اقبال لاهوری : پیام مشرق
نوای عشق را ساز است آدم
نوای عشق را ساز است آدم
اقبال لاهوری : پیام مشرق
جهان ما که نابود است بودش
جهان ما که نابود است بودش
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۴۲ - الرّضا و التّسلیم
خواهی که خدا هرچ نکو با تو کند
اقبال لاهوری : پیام مشرق
سحر می گفت بلبل باغبان را
سحر می گفت بلبل باغبان را
اقبال لاهوری : پیام مشرق
عقابان را بهای کم نهد عشق
عقابان را بهای کم نهد عشق
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۰۱
لا الفجر بقینة و لا شرب مدام
نظیری نیشابوری : غزلیات
شمارهٔ ۴۵
از کف نمی دهد دل آسان ربوده را
میرزاده عشقی : کفن سیاه
بخش ۱۰ - در پایان داستان
آتشین طبع تو عشقی که روانست چو آب
نسیمی : غزلیات
شمارهٔ ۹۹
چه نکته بود که ناگه ز غیب پیدا شد
اسیر شهرستانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۹۹
همه روی زمین خطرناک است
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۴۱ - آداب ستاننده زکوه
ستاننده صدقه باید که پنج وظیفه نگاه دارد:
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۳۸ - اسرار زکوه دادن
بدان که همچنان که نماز را صورتی است و حقیقتی که آن روح صورت است، زکوه همچنین است و چون کسی سر و حقیقت زکوه نداند، زکوه صورتی بود بی روح و سر او سه است:
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۳۹ - آداب و دقایق زکوه دادن
اگر کسی خواهد که عبادت او زنده باشد و بی روح نبود و ثواب او مضاعف باشد، باید که هفت وظیفه نگاه دارد:
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۳۵ - نوع چهارم
چون مقدار بیست دینار به نیت تجارت خرد و سال تمام شود، همان زکوه نقد واجب آید و هر چه سود کرده باشد در میان سال، در حساب آید و آخر هر سالی باید که قیمت مال معلوم کند، آنگاه اگر سرمایه در اصل زر بوده است یا سیم، هم از آن بدهد و اگر به نقد نخریده باشد، از آن نقد که در شهر غالب تر باشد، بدهد و چون متاعی دارد و نیت تجارت کند یا بدان چیزی بخرد، اول سال درنیاید زکوه واجب نشود؛ اما اگر نقد بود و نصابی بود، اول سال آن وقت ملک نصاب بود و هرگاه در میان سال عزم تجارت باطل کند، زکوه واجب نشود.
باباطاهر عریان همدانی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۳۵۳
هر آن کالوند دامان مو نشانی
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره‏
۹ - النوبة الثانیة
قوله تعالى إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا سدى گفت این آیت بشان اصحاب سلمان فرود آمد و سلمان مردى بود از جندیسابور بموصل افتاد، میان احبار ترسایان، و روزگارى دراز با ایشان عبادت کرد فراوان و بر دین عیسى بود از اول، پس به مدینه افتاد و او را به بندگى بفروختند. زنى از جهینه او را بخرید، و از بهر وى شبانى میکرد، و سلمان از علماء ترسایان شنیده بود که درین روزگار پیغامبرى بیرون خواهد آمد که صفت وى آنست که مهر نبوت میان دو کتف دارد، و صدقات نستاند، و از هدیه‏ها خورد. روزى سلمان در صحراء مدینه گوسپندان بچرا داشت کسى او را گفت که امروز مردى به مدینه در آمده است و میگوید که من پیغامبرم و سلمان روزگارى بود تا درین انتظار بود، گوسپندان را فرو گذاشت، و به مدینه در شد بنزدیک مصطفى ع و بوى مى‏نگریست و در وى تأمل میکرد. مصطفى بفراست نبوى بدانست که حال وى چیست، جامه خویش از پشت فرو گذاشت تا مهر نبوت بر سلمان آشکارا شد. پس سلمان برفت و طعامى خرید و پیش رسول آورد رسول فرمود این چیست؟
نهج البلاغه : حکمت ها
ضرورت ياد مرگ
<strong> وَ قَالَ عليه‌السلام </strong> رُبَّ مُسْتَقْبِلٍ يَوْماً لَيْسَ بِمُسْتَدْبِرِهِ
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۳۴ - نوع سیم
در دویست درم نفره پنج درم واجب آید به آخر سال و در بیست دینار زر خالص نیم دینار و آن چهار یک ده یک باشد و چندان که می افزاید هم بدین حساب بود و در هر نفره و خنور زرین و سیمین و ساخت زر و آن زر که بر شمشین باشد و دوات و هرچه روا نباشد داشتن، در همه واجب آید، اما پیرایه ای که روا باشد داشتن مرد و زن را، در وی زکوه واجب نیاید.
مولانا خالد نقشبندی : مفردات (معما به نامهای خاص)
شماره ۱۵
خاک پای حضرت صدیق شاه نقشبند
امام خمینی : قطعات و اشعار پراکنده
تک بیت
پیوسته‏ تر از ابروی تو، یافت نگردد