بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۷۴
ببند چشم و خط هرکتاب را دریاب
محمد بن منور : فصل سیم - در کرامات وی در حیات و وفات
حکایت شمارهٔ ۷
در آن وقت کی شیخ به مجاهدت و ریاضت مشغول بود بیک ماه و دو ماه از خانه غایب بودی و او را کسی باز نیافتی، خواجه بوطاهر کودک بود و شیخ را دوست داشتی و بهروقت کی شیخ غایب بودی او سخت مضطرب گشتی و همه روز شیخ را طلب کردی. وقتی شیخ چند روز بود کی غایب بود و با سرای نرسیده بود، بوطاهر اضطراب می‌کرد و تابستان گرم بود یک روز بامداد بگاه برخاست و گرد صحراهاء میهنه و عبادت جایهاء شیخ می‌گشت و هرجا کی رباطی و مسجدی و گورستانی بود کی می‌دانست کی آنجا خلوتی تواند بود همه بگشت و هیچ جای شیخ را باز نیافت، روز نیک گرم و او مانده شده، نماز پیشین بدر رباطی کهن آمد کی از عبادت جایهای شیخ بود در رباط بسته بود، در بزد اتفاق را شیخ در آنجا بود شیخ در بازگشاد، بوطاهر را دید بر آن حالت، گرما در وی اثر کرده و هزار قطره آب از روی وموی و اندام روان گشته،. چون شیخ را بدید بیفتاد، آب از چشم شیخ روان شد، گفت یا باطاهر چه بوده است و بچه کار آمدۀ؟ گفت ای شیخ مرا تو می‌بایستی شیخ گفت چون ترا ما را می‌باید در دنیا با ما باشی و در خاک با ما باشی و در بهشت باما باشی پس دست باز برد و بوطاهر را در کنار گرفت و در رباط برد و پیوسته با شیخ بودی تا وقت وفات شیخ و بعد از آن چون خواجه بوطاهر را وفات رسید، فرزندان شیخ ازین سخن غافل مانده بودند و فراموش کرده خواستند که اورا به گورستان دفن کنند حالی بارانی عظیم آغاز نهاد، ایشان توقف کردند و باران هم دم زیادت بود سه شبانه‌روز جنازه را در مشهد می‌داشتند یکی از خواص مریدان شیخ گفت نه شیخ فرموده است که تو در خاک با ما خواهی بود، او را در جوار تربت شیخ دفن باید کرد کی این باران الا گفت شیخ را نیامده است و کرامات وی، چون او این کلمه بگفت همگنان را سخن شیخ یاد آمد و او را تصدیق کردند و قتیبه نامی بود در کوی صوفیان در جوار مشهد شیخ کی کار گل کردی و شیخ را خاک او حفر کرده بود، اورا طلب کردند تا خاک برکند پارۀ از کلوخ بیرون افتاد و سوراخی بخاک شیخ درشد، قتیبه نعرۀ بزد و کلوخ را باز در آن سوراخ نهاد وبیهوش بیفتاد و مردمان به خاک نگاه کردند، او بیهوش بود، از خاک برکشیدند و بخانه بردند و بوطاهر را دفن کردند هنوز دست از خاک تمام نیفشانده بودند کی باران باز ایستادو آفتاب برآمد و آن کرامت شیخ بود وقتیبه همچنان بیهوش چهل روز بمانده بود و تحقّیق نشد که او چه دیده بود و بعد چهل روز برحمت خدای پیوست.
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۳
آیند ملائک سحر از عرش عظیم
نهج البلاغه : خطبه ها
بیان حقایق نبرد جمل
<strong> و من خطبة له عليه‌السلام </strong> <strong> حين بلغه خبر الناكثين ببيعته </strong>
مفاتیح الجنان : اعمال ماه ربیع الاول
اعمال روز هفدهم ماه ربیع الاول
بنا بر مشهور بین علمای امامیه، روز ولادت با سعادت حضرت خاتم انبیا محمّدبن عبدالله(صلی الله علیه وآله) است و معروف است که ولادت با سعادتش در مکه معظمه، در خانه خود آن حضرت، در روز جمعه هنگام طلوع فجر در عام الفیل در ایام سلطنت انوشیروان بود [مرحوم حاج شیخ عباس (ره) در متن کتاب از انوشیروان به عنوان انوشیروان عادل یاد کرده و در حاشیه آن توجیهی را در رابطه با عدالت او از مجلسی اول نقل کرده است، ولی با مراجعه به کتب تاریخی به ویژه شاهنامه فردوسی این معنا به دست می آید که انوشیروان آتش پرست از متکبران و ستمگران به ملت ایران بوده و در سه روز صد هزار نفر از مخالفان ستمکاری هایش را به وضع فجیعی کشت از این جهت، از آوردن کلمه عادل خودداری کردم و توجیه مجلسی اول را هم مردود می دانم. انصاریان.]
عرفی شیرازی : غزلها
غزل شمارهٔ ۴۰۶
رفتم که بشکنم به ملامت سبوی خویش
صغیر اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۷۴
از آب دیده تا ندهی شستشوی خویش
فیض کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۳۲
ای وصل تو جانفزای عاشق
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۲۸۵
تا ز شروان دورم اعدا راست آسایش چنانک
میرزا آقاخان کرمانی : نامهٔ باستان
بخش ۳ - در احوال عصر تاریکی و اساتیر
پژوهنده ی مردم باستان
سید حسن غزنوی : مقطعات
شمارهٔ ۷ - درمدح خواجه مخلص الدین گوید
چندان که در دوازده برج است هفت مرغ
فیض کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۳۵
مراست دیدن روی تو بی‌نقاب لذیذ
الهامی کرمانشاهی : خیابان اول
بخش ۳۹ - آگاه کردن دوستان یزید اورا از کار جناب مسلم
بزرگان که بودند درآن دیار
نهج البلاغه : حکمت ها
سختی انتقام مظلوم از ظالم
<strong> وَ قَالَ عليه‌السلام </strong> يَوْمُ اَلْمَظْلُومِ عَلَى اَلظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ يَوْمِ اَلظَّالِمِ عَلَى اَلْمَظْلُومِ
ملا مسیح پانی پتی : رام و سیتا
بخش ۵۵ - جای دادن راون سیتا را در باغ اسلوک بن
موکل بر پری زن دیوکی چند
فیض کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۲۹
بنثر اگر چه توان گوهر سخن گفتن
فیض کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۵
صحرا وباغ و خانه ندانم کجا خوش است
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۱۶۴ - باب الصاد صاحب‌الزمان و الوقت و الحال
شنو از صاحب وقت و زمان حال
فیض کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۳
زغفلت تو ترا صد حجاب در پیش است
وفایی شوشتری : رباعیات
شمارهٔ ۹
این دختر رز، چه شوخ و شنگ آمده است