جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱
کم دیدن این چشم سیاهم بگداخت کلیم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۳
دل چون ز خاک راه طلب توتیا کشد نظامی گنجوی : لیلی و مجنون
بخش ۴۳ - وفات یافتن ابن سلام شوهر لیلی
هر نکته که بر نشان کاریست کمالالدین اسماعیل : غزلیات
شمارهٔ ۴۸
رخ و زلفت از شگرفی، صفت بهار دارد رشیدالدین میبدی : ۱۰- سورة یونس - مکیة
۹ - النوبة الاولى
قوله تعالى: فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ چرا مردان شهرى که بخواستندى، گروید آن وقت گرویدندى فَنَفَعَها إِیمانُها که ایشان را گرویدن سود داشتى، إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا مگر قوم یونس که ایمان آوردند کَشَفْنا عَنْهُمْ باز بردیم از ایشان عَذابَ الْخِزْیِ عذاب رسوایى فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا درین جهان وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حِینٍ (۹۸) و ایشان را بر خوردار گذاشتیم تا هنگامهاى اجلهاى ایشان. محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۹۰
اگر دوری ز من در آرزویت زار میمیرم وفایی شوشتری : غزلیات
شمارهٔ ۲۲
زهی علاقه که با تار زلف یار ببستم میرزا قلی میلی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۷۷
گذشت دور گل و یار سوی باغ نرفت ادیب الممالک : مقطعات
شمارهٔ ۱۸۶
دادگر شاها پس از پنجاه سالی پادشاهی ابوالفضل بیهقی : مجلد ششم
بخش ۲۸ - بر دار کردن حسنک، بخش سوم
و آن روز و آن شب تدبیر بر دار کردن حسنک در پیش گرفتند. و دو مرد پیک راست کردند با جامه پیکان که از بغداد آمدهاند و نامه خلیفه آورده که حسنک قرمطی را بر دار باید کرد و بسنگ بباید کشت تا بار دیگر بر رغم خلفا هیچ کس خلعت مصری نپوشد و حاجیان را در آن دیار نبرد. چون کارها ساخته آمد، دیگر روز چهارشنبه دو روز مانده از صفر، امیر مسعود برنشست و قصد شکار کرد و نشاط سه روزه، با ندیمان و خاصّگان و مطربان، و در شهر خلیفه شهر را فرمود داری زدن بر کران مصلّای بلخ، فرود شارستان . و خلق روی آنجا نهاده بودند؛ بو سهل برنشست و آمد تا نزدیک دار و بر بالایی بایستاد. و سواران رفته بودند با پیادگان تا حسنک را بیارند؛ چون از کران بازار عاشقان درآوردند و میان شارستان رسید، میکائیل بدانجا اسب بداشته بود، پذیره وی آمد، وی را مؤاجر خواند و دشنامهای زشت داد. حسنک دروی ننگریست و هیچ جواب نداد، عامّه مردم او را لعنت کردند بدین حرکت ناشیرین که کرد و از آن زشتها که بر زبان راند، و خواصّ مردم خود نتوان گفت که این میکائیل را چه گویند. و پس از حسنک این میکائیل که خواهر ایاز را بزنی کرده بود بسیار بلاها دید و محنتها کشید، و امروز بر جای است و بعبادت و قران خواندن مشغول شده است؛ چون دوستی زشت کند، چه چاره از بازگفتن؟ ظهیری سمرقندی : سندبادنامه
بخش ۴۳ - زبان گشادن شاهزاده روزهشتم
چون هفت روز که مدت اخطار و مهلت آفات و ایام بوس و اوقات نحوس بود، منقضی شد و کواکب سعود به درجات طالع شاهزاده اتصال کردند و اوتاد طالع از درجات هبوط به مرقات صعود برآمدند و اشکال طالع با نجوم سعود قران کردند و احوال شاهزاده با سعادت قرین گشت، زبان بگشاد و به وزیر کبیر پیغام فرستاد و گفت: اقبال لاهوری : زبور عجم
به فغان نه لب گشودم که فغان اثر ندارد
به فغان نه لب گشودم که فغان اثر ندارد طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۱۳
لبش در باغ، رنگ آمیز گلهای تبسم شد فرخی سیستانی : قصاید
شمارهٔ ۵۵ - در مدح امیر ابواحمد محمد بن محمود گوید
نبود عاشقی امسال مر مرا در خور خیالی بخارایی : غزلیات
شمارهٔ ۳۴۹
ای که بر صفحهٔ مه خطّ غباری داری عطار نیشابوری : بیان وادی استغنا
بیان وادی استغنا
بعد ازین وادی استغنا بود کمالالدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۷
در شوق تو از شرح و بیان من و کلک هاتف اصفهانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۲
ای باده ز خون من به جامت نیر تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۱۳۷
زکمان ابروی دلنشین چو خدنک غمزه رها کنی مولوی : دفتر پنجم
بخش ۱۱ - در بیان آنک نور خود از اندرون شخص منور بیآنک فعلی و قولی بیان کند گواهی دهد بر نور وی در بیان آنک آننور خود را از اندرون سر عارف ظاهر کند بر خلقان بیفعل عارف و بیقول عارف افزون از آنک به قول و فعل او ظاهر شود چنانک آفتاب بلند شود بانگ خروس و اعلام مذن و علامات دیگر حاجت نیاید
