عطار نیشابوری : بخش چهاردهم
(۳) حکایت آن مرد که صدقه بدرویشان میداد
بزرگی گفت پر شوقست جانم عطار نیشابوری : باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد
شمارهٔ ۴۴
گر زلفِ بتم نیی تو ای شب بسر آی حافظ : اشعار منتسب
شمارهٔ ۱۳
صبا به مقدم گل راح روح بخشد باز سعدی : قطعات
قطعه شمارهٔ ۱۹
گفتم به ره ببینم و دامن بگیرمش صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۹۵۲
خوش آن کسان که به منت نظر جلا ندهند مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۹۰
صنما این چه گمان است فرودست حقیر جامی : سبحةالابرار
بخش ۷۸ - مناجات در طلب حیا از نقایص بشریت و تحقیق به خصایص حریت
ای اولی اجنحه مرغان سر خویش محمد بن منور : فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته
حکایت شمارهٔ ۱۰۱
شیخ گفت قدس اللّه روحه کی یکی بهشت بخواب دید و خوانی نهاده و جماعتی نشسته، اوخواست کی بدیشان نیز موافقت کند، یکی بیامد و دست او بگرفت و گفت جای تو نیست! این خوان کسانیست که یک پیراهن داشتهاند و تو دو داری، تو با ایشان نتوانی نشست. شیخ ما گفت اکنون خود کار بدان آمده است کی مرقعی کبود بدوزند و درپوشند و پندارند کی همه کارها راست گشت. برآن سرِخُم نیل بایستندو میگویند کی یکبار دیگر بدان خم فرو بر تا کبودتر گردد کی چنان دانند کی صوفیی این مرقع کبود است و در آراستن و پیراستن مانده و آنرا صنم و معبود خویش کرده و درآن روز کی شیخ این سخن میگفت شیخ را فرجی فوطه دوخته بودندو پوشیده داشت،گفت ما را اکنون مرقع پوشیدهاند بعد هفتادو هفت سال کی ما را درین روزگار شده است و رنجها و بلاها درین راه کشیده آمده است و شب و روز یکی کرده آمده است، پس ازین همه ما را مرقع پوشیدهاند. اکنون هر کسی آسان مرقعی بدوزند و بسر فرو افگنند. عطار نیشابوری : پندنامه
در نعمت سید المرسلین
سید الکونین ختم المرسلین سعدی : باب پنجم در رضا
حکایت
چه خوش گفت شاگرد منسوج باف عطار نیشابوری : باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید
شمارهٔ ۲۰
روزی دو سه خانه در عدم باید داشت حافظ : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۹
دل من در هوای روی فرخ صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۷۰۲
ز بیغمی نه ز مطرب ترانه می طلبم مولوی : دفتر پنجم
بخش ۷ - بیان آنک نماز و روزه و همه چیزهای برونی گواهیهاست بر نور اندرونی
این نماز و روزه و حج و جهاد صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۴۶۹
کی ز تن کار دل خسته به آرام کشد؟ طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۵۸
نایب مستی شده هشیاری ام امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۵۹۰
گر یار به دل درون نباشد جامی : سبحةالابرار
بخش ۲۲ - عقد پنجم در بیان یکتایی و برهان بی همتایی حق سبحانه که در بیان و برهان همه زبان آوران یکسانند و همه بی زبانان یکزبان
ای درین بتکده طبع فریب یغمای جندقی : مراثی و نوحهها
شمارهٔ ۲۲
بیش از این در غم هجران تو خون خورد نشاید سعدی : قطعات
قطعه شمارهٔ ۱۸ - سیه گلیم
بر آن گلیم سیاهم حسد همی آید
(۳) حکایت آن مرد که صدقه بدرویشان میداد
بزرگی گفت پر شوقست جانم عطار نیشابوری : باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد
شمارهٔ ۴۴
گر زلفِ بتم نیی تو ای شب بسر آی حافظ : اشعار منتسب
شمارهٔ ۱۳
صبا به مقدم گل راح روح بخشد باز سعدی : قطعات
قطعه شمارهٔ ۱۹
گفتم به ره ببینم و دامن بگیرمش صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۹۵۲
خوش آن کسان که به منت نظر جلا ندهند مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۹۰
صنما این چه گمان است فرودست حقیر جامی : سبحةالابرار
بخش ۷۸ - مناجات در طلب حیا از نقایص بشریت و تحقیق به خصایص حریت
ای اولی اجنحه مرغان سر خویش محمد بن منور : فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته
حکایت شمارهٔ ۱۰۱
شیخ گفت قدس اللّه روحه کی یکی بهشت بخواب دید و خوانی نهاده و جماعتی نشسته، اوخواست کی بدیشان نیز موافقت کند، یکی بیامد و دست او بگرفت و گفت جای تو نیست! این خوان کسانیست که یک پیراهن داشتهاند و تو دو داری، تو با ایشان نتوانی نشست. شیخ ما گفت اکنون خود کار بدان آمده است کی مرقعی کبود بدوزند و درپوشند و پندارند کی همه کارها راست گشت. برآن سرِخُم نیل بایستندو میگویند کی یکبار دیگر بدان خم فرو بر تا کبودتر گردد کی چنان دانند کی صوفیی این مرقع کبود است و در آراستن و پیراستن مانده و آنرا صنم و معبود خویش کرده و درآن روز کی شیخ این سخن میگفت شیخ را فرجی فوطه دوخته بودندو پوشیده داشت،گفت ما را اکنون مرقع پوشیدهاند بعد هفتادو هفت سال کی ما را درین روزگار شده است و رنجها و بلاها درین راه کشیده آمده است و شب و روز یکی کرده آمده است، پس ازین همه ما را مرقع پوشیدهاند. اکنون هر کسی آسان مرقعی بدوزند و بسر فرو افگنند. عطار نیشابوری : پندنامه
در نعمت سید المرسلین
سید الکونین ختم المرسلین سعدی : باب پنجم در رضا
حکایت
چه خوش گفت شاگرد منسوج باف عطار نیشابوری : باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید
شمارهٔ ۲۰
روزی دو سه خانه در عدم باید داشت حافظ : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۹
دل من در هوای روی فرخ صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۷۰۲
ز بیغمی نه ز مطرب ترانه می طلبم مولوی : دفتر پنجم
بخش ۷ - بیان آنک نماز و روزه و همه چیزهای برونی گواهیهاست بر نور اندرونی
این نماز و روزه و حج و جهاد صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۴۶۹
کی ز تن کار دل خسته به آرام کشد؟ طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۵۸
نایب مستی شده هشیاری ام امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۵۹۰
گر یار به دل درون نباشد جامی : سبحةالابرار
بخش ۲۲ - عقد پنجم در بیان یکتایی و برهان بی همتایی حق سبحانه که در بیان و برهان همه زبان آوران یکسانند و همه بی زبانان یکزبان
ای درین بتکده طبع فریب یغمای جندقی : مراثی و نوحهها
شمارهٔ ۲۲
بیش از این در غم هجران تو خون خورد نشاید سعدی : قطعات
قطعه شمارهٔ ۱۸ - سیه گلیم
بر آن گلیم سیاهم حسد همی آید