کوهی : غزلیات
شمارهٔ ۱۵۹
ما چو داریم بسرو قد دلدار طمع میرزا قلی میلی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۶۵
آنکه کاری غیر آزار دل زاری نیافت اسیر شهرستانی : غزلیات
شمارهٔ ۴۷۴
خطی از هر سر مو محشر تابم دارد اثیر اخسیکتی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴
بر شاخ شکر، لعل تو دُرها پرورد صغیر اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸
چندت به طریق ناصوابست بسیچ کوهی : غزلیات
شمارهٔ ۵۰
جان را ز عکس خال تو بر دل چو داغهاست مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۶
گر آب حیات خوشگواری ای خواب امیر معزی : قطعات
شمارهٔ ۷
نه بس بود که در غزل یار و در مدیح اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
دل بیگانه خوزین خاکدان نیست
دل بیگانه خوزین خاکدان نیست کوهی : غزلیات
شمارهٔ ۳۸
به خدا پیش جمله ذرات مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۴
شب گشت درین سینه چه سوز است عجب اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۴۶
ذره خاکی که دست قدرت او را برگرفت مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۳
شب گردم گرد شهر چون باد و چو آب کوهی : غزلیات
شمارهٔ ۸۹
وحدت چو احد نمود واحد آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۹۴
چل سال، براه عاشقی کردم سیر مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۲
سبحانالله من و تو ای در خوشاب کوهی : غزلیات
شمارهٔ ۱۵۲
جمله توئی و من نیم نیست در این میان غلط مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۰
دل در هوس تو چون ربابست رباب محمد بن منور : فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته
حکایت شمارهٔ ۶۹
هم در آن وقت کی شیخ به نشابور بود یک روز گفت اسب زین کنید. اسب زین کردند، شیخ برنشست و جمع در خدمت برفتند. در میان بازارزنی مطربه، مست، روی بگشاده و آراسته نزدیک شیخ رسید. جمع بانگ بروی زدند که از راه فراتر شو! شیخ گفت دست ازو بدارید. چون آن زن نزدیک شیخ رسید شیخ گفت: جویای تبریزی : مناقب
شمارهٔ ۴۳ - در منقبت حضرت صادق (ع)
هر کس که چو شبنم شده حیران جمیلی
شمارهٔ ۱۵۹
ما چو داریم بسرو قد دلدار طمع میرزا قلی میلی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۶۵
آنکه کاری غیر آزار دل زاری نیافت اسیر شهرستانی : غزلیات
شمارهٔ ۴۷۴
خطی از هر سر مو محشر تابم دارد اثیر اخسیکتی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴
بر شاخ شکر، لعل تو دُرها پرورد صغیر اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸
چندت به طریق ناصوابست بسیچ کوهی : غزلیات
شمارهٔ ۵۰
جان را ز عکس خال تو بر دل چو داغهاست مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۶
گر آب حیات خوشگواری ای خواب امیر معزی : قطعات
شمارهٔ ۷
نه بس بود که در غزل یار و در مدیح اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
دل بیگانه خوزین خاکدان نیست
دل بیگانه خوزین خاکدان نیست کوهی : غزلیات
شمارهٔ ۳۸
به خدا پیش جمله ذرات مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۴
شب گشت درین سینه چه سوز است عجب اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۴۶
ذره خاکی که دست قدرت او را برگرفت مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۳
شب گردم گرد شهر چون باد و چو آب کوهی : غزلیات
شمارهٔ ۸۹
وحدت چو احد نمود واحد آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۹۴
چل سال، براه عاشقی کردم سیر مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۲
سبحانالله من و تو ای در خوشاب کوهی : غزلیات
شمارهٔ ۱۵۲
جمله توئی و من نیم نیست در این میان غلط مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۰
دل در هوس تو چون ربابست رباب محمد بن منور : فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته
حکایت شمارهٔ ۶۹
هم در آن وقت کی شیخ به نشابور بود یک روز گفت اسب زین کنید. اسب زین کردند، شیخ برنشست و جمع در خدمت برفتند. در میان بازارزنی مطربه، مست، روی بگشاده و آراسته نزدیک شیخ رسید. جمع بانگ بروی زدند که از راه فراتر شو! شیخ گفت دست ازو بدارید. چون آن زن نزدیک شیخ رسید شیخ گفت: جویای تبریزی : مناقب
شمارهٔ ۴۳ - در منقبت حضرت صادق (ع)
هر کس که چو شبنم شده حیران جمیلی