ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۲
گفتند که خرمی در افاق نماند
شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۰۰
مدام همدم جام شراب باشد رند
عرفی شیرازی : غزلها
غزل شمارهٔ ۴۱۰
دلی دارم که می جوشد ز هر مو چشمهٔ خونش
کمال‌الدین اسماعیل : قطعات
شمارهٔ ۱۳۰ - وله ایضا
توقّف چون بود در آنچه صاحب
فرخی یزدی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱
سرپرست ما که می نوشد سبک رطل گران را
مولوی : المجلس الرابع
مناجات
ملکا و پادشاها! جان مشتاقان لقای خود راکه از دریای هستی بهکشتی اجتهاد، عبور میجویند به سلامت و سعادت به ساحل فضل و رحمت خویش برسان. دردمندان لقای فراق خود را به مرهم و درمان امان خویش صحت و عافیت ابدی روزیگردان. دیدۀ دل هر یکی را به تماشای انوار و ازهار بستان غیبگشادهگردان. شبروان خلوت را در ظلمات هوی و شهوات ازگمراهی و بيراهی نگاه دار. ای خداییکه به امر «اهبطوا» مرغان ارواح ما را به دام و دانهٔ قالب خاکی محبوسکردی، بهکمالی فضل خویش از این دامگاه صعب به گشاد عالم غیب راه نمای، یا اله العالمين و یا خيرالناصرین. ابتدایکلام و آغاز پیام به حدیثیکنیم از احادیث رسول صادق، محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم: روی فی اصّح الاخبار عن افصح الاخیار انه قال: «ان لله تبارک و تعالی عباداً امجاداً محلهم فی الارضکمحل المطران وقع علی البّر اخرج البُرّوان وقع علی البحر اخرج الدّر». چنين میفرماید مصلح هر فساد،کلید هر مراد، پناه مطیع و عاصی، رهنمای دانی و قاصی صلی الله علیه و سلم: خدای خالق زمين و زمان را، مبدع طباق هفت آسمان را، خداوند بی حیف را، سلطان بیکیف را در جهان آب وگل بندگانند پاک تر از جان و دل.
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۳
کو دست که دامن حضوری گیرم
مشتاق اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۷۰
آنکه درمان دل خسته عالم با اوست
اوحدی مراغه‌ای : منطق‌العشاق
شنیدن معشوق سخن عاشق را
بدان آتش رخ آوردند چون دود
عطار نیشابوری : بیان الارشاد
در شرح نفس فرماید
نباید بود ازو غافل زمانی
فرخی یزدی : غزلیات
شمارهٔ ۳۶
هر لحظه مزن در، که در این خانه کسی نیست
سنایی غزنوی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۱۷۹ - از زبان تیر خراس
ای لاف زنی که هر کجا هستی
شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۷۹
به علی رغم عدو باز زدم جامی چند
صغیر اصفهانی : ماده تاریخ‌ها و قطعات مناسبتی
شمارهٔ ۱۰۱ - در طلب صلح حقیقی
کی شود در نغمه آید بلبل بستان صلح
کوهی : غزلیات
شمارهٔ ۵۱
زلف شبرنگ تو سر حلقه درویشان است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۷۳
هرچند کمر به جستجو باید بست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۷
من گنجم اگر خرابیم آیین است
محمد بن منور : فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته
حکایت شمارهٔ ۱۴
خواجه امام ابوبکر صابونی شریک شیخ ما بوده است به مدرسه به مرو. چون شیخ را حال بدان درجه رسید روزی خواجه امام ابوبکر نزدیک شیخ آمد و گفت ای شیخ ما هر دو در یک مدرسه شریک بودیم و علم بهم آموختیم حقّ تعالی ترا بدین درجۀ بزرگ رسانید و من همچنین در دانشمندی بماندم، سبب چیست؟ شیخ گفت یاد داری که فلان روز این حدیث استاد ما را املاکرد که مِنْ حُسنِ اسْلامِ المَرء تَرکُهُ مالایعنیهِ و هر دو بنوشتیم، چون به خانه رفتی چه کردی؟ گفت من یاد گرفتم و به طلب دیگر شدم. شیخ گفت ما چنین نکردیم، چون بخانه شدیم هرچ ما را از آن گزیر بود از پیش خویش برمی‌داشتیم و اندیشۀ آن از دل بیرون می‌کردیم و آنچ ناگزیر بود ما آنرا فرا گرفتیم و دل خود باندیشۀ آن تسلیم کردیم و آن حدیث حقّ است و پس چنانک خبر داد قُلِ اللّه ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ اَنَا بُدُّکَ اللّازِم فَالْزِمْ بُدَّک ناگزیر تو منم ناگزیر خود را ملازم باش لا اِله اِلّا هُوَ فَاتَّخِذهُ وَکیلاً.
فصیحی هروی : غزلیات
شمارهٔ ۲۰۲
از شهیدان تو فرمان بردن و جان باختن
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۹
عمر تو اگر افزون شود از پانصد