صائب تبریزی : گزیدهٔ غزلیات
غزل شمارهٔ ۵
اگر به بندگی ارشاد میکنیم تو را عطار نیشابوری : باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن
شمارهٔ ۷
ای دل هر دم غمی دگرگون میخور ابوالفرج رونی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶
تا چون گل لعل گونه بفروخته ام صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۱۹
شکسته رنگی من با طبیب در جنگ است ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۶۳
در راه یگانگی نه کفرست و نه دین مولوی : فیه ما فیه
فصل هفدهم - ابن مقری قرآن رادرست میخواند آری صورت قرآن را درست میخواند
ابن مقری قرآن رادرست میخواند آری صورت قرآن را درست میخواند ولیکن از معنی بیخبر دلیل برآنک حالی که معنی را میباید ردمیکند بنابینایی میخواند نظيرش مردی در دست قندز دارد قندزی دیگر از آن بهتر آوردند رد میکند پس دانستیم قندزرا نمیشناسد کسی این را گفته است که قندزست او بتقلید بدست گرفته است همچون کودکان که با گردکان بازی میکنند چون مغز گردکان یا روغن گردکان بایشان دهی رد کنند که گردکان آنست که جغ جغ کند این را بانگی و جغجغی نیست آخر خزاین خدای بسیارست و علمهای خدای بسیار اگر قرآن را بدانش میخواند قرآن دیگر را چرا رد میکند با مقریبی تقریر میکردم که قرآن میگوید که قُلْ لَوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِکَلِمَاتِ رَبِّیْ لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ اَنْ تَنْفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّیْ اکنون به پنجاه درمسنگ مرکب این قرآن را تواند نبشتن این رمزیست از علم خدای همه علم خدا تنها این نیست عطاری در کاغذ پارهٔ دارو نهاد تو گویی همه دکان عطار اینجاست این ابلهی باشد آخر در زمان موسی و عیسی و غيرهما قرآن بود کلام خدا بود بعربی نبود تقریر این میدادم (دیدم) در آن مقری اثر نمیکرد ترکش کردم. آوردهاند که در زمان رسول صلیّ اللّه علیه و سلمّ از صحابه هرکه سورهٔ یا نیم سوره یاد گرفتی او را عظیم خواندندی و بانگشت نمودندی که سورهٔ یاد دارد برای آنک ایشان قرآن را میخوردند منی را از نان خوردن یادومن را عظیم باشد الا که در دهان کنند و نجایند و بیندازند هزار خروار توان خوردن آخر میگوید رُبَّ تالي الْقُرْآنَ وَالْقُرْآنُ یَلْعَنُهُ پس در حق کسیست که از معنی قرآن واقف نباشد الاهم نیکست قومی را خدای چشمهاشان را بغفلت بست تا عمارت این عالم کنند اگر بعضی را ازان عالم غافل نکنند هیچ عالم آبادان نگردد غفلت عمارت و آبادانیها انگیزاند آخر این از غفلت بزرگ میشود و دراز میگردد و چون عقل او بکمال میرسد دیگر دراز نمیشودپس موجب و سبب عمارت غفلتست و سبب ویرانی هشیاریست اینک می گوییم از دو بيرون نیست یابنا بر حسد میگویم یابنا بر شفقت حاشا که حسد باشد برای آنک حسد را ارزد حسد بردن دریغست تا بآنک نيرزد چه باشد الا از غایت شفقت و رحمت است که میخواهم که یار عزیز را بمعنی کشم.