عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۰۶
ما باده ز یار دلفروز آوردیم
ما آتش عشق سینه‌سوز آوردیم
تا دور ابد جهان نبیند در خواب
آن شبها را که ما به روز آوردیم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۰۸
ما جان لطیفیم و نظر در نائیم
در جای نمائیم ولی بیجائیم
از چهره اگر نقاب را بگشائیم
عقل و دل و هوش جمله را بربائیم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۰۹
ما خاک ترا به آب زمزم ندهیم
شادی نستانیم و از این غم ندهیم
این صورت ما نصیب آدمیانست
از صورت تو آب به آدم ندهیم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۱۴
ما کار و دکان و پیشه را سوخته‌ایم
شعر و غزل و دو بیتی آموخته‌ایم
در عشق که او جان و دل و دیدهٔ ماست
جان و دل و دیده هر سه بردوخته‌ایم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۱۵
ما مذهب چشم شوخ مستش داریم
کیش سر زلف بت‌پرستش داریم
گویند جز این هر دو بود دین درست
از دین درست ما شکستش داریم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۲۱
مائیم که تا مهر تو آموخته‌ایم
چشم از همه خوبان جهان دوخته‌ایم
هر شعله کز آتش زنهٔ عشق جهد
در ما گیرد از آنکه ما سوخته‌ایم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۳۴
من درد ترا ز دست آسان ندهم
دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به صد هزار درمان ندهم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۳۸
من سیر نیم سیر نیم سیر نیم
زیرا که به اقبال تو ادبیر نیم
خرگوش نگیرم و نخواهم آهو
جز عاشق و جز طالب آن شیر نیم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۴۱
من عاشق روی تو نگارم چکنم
وز چشم خوش تو شرمسارم چکنم
هر لحظه یکی شور برآرم چکنم
والله به خدا خبر ندارم چکنم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۴۳
من عشق تو را به جای ایمان دارم
جان نشکیبد ز عشق تا جان دارم
گفتم دو سه روز زحمت از تو ببرم
نتوانستم از تو چه پنهان دارم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۵۱
من مهر تو بر تارک افلاک نهم
دست ستمت بر دل غمناک نهم
هر جا که تو بر روی زمین پای نهی
پنهان بروم دیده بر آن خاک نهم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۵۳
من نیز چو تو عاقل و هشیار بدم
بر جملهٔ عاشقان به انکار بدم
دیوانه و مست و لاابالی گشتم
گوئیکه همه عمر در این کار بدم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۵۹
می‌گوید دف که هان بزن بر رویم
چندانکه زنی حدیث دیگر گویم
من عاشقم و چو عاشقان خوشخویم
ور رحم کنی زخم زنی این گویم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۶۲
نی دست که در مصاف خونریز کنم
نی پای که در صبر قدم تیز کنم
نی رحم ترا که با رهی در سازی
نی عقل مرا که از تو پرهیز کنم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۶۷
هم مستم و هم بادهٔ مستان توام
هم آفت جان زیر دستان توام
چون نیست شدم کنون ز هستان توام
گفتی که الست از الست آن توام
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۶۸
هم منزل عشق و هم رهت می‌بینم
در بنده و در مرو شهت می‌بینم
در اختر و خورشید و مهت می‌بینم
در برگ و گیاه و درگهت می‌بینم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۷۱
یا صورت خودنمای تا نقش کنیم
یا عزم کنیم و پای در کفش کنیم
یا هر یک را جدا جدا بوسه بده
یا یک بوسه که تا همه پخش کنیم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۸۴
آن کیست کز این تیر نشد همچو کمان
وز زخم چنین تیر گرفتار چنان
وانگه خبر یافت که این پای بکوفت
از دست هوای خود نشد دست زنان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۸۹
از روز شریفتر شد از وی شب من
وز روح لطیفتر این قالب من
رفت این لب من تا لب او را بوسد
از شهد شکر نبود جای لب من
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۹۷
ای جانب عشاق به خیره نگران
تو خیره و در تو گشته خیره دگران
این خیره در آن و آن در این یارب چیست
جمله ز تواند بی‌دل و بی‌جگران