عطار نیشابوری : بخش ششم
المقالة السادسة
پسر گفتش که هر خلقی که هستند مولوی : دفتر سوم
بخش ۱۲۳ - متهم داشتن قوم انبیا را
قوم گفتند این همه زرق است و مکر مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۱۷
من بندهٔ آن کسم که بیماش خوش است امیر معزی : قطعات
شمارهٔ ۳۳
ای شاه عطا بخش که بخشندهتر از تو صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۲۸۵
اشک دریادل ما گرد جهان می گردد جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۲۷۳
این ماه چارده که ترا در برابر است بابافغانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷
جام می و بزم عشرت از میخواران میرزا قلی میلی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۷
سر ره چشم او بر دل نگیرد ازرقی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
ای برده فراق تو فراغ دل من مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۸۴
ز رویت دستهٔ گل میتوان کرد صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۳۸۹
داغ عالمسوز برگ عیش گردد در دلم نصرالله منشی : باب الحمامة المطوقة و الجرذ والغراب والسلحفاة والظبی
بخش ۶
زاغ گفت: شنودن سخنی که از منبع حکمت زاید از فواید خالی نباشد، لکن بکرم و سیادت و مردمی و مروت آن لایق تر که بر قضیت حریت خویش بروی و سخن مرا باور داری، و این کار در دل خویش بزرگ نگردانی و ازاین حدیث که «میان ما طریق مواصلت نامسلوکست. » درگذری، وبدنی که شرط مکرمت آنست که بهره نیکیی راه جسته آید. و حکما گویند که دوستی میان ما ابرار و مصلحان زود استحکام پذیرد و دیر منقطع گردد، و چون آوندی که از زر پاک کنند،دیر شکند و زود راست شود، و باز میان مفسدان و اشرار دیر موکد گردد زود فتور بدو راه یابد، چون آوند سفالین که زود شکند و هرگز مرمت نپذیرد، و کریم به یکساعته دیدار و یک روزه معرفت انواع دل جویی و شفقت واجب دارد، دوستی و بذاذری را بغایت ببلطف و نهایت یگانپگی رساند، و باز لئیم را اگرچه صحبت و محبت قدیم موکد باشد ازو ملاطفت چشم نتوان داشت، مگر در یوبه امید و هراس بیم باشد. و آثار کرم تو ظاهر است و من بدوستی تو محتاج، و این در را لازم گرفته ام و البته بازنگردم و هیچ طعام و شراب نچشم تا مرا بصحبت خویش عزیز نگردانی. موش گفت: موالات و مواخات ترا بجان خریدارم، و این مدافعت در ابتدای سخن بدان کردم تا اگر غدری اندیشی من باری بنزدیک خویش معذور باشم، و بتوهم نگویی که او را سهل القیاد و سست عناد یافتم. والا در مذهب من منع سائل، خاصه که دوستی من برسبیل تبرع اختیار کرده باشد، محظور است کمالالدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۶
این قوم بجز غصه و دردت ندهد ملکالشعرای بهار : رباعیات
شمارهٔ ۸
پرهیز از خودکه جای پرهیز اینجاست نظامی گنجوی : هفت پیکر
بخش ۳۱ - نشستن بهرام روز پنجشنبه در گنبد صندلی و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم ششم
روز پنجشنبه است روزی خوب وحشی بافقی : غزلیات
غزل ۱۷۰
ملک دل را سپه ناز به یغما آمد سعدی : قطعات
شمارهٔ ۷۸
یاد دارم ز پیر دانشمند فضولی : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
در پرده شدی پرده فتاد از کارم عطار نیشابوری : دفتر دوم
هم در صفات دل گوید و خطاب بنده حق را عزّو جل
دلا تا چند دُرهای معانی اسدی توسی : گرشاسپنامه
سپری شدن روزگار اثرط
همان روزگار اثرط سرفراز
المقالة السادسة
پسر گفتش که هر خلقی که هستند مولوی : دفتر سوم
بخش ۱۲۳ - متهم داشتن قوم انبیا را
قوم گفتند این همه زرق است و مکر مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۱۷
من بندهٔ آن کسم که بیماش خوش است امیر معزی : قطعات
شمارهٔ ۳۳
ای شاه عطا بخش که بخشندهتر از تو صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۲۸۵
اشک دریادل ما گرد جهان می گردد جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۲۷۳
این ماه چارده که ترا در برابر است بابافغانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷
جام می و بزم عشرت از میخواران میرزا قلی میلی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۷
سر ره چشم او بر دل نگیرد ازرقی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
ای برده فراق تو فراغ دل من مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۸۴
ز رویت دستهٔ گل میتوان کرد صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۳۸۹
داغ عالمسوز برگ عیش گردد در دلم نصرالله منشی : باب الحمامة المطوقة و الجرذ والغراب والسلحفاة والظبی
بخش ۶
زاغ گفت: شنودن سخنی که از منبع حکمت زاید از فواید خالی نباشد، لکن بکرم و سیادت و مردمی و مروت آن لایق تر که بر قضیت حریت خویش بروی و سخن مرا باور داری، و این کار در دل خویش بزرگ نگردانی و ازاین حدیث که «میان ما طریق مواصلت نامسلوکست. » درگذری، وبدنی که شرط مکرمت آنست که بهره نیکیی راه جسته آید. و حکما گویند که دوستی میان ما ابرار و مصلحان زود استحکام پذیرد و دیر منقطع گردد، و چون آوندی که از زر پاک کنند،دیر شکند و زود راست شود، و باز میان مفسدان و اشرار دیر موکد گردد زود فتور بدو راه یابد، چون آوند سفالین که زود شکند و هرگز مرمت نپذیرد، و کریم به یکساعته دیدار و یک روزه معرفت انواع دل جویی و شفقت واجب دارد، دوستی و بذاذری را بغایت ببلطف و نهایت یگانپگی رساند، و باز لئیم را اگرچه صحبت و محبت قدیم موکد باشد ازو ملاطفت چشم نتوان داشت، مگر در یوبه امید و هراس بیم باشد. و آثار کرم تو ظاهر است و من بدوستی تو محتاج، و این در را لازم گرفته ام و البته بازنگردم و هیچ طعام و شراب نچشم تا مرا بصحبت خویش عزیز نگردانی. موش گفت: موالات و مواخات ترا بجان خریدارم، و این مدافعت در ابتدای سخن بدان کردم تا اگر غدری اندیشی من باری بنزدیک خویش معذور باشم، و بتوهم نگویی که او را سهل القیاد و سست عناد یافتم. والا در مذهب من منع سائل، خاصه که دوستی من برسبیل تبرع اختیار کرده باشد، محظور است کمالالدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۶
این قوم بجز غصه و دردت ندهد ملکالشعرای بهار : رباعیات
شمارهٔ ۸
پرهیز از خودکه جای پرهیز اینجاست نظامی گنجوی : هفت پیکر
بخش ۳۱ - نشستن بهرام روز پنجشنبه در گنبد صندلی و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم ششم
روز پنجشنبه است روزی خوب وحشی بافقی : غزلیات
غزل ۱۷۰
ملک دل را سپه ناز به یغما آمد سعدی : قطعات
شمارهٔ ۷۸
یاد دارم ز پیر دانشمند فضولی : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
در پرده شدی پرده فتاد از کارم عطار نیشابوری : دفتر دوم
هم در صفات دل گوید و خطاب بنده حق را عزّو جل
دلا تا چند دُرهای معانی اسدی توسی : گرشاسپنامه
سپری شدن روزگار اثرط
همان روزگار اثرط سرفراز