لیک نور سالکی کز حد گذشت
شمارهٔ ۱۱
کم دیدن این چشم سیاهم بگداخت کلیم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۳
دل چون ز خاک راه طلب توتیا کشد نظامی گنجوی : لیلی و مجنون
بخش ۴۳ - وفات یافتن ابن سلام شوهر لیلی
هر نکته که بر نشان کاریست کمالالدین اسماعیل : غزلیات
شمارهٔ ۴۸
رخ و زلفت از شگرفی، صفت بهار دارد رشیدالدین میبدی : ۱۰- سورة یونس - مکیة
۹ - النوبة الاولى
قوله تعالى: فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ چرا مردان شهرى که بخواستندى، گروید آن وقت گرویدندى فَنَفَعَها إِیمانُها که ایشان را گرویدن سود داشتى، إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا مگر قوم یونس که ایمان آوردند کَشَفْنا عَنْهُمْ باز بردیم از ایشان عَذابَ الْخِزْیِ عذاب رسوایى فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا درین جهان وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حِینٍ (۹۸) و ایشان را بر خوردار گذاشتیم تا هنگامهاى اجلهاى ایشان. محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۹۰
اگر دوری ز من در آرزویت زار میمیرم وفایی شوشتری : غزلیات
شمارهٔ ۲۲
زهی علاقه که با تار زلف یار ببستم میرزا قلی میلی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۷۷
گذشت دور گل و یار سوی باغ نرفت ادیب الممالک : مقطعات
شمارهٔ ۱۸۶
دادگر شاها پس از پنجاه سالی پادشاهی ابوالفضل بیهقی : مجلد ششم
بخش ۲۸ - بر دار کردن حسنک، بخش سوم
و آن روز و آن شب تدبیر بر دار کردن حسنک در پیش گرفتند. و دو مرد پیک راست کردند با جامه پیکان که از بغداد آمدهاند و نامه خلیفه آورده که حسنک قرمطی را بر دار باید کرد و بسنگ بباید کشت تا بار دیگر بر رغم خلفا هیچ کس خلعت مصری نپوشد و حاجیان را در آن دیار نبرد. چون کارها ساخته آمد، دیگر روز چهارشنبه دو روز مانده از صفر، امیر مسعود برنشست و قصد شکار کرد و نشاط سه روزه، با ندیمان و خاصّگان و مطربان، و در شهر خلیفه شهر را فرمود داری زدن بر کران مصلّای بلخ، فرود شارستان . و خلق روی آنجا نهاده بودند؛ بو سهل برنشست و آمد تا نزدیک دار و بر بالایی بایستاد. و سواران رفته بودند با پیادگان تا حسنک را بیارند؛ چون از کران بازار عاشقان درآوردند و میان شارستان رسید، میکائیل بدانجا اسب بداشته بود، پذیره وی آمد، وی را مؤاجر خواند و دشنامهای زشت داد. حسنک دروی ننگریست و هیچ جواب نداد، عامّه مردم او را لعنت کردند بدین حرکت ناشیرین که کرد و از آن زشتها که بر زبان راند، و خواصّ مردم خود نتوان گفت که این میکائیل را چه گویند. و پس از حسنک این میکائیل که خواهر ایاز را بزنی کرده بود بسیار بلاها دید و محنتها کشید، و امروز بر جای است و بعبادت و قران خواندن مشغول شده است؛ چون دوستی زشت کند، چه چاره از بازگفتن؟ ظهیری سمرقندی : سندبادنامه
بخش ۴۳ - زبان گشادن شاهزاده روزهشتم
چون هفت روز که مدت اخطار و مهلت آفات و ایام بوس و اوقات نحوس بود، منقضی شد و کواکب سعود به درجات طالع شاهزاده اتصال کردند و اوتاد طالع از درجات هبوط به مرقات صعود برآمدند و اشکال طالع با نجوم سعود قران کردند و احوال شاهزاده با سعادت قرین گشت، زبان بگشاد و به وزیر کبیر پیغام فرستاد و گفت: اقبال لاهوری : زبور عجم
به فغان نه لب گشودم که فغان اثر ندارد
به فغان نه لب گشودم که فغان اثر ندارد طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۱۳
لبش در باغ، رنگ آمیز گلهای تبسم شد فرخی سیستانی : قصاید
شمارهٔ ۵۵ - در مدح امیر ابواحمد محمد بن محمود گوید
نبود عاشقی امسال مر مرا در خور خیالی بخارایی : غزلیات
شمارهٔ ۳۴۹
ای که بر صفحهٔ مه خطّ غباری داری عطار نیشابوری : بیان وادی استغنا
بیان وادی استغنا
بعد ازین وادی استغنا بود کمالالدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۷
در شوق تو از شرح و بیان من و کلک هاتف اصفهانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۲
ای باده ز خون من به جامت نیر تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۱۳۷
زکمان ابروی دلنشین چو خدنک غمزه رها کنی مولوی : دفتر پنجم
بخش ۱۱ - در بیان آنک نور خود از اندرون شخص منور بیآنک فعلی و قولی بیان کند گواهی دهد بر نور وی در بیان آنک آننور خود را از اندرون سر عارف ظاهر کند بر خلقان بیفعل عارف و بیقول عارف افزون از آنک به قول و فعل او ظاهر شود چنانک آفتاب بلند شود بانگ خروس و اعلام مذن و علامات دیگر حاجت نیاید
لیک نور سالکی کز حد گذشت