کند ناخن اندیشه ما جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳
شب عینک چشم عارف آگاهست جلال عضد : غزلیّات
شمارهٔ ۲۰
سر معشوق بر بالین ناز است فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۶۱۳
در طور فنا وعدة دیدار شنیدیم ابراهیم شاهدی دده مغلوی : غزلیات
شمارهٔ ۲۹
دل بسی گردید چون زلف تو دلداری نیافت ناصرخسرو : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۸
چون تیغ به دست آری مردم نتوان کشت ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨۶٢
گر ستم میرسد از غیر ترا باک مدار امیر معزی : قصاید
شمارهٔ ۳۸۶
خدایا دور کن چشم بد از این دولت میمون مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۷۹۸
در دو چشم من نشین، ای آن که از من من تری مولوی : المجلس الخامس
مناجات
ای ملکی که ذاتت باقی و قایم است و ملکی و دولتیکه تو بخشی دایم است، ملک توحیدمان تو دادهای بی سابقهٔ خدمت و بی لاحقهٔ طاعت، تاج زرین «ولقدکرمنا» بر فرق ما نهادهای، به ناشکری ما و به تقصير ما به تاراج قهر از سرما برمگير. دشمن ابلیس به قصد ما،گرد ما تکاپوی میکند مکرها میاندیشد تا جامهٔ آشنایی و خلعت روشنائی از سرما برکشد. ای خالق دشمن و دوست! این بندگان را دشمنکام او مگردان. دوست شفیع و نور رفیع پیغامبر ماست صلوات الله علیهکمر شفاعت بر میان بسته است و برگوشهٔ صراط ایستاده تا زمرۀ امت را از دود عذاب، بسلامتگذراند. آن آفتاب عالم و رحمت بنی آدم را بر ما مشفق و مهربانگردان و به ستاری خویش ما را از او خجل مگردان. ای ملک تو را از ثواب دادن مطیعان زیانی نی، و از عذابکردن مجرمان سودی نی! به حق جگرهایکبابگشته ازتاب آتش محبت توکه جگر ما را به آتش فراق ابد سوخته مگردان. هرچه خواهی، توانیکرد و هر عتابکه فرمایی، سزاوار آنیم و جز فضل و رحمت تو حیله و چاره ندانیم، ای چارهگر بیچارگان و ای پناه آوارگان! سایهٔ لطف ابدی بر سر ما انداز و انعام عامتکه دل دوستان را صدف دُرِ توحیدکرده است، آلایش ما را بدان انعام، آرایشگردان. صدف دل ما را به دست تلف، عذاب مده. پیش خلف و سلف ما را رسوا مکن. چون جهان بکام توست و فلک، غلام توست و قاهران آسمان و زمين مقهور تواند و نیّرات درخشان،گدای نور تواند و ملوک و سلاطين زکات خوار دولت منصور تواند، از چنين دولتیکه ما را واقفکردی محروم مگردان، ما را تمام از خود، بیخودگردان. نهج البلاغه : حکمت ها
چشم پوشی از لغزش جوانمردان
<strong> وَ قَالَ عليهالسلام </strong> أَقِيلُوا ذَوِي اَلْمُرُوءَاتِ عَثَرَاتِهِمْ فَمَا يَعْثُرُ مِنْهُمْ عَاثِرٌ إِلاَّ وَ يَدُ اَللَّهِ بِيَدِهِ يَرْفَعُهُ مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۶۶
این سر که در این سینهٔ ما میگردد امیر معزی : قصاید
شمارهٔ ۳۴۴
ای جهانداری که از تو تازه باشد جاودان اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۴۸
آنها که سرانند به سرگردانند
شمارهٔ ۲۸
عارف که به سعی خویش از دنیا رفت جلال عضد : غزلیّات
شمارهٔ ۲۷۵
[چه] موجب است که با ما بجز جفا نکنی؟ اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۱۶
گر آدمی صفتی از حدیث خود بگذر اوحدالدین کرمانی : الباب التاسع: فی السفر و الوداع