آورده اند که شخصی در راه حج در بریه افتاد و تشنگی عظیم بروی غالب شد تا از دور خیمه خرد و کهن دید آنجا رفت کنیزکی دید آواز داد آن شخص که من مهمانم المراد و آنجا فرود آمد و نشست و آب خواست آبش دادند که خوردن آن آب از آتش گرمتر بود و از نمک شورتر از لب تا کام آنجا که فرو میرفت همه را میسوخت این مرد از غایت شفقت در نصیحت آن زن مشغول گشت و گفت شما را بر من حقست جهت این قدر آسایش که از شما یافتم شفقتم جوشیده است آنچ بشما گویم پاس دارید اینک بغداد نزدیکست و کوفه و واسط و غيرها اگر مبتلا باشید نشسته نشسته و غلتان غلتان میتوانید خود را آنجا رسانیدن که آنجا آبهای شيرین خنک بیارست و طعامهای گوناگون و حماّمها و تنعمّها و خوشیها و لذتّهای آن شهرها را برشمرد لحظهٔ دیگر آن عرب بیامد که شوهرش بود تائی چند ازموشان دشتی صید کرده بود زن را فرمود که آن را پخت و چیزی از آن بمهمان دادن مهمان چنانک بود کور و کبود ازان تناول کرد بعد ازان در نیم شب مهمان بيرون خیمه خفت، زن بشوهر می گوید هیچ شنیدی که این مهمان چه وصفها و حکایتها کرد، قصهٔ مهمان تمام بر شوهر بخواند، عرب گفت همانا از زن مشنو ازین چیزها که حسودان در عالم بسیارند چون ببینند بعضی را که بآسایش و دولتی رسیدهاند حسدها کنند و خواهند که ایشان را از آنجا آواره کنند و ازان دولت محروم کنند. اکنون این خلق چنيناند چون کسی از روی شفقت پندی دهد حمل کنند بر حسد الا چون در وی اصلی باشد عاقبت روی بمعنی آرد چون بروی از روزالست قطرهٔ چکانیده باشند عاقبت آن قطره او را از تشویشها و محنتها برهاند بیا آخر چند ازما دوری و بیگانه و در میان تشویشها و سوداها الا باقومی کسی چه سخن گوید چون جنس آن نشنیدهاند از کسی و نه از شیخ خود. فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲
گر مشکل حشر بر تو مفتوح شود صفی علیشاه : متفرقات
شمارهٔ ۲
بنما رخ و فرخ کن ایمه می مینو را سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۶۰
در میان ما و او شد حسن بی پروا نقاب عطار نیشابوری : دفتر دوم
در عین ذات وصفات وقدرت و قوّت اسرار الهی فرماید
تعالی اللّه از دیدار ذاتم عطار نیشابوری : باب پانجدهم: در نیازمندی به ملاقات همدمی محرم
شمارهٔ ۸
چندانکه به درد عشق میپویم من عطار نیشابوری : مظهرالعجایب
نقل نمودن معجزه حضرت امام رضا علیه السلام و بیان آنکه نسب و نسبت ظاهری با مخالفت، بعد و گرفتاریست ونسبت باطن با ارباب هدایت با موافقت رهائی و رستگاری.
بود در بغداد نیکو مقبلی شاه نعمتالله ولی : مثنویات
شمارهٔ ۳۱
ابتدا کردم به نام آن یکی سعدی : باب دوم در اخلاق درویشان
حکایت شمارهٔ ۸
یکی را از بزرگان به محفلی اندر همیستودند و در اوصاف جمیلش مبالغه میکردند سر بر آورد و گفت من آنم که من دانم ترانه های کودکانه : بخش اول
ماهی من
اتل متل ماهی من چه ماهه صفایی جندقی : قطعات و ماده تاریخها
۷۲- مولود دختر میرزا سیدمحمد
منت ایزد را که محض مکرمت بی من و مزد رضاقلی خان هدایت : فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین
بخش ۵۲ - منوّر رازی
اسمش میرزا اللّه ویردی. از جملهٔ مریدان و اخلاص کیشان حضرت قطب العارفین حاج محمد جعفر همدانی بود و مدتها نیز خدمت جناب حاج محمد رضای همدانی را نموده. از یمن همت ایشان از سالکان مسلک طریقت و ناهجان منهج حقیقت گردید. فقیر او را ملاقات نمود. گرم روی، با حال و فقیری ستوده خصال بود. گاهی شعر میگفته. این رباعی از اوست: عطار نیشابوری : مظهرالعجایب
در بیان مذهب و سلسلۀ پیر خود فرماید
چون پدر روزی به استادم سپرد پروین اعتصامی : مثنویات، تمثیلات و مقطعات
شکایت پیرزن
روز شکار، پیرزنی با قباد گفت صائب تبریزی : قصاید
شمارهٔ ۶ - در مدح شاه صفی
ای روی چون بهشت ترا کوثر آینه
