شاه نعمتالله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۵
ممکن ز وجود هستی ای دارد و بس انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴
آورد زری عماد رازی بچه را خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۲۱۴
الهی تو به یاد خودی و من بیاد تو، تو بر خواست خودی و من بر نهاد تو : جامی : دفتر دوم
بخش ۷۶ - خلاص شدن مسخره فرعونیان از غرقه شدن به واسطه آنکه خود را به صورت موسی علیه السلام برآوردی و مسخرگی کردی
زآل فرعون بود ناسره ای جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۲۶۳
چه دور گر به زبان تو دل موافق نیست مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۰
چون پیرهنت گرفته ام تنگ به بر صامت بروجردی : کتاب النصایح و التنبیه
شمارهٔ ۹ - و برای او علیه الرحمه
دردا که شده فتنه و آشوب جهانگیر صوفی محمد هروی : ده نامه
بخش ۱۱ - خبر بردن خادمه
خادمه بار دگر از روی مهر مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۵
از باغ طرب گشت گل وصل پدید شاه نعمتالله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۳
بی اسم کسی درک مسما نکند امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۵۶
دل که برد از ما اگر چه مبتلا می داردش صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۶۷
دست و پا گم می کند موج سبک لنگر در آب شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۰۶
کنج دل گنجینهٔ عشق وی است شاه نعمتالله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۸
رندانه بیا جام می صاف بنوش قاسم انوار : غزلیات
شمارهٔ ۲۹۵
مرا اگر تو ندانی حبیب می داند امیر پازواری : سهبیتیها
شمارهٔ ۱
شیرْرِهْ دیمِهْ آتِشْ وَشِنْ گُو شِکٰارْ کِرْدْ حزین لاهیجی : قصاید
شمارهٔ ۴۶ - قصیده در پند و اندرز و بی وفایی دنیا
هر چند که دنیاست رَه و ما همه راهی ابوالفضل بیهقی : مجلد هفتم
بخش ۱۷ - تدبیر عهد بستن با خلیفه
و دیگر روز امیر مثال داد خواجه بونصر مشکان را تا نزدیک خواجه بزرگ رود تا تدبیر عهد بستن خلیفه و بازگردانیدن رسول پیش گرفته آید. بونصر بدیوان وزارت رفت و خالی کردند و رسول را آنجا خواندند و بسیار سخن رفت تا آنچه نهادنی بود، بنهادند که امیر بر نسختی که آورده آمده است عهد بندد بر آن شرط که چون ببغداد بازرسد، امیر المؤمنین منشوری تازه فرستد [چنانکه] خراسان و خوارزم و نیمروز و زابلستان و جمله هند و سند و چغانیان و ختلان و قبادیان و ترمذ و قصدار و مکران و والشتان و کیکانان و ری و جبال و سپاهان جمله تا عقبه حلوان و گرگان و طبرستان در آن باشد، و با خانان ترکستان مکاتبت نکنند و ایشان را، هیچ لقب ارزانی ندارند و خلعت نفرستند بیواسطه این خاندان، چنانکه بروزگار گذشته بود که خلیفه گذشته، القادر باللّه، رضی اللّه عنه، نهاده بود با سلطان ماضی، تغمّده اللّه برحمته، و وی که سلیمانی است بازآید بدین کار و با وی خلعتی باشد از حسن رأی امیر المؤمنین که مانند آن بهیچ روزگار کس را نبوده است و دستوری دهد تا از جانب سیستان قصد کرمان کرده آید و از جانب مکران قصد عمان، و قرامطه را برانداخته شود، و لشکری بیاندازه جمع شده است و بزیادت ولایت حاجت است و لشکر را ناچار کار باید کرد، اگر حرمت درگاه خلافت را نبودی ناچار قصد بغداد کرده آمدی تا راه حج گشاده شدی که ما را پدر به ری این کار را ماند و چون وی گذشته شد، اگر ما را حاجتمند نکردندی سوی خراسان بازگشتن بضرورت، امروز بمصر یا شام بودیمی؛ و ما را فرزندان کاری در رسیدند و دیگر میرسند و ایشان را کار میباید فرمود، و با آل بویه دوستی است و آزار ایشان جسته نیاید، امّا باید که ایشان بیدارتر باشند و جاه حضرت خلافت را بجای خویش باز برند و راه حج را گشاده کنند که مردم ولایت را فرموده آمده است تا کار حج راست کنند، چنانکه با سالاری از آن ما بروند و ما اینک حجّت گرفتیم و اگر درین باب جهدی نرود، ما جد فرمائیم که ایزد، عزّ ذکره، ما را ازین بپرسد که هم حشمت است جانب ما را و هم عدّت و آلت تمام و لشکر بیاندازه. امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۷
چشمت که میان خواب نازست حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۳۵
