بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۵۷۵
من سنگدل چه اثر برم زحضور ذکر دوام او بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۶۶۳
یاد باد آن کز تبسم فیض عامی داشتی بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۷۳۵
پوچست قماش تو به اظهار تلافی رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۳
تنت یک و جان یکی و چندین دانش بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۰
نمیدانم چه تنگی درهم افشرد آه مجنون را مسعود سعد سلمان : قصاید
شمارهٔ ۱۲ - مدح سلطان مسعود
نشسته ام ز قدم تا سر اندر آتش و آب بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۸۲۳
مپرسید از نگین شاه و اقبال نفس کاهش عرفی شیرازی : غزلها
غزل شمارهٔ ۳۷۸
دیده ام پژمرده و حیران گل رویم هنوز اوحدی مراغهای : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۵۸
بنگر بدان دو ابروی همچون کمان او رشیدالدین میبدی : ۱۶- سورة النحل- مکیه
۸ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» کردگار جهان و جهانیان، خداوند مهربان جلّ جلاله و تقدّست اسماؤه و تعالت صفاته، در این آیت مبانى خدمت و معالم معاملت در نسق جمع کرد، و مؤمنان را از پسندیده اخلاق آگاه کرد، و بشناخت اسباب رضاى خود گرامى کرد، و ایشان را نیکو پرستى خود و زندگانى با خلق خود تلقین کرد، و ما لختى ازین جمله از روى شریعت بزبان کشف بیان کردیم، اما از روى حقیقت بزبان اشارت آنست که اللَّه تعالى بنده را بعدل میفرماید در معاملت با حق و در معاملت با خلق و در معاملت با نفس، معاملت با حق باعترافست و معاملت با خلق بانصافست و معاملت با نفس بخلافست، با حق موافقت باید و با خلق مناصحت و با نفس مخالفت، و معنى موافقت استقبال حکم حق است پیش از پیدا شدن آن و برخاستن اختیار بنده از میان تا هر که آن نادر یافته بشناسد و نادیده دوست دارد، و معنى مناصحت آنست که با خلق خدا بقول و فعل و همّت و عزم راست رود، انصاف ایشان از خود بدهد، بار خود بر ایشان ننهد، عیب ایشان بپوشد و در هر حال که بیند شفقت باز نگیرد و نیکى خود از ایشان دریغ ندارد و بخلق زندگانى کند، پیرانرا حرمت دارد و بر جوانان شفقت برد و بر کودکان رحمت کند، اینست معنى عدل در معاملت با خلق. اما حقیقت عدل در معاملت با نفس آنست که نفس را منع کند از آنچ هلاک وى در آنست، قال اللَّه تعالى: «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى، فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوى». ملکالشعرای بهار : قصاید
شمارهٔ ۱۷۹ - تغزل و منقبت
ای بهروی و بهموی، لاله و سوسن قائم مقام فراهانی : نامههای فارسی
شمارهٔ ۲۴ - نامه ای به شاهزاده خانم همشیر صلبی و بطنی
بسمه تیمنا و تبرکا. حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۲۸۰
ز مستی تا دل آرامم برفته ست شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۹۷
هرچه ما را می رسد از او بود آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۴۱۵
جهد کن جهد که تیرش زکمان میگذرد الهامی کرمانشاهی : خیابان دوم
بخش ۵۲ - در اذن نبرد خواستن شاهزاده قاسم
چو زد قرعه ی سوک چرخ کهن اسدی توسی : گرشاسپنامه
خبر یافتن فریدون از مرگ گرشاسب
چو نزد فریدون ز سوگ و ز غم ملا مسیح پانی پتی : رام و سیتا
بخش ۱۲ - در مذمت حساد
در افکندم به میدان گوی دعوی شاه نعمتالله ولی : دوبیتیها
دوبیتی شمارهٔ ۲۰
درّهٔ بیضا ز بحر ما طلب سوزنی سمرقندی : قصاید
شمارهٔ ۱۱۲ - در مدح وزیر