غزل شمارهٔ ۵
اگر به بندگی ارشاد میکنیم تو را عطار نیشابوری : باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن
شمارهٔ ۷
ای دل هر دم غمی دگرگون میخور ابوالفرج رونی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶
تا چون گل لعل گونه بفروخته ام صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۱۹
شکسته رنگی من با طبیب در جنگ است ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۶۳
در راه یگانگی نه کفرست و نه دین مولوی : فیه ما فیه
فصل هفدهم - ابن مقری قرآن رادرست میخواند آری صورت قرآن را درست میخواند
ابن مقری قرآن رادرست میخواند آری صورت قرآن را درست میخواند ولیکن از معنی بیخبر دلیل برآنک حالی که معنی را میباید ردمیکند بنابینایی میخواند نظيرش مردی در دست قندز دارد قندزی دیگر از آن بهتر آوردند رد میکند پس دانستیم قندزرا نمیشناسد کسی این را گفته است که قندزست او بتقلید بدست گرفته است همچون کودکان که با گردکان بازی میکنند چون مغز گردکان یا روغن گردکان بایشان دهی رد کنند که گردکان آنست که جغ جغ کند این را بانگی و جغجغی نیست آخر خزاین خدای بسیارست و علمهای خدای بسیار اگر قرآن را بدانش میخواند قرآن دیگر را چرا رد میکند با مقریبی تقریر میکردم که قرآن میگوید که قُلْ لَوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِکَلِمَاتِ رَبِّیْ لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ اَنْ تَنْفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّیْ اکنون به پنجاه درمسنگ مرکب این قرآن را تواند نبشتن این رمزیست از علم خدای همه علم خدا تنها این نیست عطاری در کاغذ پارهٔ دارو نهاد تو گویی همه دکان عطار اینجاست این ابلهی باشد آخر در زمان موسی و عیسی و غيرهما قرآن بود کلام خدا بود بعربی نبود تقریر این میدادم (دیدم) در آن مقری اثر نمیکرد ترکش کردم. آوردهاند که در زمان رسول صلیّ اللّه علیه و سلمّ از صحابه هرکه سورهٔ یا نیم سوره یاد گرفتی او را عظیم خواندندی و بانگشت نمودندی که سورهٔ یاد دارد برای آنک ایشان قرآن را میخوردند منی را از نان خوردن یادومن را عظیم باشد الا که در دهان کنند و نجایند و بیندازند هزار خروار توان خوردن آخر میگوید رُبَّ تالي الْقُرْآنَ وَالْقُرْآنُ یَلْعَنُهُ پس در حق کسیست که از معنی قرآن واقف نباشد الاهم نیکست قومی را خدای چشمهاشان را بغفلت بست تا عمارت این عالم کنند اگر بعضی را ازان عالم غافل نکنند هیچ عالم آبادان نگردد غفلت عمارت و آبادانیها انگیزاند آخر این از غفلت بزرگ میشود و دراز میگردد و چون عقل او بکمال میرسد دیگر دراز نمیشودپس موجب و سبب عمارت غفلتست و سبب ویرانی هشیاریست اینک می گوییم از دو بيرون نیست یابنا بر حسد میگویم یابنا بر شفقت حاشا که حسد باشد برای آنک حسد را ارزد حسد بردن دریغست تا بآنک نيرزد چه باشد الا از غایت شفقت و رحمت است که میخواهم که یار عزیز را بمعنی کشم.