شمارهٔ ۷
ای دل به سری پر زهوس چتوان کرد جلال عضد : غزلیّات
شمارهٔ ۵۰
عمرم همه در آرزوی روی تو بگذشت طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۳
از بس که دید رو، ز لب می پرست ما صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۶
رخنه در سنگ کند ناخن اندیشه ما جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳
شب عینک چشم عارف آگاهست جلال عضد : غزلیّات
شمارهٔ ۲۰
سر معشوق بر بالین ناز است فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۶۱۳
در طور فنا وعدة دیدار شنیدیم ابراهیم شاهدی دده مغلوی : غزلیات
شمارهٔ ۲۹
دل بسی گردید چون زلف تو دلداری نیافت ناصرخسرو : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۸
چون تیغ به دست آری مردم نتوان کشت ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨۶٢
گر ستم میرسد از غیر ترا باک مدار امیر معزی : قصاید
شمارهٔ ۳۸۶
خدایا دور کن چشم بد از این دولت میمون مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۷۹۸
در دو چشم من نشین، ای آن که از من من تری مولوی : المجلس الخامس
مناجات
ای ملکی که ذاتت باقی و قایم است و ملکی و دولتیکه تو بخشی دایم است، ملک توحیدمان تو دادهای بی سابقهٔ خدمت و بی لاحقهٔ طاعت، تاج زرین «ولقدکرمنا» بر فرق ما نهادهای، به ناشکری ما و به تقصير ما به تاراج قهر از سرما برمگير. دشمن ابلیس به قصد ما،گرد ما تکاپوی میکند مکرها میاندیشد تا جامهٔ آشنایی و خلعت روشنائی از سرما برکشد. ای خالق دشمن و دوست! این بندگان را دشمنکام او مگردان. دوست شفیع و نور رفیع پیغامبر ماست صلوات الله علیهکمر شفاعت بر میان بسته است و برگوشهٔ صراط ایستاده تا زمرۀ امت را از دود عذاب، بسلامتگذراند. آن آفتاب عالم و رحمت بنی آدم را بر ما مشفق و مهربانگردان و به ستاری خویش ما را از او خجل مگردان. ای ملک تو را از ثواب دادن مطیعان زیانی نی، و از عذابکردن مجرمان سودی نی! به حق جگرهایکبابگشته ازتاب آتش محبت توکه جگر ما را به آتش فراق ابد سوخته مگردان. هرچه خواهی، توانیکرد و هر عتابکه فرمایی، سزاوار آنیم و جز فضل و رحمت تو حیله و چاره ندانیم، ای چارهگر بیچارگان و ای پناه آوارگان! سایهٔ لطف ابدی بر سر ما انداز و انعام عامتکه دل دوستان را صدف دُرِ توحیدکرده است، آلایش ما را بدان انعام، آرایشگردان. صدف دل ما را به دست تلف، عذاب مده. پیش خلف و سلف ما را رسوا مکن. چون جهان بکام توست و فلک، غلام توست و قاهران آسمان و زمين مقهور تواند و نیّرات درخشان،گدای نور تواند و ملوک و سلاطين زکات خوار دولت منصور تواند، از چنين دولتیکه ما را واقفکردی محروم مگردان، ما را تمام از خود، بیخودگردان. نهج البلاغه : حکمت ها
چشم پوشی از لغزش جوانمردان
<strong> وَ قَالَ عليهالسلام </strong> أَقِيلُوا ذَوِي اَلْمُرُوءَاتِ عَثَرَاتِهِمْ فَمَا يَعْثُرُ مِنْهُمْ عَاثِرٌ إِلاَّ وَ يَدُ اَللَّهِ بِيَدِهِ يَرْفَعُهُ مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۶۶
این سر که در این سینهٔ ما میگردد امیر معزی : قصاید
شمارهٔ ۳۴۴
ای جهانداری که از تو تازه باشد جاودان اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۴۸
آنها که سرانند به سرگردانند