صاحب عادل وزیر شاه معظم
غزل شمارهٔ ۲۵۷۵
من سنگدل چه اثر برم زحضور ذکر دوام او بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۶۶۳
یاد باد آن کز تبسم فیض عامی داشتی بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۷۳۵
پوچست قماش تو به اظهار تلافی رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۳
تنت یک و جان یکی و چندین دانش بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۰
نمیدانم چه تنگی درهم افشرد آه مجنون را مسعود سعد سلمان : قصاید
شمارهٔ ۱۲ - مدح سلطان مسعود
نشسته ام ز قدم تا سر اندر آتش و آب بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۸۲۳
مپرسید از نگین شاه و اقبال نفس کاهش عرفی شیرازی : غزلها
غزل شمارهٔ ۳۷۸
دیده ام پژمرده و حیران گل رویم هنوز اوحدی مراغهای : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۵۸
بنگر بدان دو ابروی همچون کمان او رشیدالدین میبدی : ۱۶- سورة النحل- مکیه
۸ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» کردگار جهان و جهانیان، خداوند مهربان جلّ جلاله و تقدّست اسماؤه و تعالت صفاته، در این آیت مبانى خدمت و معالم معاملت در نسق جمع کرد، و مؤمنان را از پسندیده اخلاق آگاه کرد، و بشناخت اسباب رضاى خود گرامى کرد، و ایشان را نیکو پرستى خود و زندگانى با خلق خود تلقین کرد، و ما لختى ازین جمله از روى شریعت بزبان کشف بیان کردیم، اما از روى حقیقت بزبان اشارت آنست که اللَّه تعالى بنده را بعدل میفرماید در معاملت با حق و در معاملت با خلق و در معاملت با نفس، معاملت با حق باعترافست و معاملت با خلق بانصافست و معاملت با نفس بخلافست، با حق موافقت باید و با خلق مناصحت و با نفس مخالفت، و معنى موافقت استقبال حکم حق است پیش از پیدا شدن آن و برخاستن اختیار بنده از میان تا هر که آن نادر یافته بشناسد و نادیده دوست دارد، و معنى مناصحت آنست که با خلق خدا بقول و فعل و همّت و عزم راست رود، انصاف ایشان از خود بدهد، بار خود بر ایشان ننهد، عیب ایشان بپوشد و در هر حال که بیند شفقت باز نگیرد و نیکى خود از ایشان دریغ ندارد و بخلق زندگانى کند، پیرانرا حرمت دارد و بر جوانان شفقت برد و بر کودکان رحمت کند، اینست معنى عدل در معاملت با خلق. اما حقیقت عدل در معاملت با نفس آنست که نفس را منع کند از آنچ هلاک وى در آنست، قال اللَّه تعالى: «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى، فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوى». ملکالشعرای بهار : قصاید
شمارهٔ ۱۷۹ - تغزل و منقبت
ای بهروی و بهموی، لاله و سوسن قائم مقام فراهانی : نامههای فارسی
شمارهٔ ۲۴ - نامه ای به شاهزاده خانم همشیر صلبی و بطنی
بسمه تیمنا و تبرکا. حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۲۸۰
ز مستی تا دل آرامم برفته ست شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۹۷
هرچه ما را می رسد از او بود آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۴۱۵
جهد کن جهد که تیرش زکمان میگذرد الهامی کرمانشاهی : خیابان دوم
بخش ۵۲ - در اذن نبرد خواستن شاهزاده قاسم
چو زد قرعه ی سوک چرخ کهن اسدی توسی : گرشاسپنامه
خبر یافتن فریدون از مرگ گرشاسب
چو نزد فریدون ز سوگ و ز غم ملا مسیح پانی پتی : رام و سیتا
بخش ۱۲ - در مذمت حساد
در افکندم به میدان گوی دعوی شاه نعمتالله ولی : دوبیتیها
دوبیتی شمارهٔ ۲۰
درّهٔ بیضا ز بحر ما طلب سوزنی سمرقندی : قصاید
شمارهٔ ۱۱۲ - در مدح وزیر
صاحب عادل وزیر شاه معظم