آورده اند که شخصی در راه حج در بریه افتاد و تشنگی عظیم بروی غالب شد تا از دور خیمه خرد و کهن دید آنجا رفت کنیزکی دید آواز داد آن شخص که من مهمانم المراد و آنجا فرود آمد و نشست و آب خواست آبش دادند که خوردن آن آب از آتش گرمتر بود و از نمک شورتر از لب تا کام آنجا که فرو میرفت همه را میسوخت این مرد از غایت شفقت در نصیحت آن زن مشغول گشت و گفت شما را بر من حقست جهت این قدر آسایش که از شما یافتم شفقتم جوشیده است آنچ بشما گویم پاس دارید اینک بغداد نزدیکست و کوفه و واسط و غيرها اگر مبتلا باشید نشسته نشسته و غلتان غلتان میتوانید خود را آنجا رسانیدن که آنجا آبهای شيرین خنک بیارست و طعامهای گوناگون و حماّمها و تنعمّها و خوشیها و لذتّهای آن شهرها را برشمرد لحظهٔ دیگر آن عرب بیامد که شوهرش بود تائی چند ازموشان دشتی صید کرده بود زن را فرمود که آن را پخت و چیزی از آن بمهمان دادن مهمان چنانک بود کور و کبود ازان تناول کرد بعد ازان در نیم شب مهمان بيرون خیمه خفت، زن بشوهر می گوید هیچ شنیدی که این مهمان چه وصفها و حکایتها کرد، قصهٔ مهمان تمام بر شوهر بخواند، عرب گفت همانا از زن مشنو ازین چیزها که حسودان در عالم بسیارند چون ببینند بعضی را که بآسایش و دولتی رسیدهاند حسدها کنند و خواهند که ایشان را از آنجا آواره کنند و ازان دولت محروم کنند. اکنون این خلق چنيناند چون کسی از روی شفقت پندی دهد حمل کنند بر حسد الا چون در وی اصلی باشد عاقبت روی بمعنی آرد چون بروی از روزالست قطرهٔ چکانیده باشند عاقبت آن قطره او را از تشویشها و محنتها برهاند بیا آخر چند ازما دوری و بیگانه و در میان تشویشها و سوداها الا باقومی کسی چه سخن گوید چون جنس آن نشنیدهاند از کسی و نه از شیخ خود. فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲
گر مشکل حشر بر تو مفتوح شود صفی علیشاه : متفرقات
شمارهٔ ۲
بنما رخ و فرخ کن ایمه می مینو را سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۶۰
در میان ما و او شد حسن بی پروا نقاب عطار نیشابوری : دفتر دوم
در عین ذات وصفات وقدرت و قوّت اسرار الهی فرماید
تعالی اللّه از دیدار ذاتم عطار نیشابوری : باب پانجدهم: در نیازمندی به ملاقات همدمی محرم
شمارهٔ ۸
چندانکه به درد عشق میپویم من عطار نیشابوری : مظهرالعجایب
نقل نمودن معجزه حضرت امام رضا علیه السلام و بیان آنکه نسب و نسبت ظاهری با مخالفت، بعد و گرفتاریست ونسبت باطن با ارباب هدایت با موافقت رهائی و رستگاری.
بود در بغداد نیکو مقبلی شاه نعمتالله ولی : مثنویات
شمارهٔ ۳۱
ابتدا کردم به نام آن یکی سعدی : باب دوم در اخلاق درویشان
حکایت شمارهٔ ۸
یکی را از بزرگان به محفلی اندر همیستودند و در اوصاف جمیلش مبالغه میکردند سر بر آورد و گفت من آنم که من دانم ترانه های کودکانه : بخش اول
ماهی من
اتل متل ماهی من چه ماهه صفایی جندقی : قطعات و ماده تاریخها
۷۲- مولود دختر میرزا سیدمحمد
منت ایزد را که محض مکرمت بی من و مزد رضاقلی خان هدایت : فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین
بخش ۵۲ - منوّر رازی
اسمش میرزا اللّه ویردی. از جملهٔ مریدان و اخلاص کیشان حضرت قطب العارفین حاج محمد جعفر همدانی بود و مدتها نیز خدمت جناب حاج محمد رضای همدانی را نموده. از یمن همت ایشان از سالکان مسلک طریقت و ناهجان منهج حقیقت گردید. فقیر او را ملاقات نمود. گرم روی، با حال و فقیری ستوده خصال بود. گاهی شعر میگفته. این رباعی از اوست: عطار نیشابوری : مظهرالعجایب
در بیان مذهب و سلسلۀ پیر خود فرماید
چون پدر روزی به استادم سپرد پروین اعتصامی : مثنویات، تمثیلات و مقطعات
شکایت پیرزن
روز شکار، پیرزنی با قباد گفت صائب تبریزی : قصاید
شمارهٔ ۶ - در مدح شاه صفی
ای روی چون بهشت ترا کوثر آینه