دگر خونابه دل، دیده را آلودنی دارد
رباعی شمارهٔ ۱۷۵
ممکن ز وجود هستی ای دارد و بس انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴
آورد زری عماد رازی بچه را خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۲۱۴
الهی تو به یاد خودی و من بیاد تو، تو بر خواست خودی و من بر نهاد تو : جامی : دفتر دوم
بخش ۷۶ - خلاص شدن مسخره فرعونیان از غرقه شدن به واسطه آنکه خود را به صورت موسی علیه السلام برآوردی و مسخرگی کردی
زآل فرعون بود ناسره ای جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۲۶۳
چه دور گر به زبان تو دل موافق نیست مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۰
چون پیرهنت گرفته ام تنگ به بر صامت بروجردی : کتاب النصایح و التنبیه
شمارهٔ ۹ - و برای او علیه الرحمه
دردا که شده فتنه و آشوب جهانگیر صوفی محمد هروی : ده نامه
بخش ۱۱ - خبر بردن خادمه
خادمه بار دگر از روی مهر مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۵
از باغ طرب گشت گل وصل پدید شاه نعمتالله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۳
بی اسم کسی درک مسما نکند امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۵۶
دل که برد از ما اگر چه مبتلا می داردش صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۶۷
دست و پا گم می کند موج سبک لنگر در آب شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۰۶
کنج دل گنجینهٔ عشق وی است شاه نعمتالله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۸
رندانه بیا جام می صاف بنوش قاسم انوار : غزلیات
شمارهٔ ۲۹۵
مرا اگر تو ندانی حبیب می داند امیر پازواری : سهبیتیها
شمارهٔ ۱
شیرْرِهْ دیمِهْ آتِشْ وَشِنْ گُو شِکٰارْ کِرْدْ حزین لاهیجی : قصاید
شمارهٔ ۴۶ - قصیده در پند و اندرز و بی وفایی دنیا
هر چند که دنیاست رَه و ما همه راهی ابوالفضل بیهقی : مجلد هفتم
بخش ۱۷ - تدبیر عهد بستن با خلیفه
و دیگر روز امیر مثال داد خواجه بونصر مشکان را تا نزدیک خواجه بزرگ رود تا تدبیر عهد بستن خلیفه و بازگردانیدن رسول پیش گرفته آید. بونصر بدیوان وزارت رفت و خالی کردند و رسول را آنجا خواندند و بسیار سخن رفت تا آنچه نهادنی بود، بنهادند که امیر بر نسختی که آورده آمده است عهد بندد بر آن شرط که چون ببغداد بازرسد، امیر المؤمنین منشوری تازه فرستد [چنانکه] خراسان و خوارزم و نیمروز و زابلستان و جمله هند و سند و چغانیان و ختلان و قبادیان و ترمذ و قصدار و مکران و والشتان و کیکانان و ری و جبال و سپاهان جمله تا عقبه حلوان و گرگان و طبرستان در آن باشد، و با خانان ترکستان مکاتبت نکنند و ایشان را، هیچ لقب ارزانی ندارند و خلعت نفرستند بیواسطه این خاندان، چنانکه بروزگار گذشته بود که خلیفه گذشته، القادر باللّه، رضی اللّه عنه، نهاده بود با سلطان ماضی، تغمّده اللّه برحمته، و وی که سلیمانی است بازآید بدین کار و با وی خلعتی باشد از حسن رأی امیر المؤمنین که مانند آن بهیچ روزگار کس را نبوده است و دستوری دهد تا از جانب سیستان قصد کرمان کرده آید و از جانب مکران قصد عمان، و قرامطه را برانداخته شود، و لشکری بیاندازه جمع شده است و بزیادت ولایت حاجت است و لشکر را ناچار کار باید کرد، اگر حرمت درگاه خلافت را نبودی ناچار قصد بغداد کرده آمدی تا راه حج گشاده شدی که ما را پدر به ری این کار را ماند و چون وی گذشته شد، اگر ما را حاجتمند نکردندی سوی خراسان بازگشتن بضرورت، امروز بمصر یا شام بودیمی؛ و ما را فرزندان کاری در رسیدند و دیگر میرسند و ایشان را کار میباید فرمود، و با آل بویه دوستی است و آزار ایشان جسته نیاید، امّا باید که ایشان بیدارتر باشند و جاه حضرت خلافت را بجای خویش باز برند و راه حج را گشاده کنند که مردم ولایت را فرموده آمده است تا کار حج راست کنند، چنانکه با سالاری از آن ما بروند و ما اینک حجّت گرفتیم و اگر درین باب جهدی نرود، ما جد فرمائیم که ایزد، عزّ ذکره، ما را ازین بپرسد که هم حشمت است جانب ما را و هم عدّت و آلت تمام و لشکر بیاندازه. امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۷
چشمت که میان خواب نازست حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۳۵
دگر خونابه دل، دیده را آلودنی دارد