شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۳۹۱
عقل در کوی عشق سرگشته
الهامی کرمانشاهی : خیابان سوم
بخش ۵۲ - روایت فاطمه ی نو عروس در غارت خیمه گاه گوید
زخرگه برون آمدم با شتاب
رشیدالدین میبدی : ۵۰ - سورة ق‏
۱ - النوبة الثانیة
این سورة را دو نام است: سوره «ق» و سوره «الباسقات»، هزار و چهارصد و نود و چهار حرف است. سیصد و پنجاه و هفت کلمت و چهل و پنج آیت، جمله بمکه فرو آمد مگر یک آیت: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ این یک آیت بمدینه فرو آمد بقول ابن عباس و قتاده و باقى همه یکى است و در این سورة دو آیت منسوخ است یکى: فَاصْبِرْ عَلى‏ ما یَقُولُونَ، دیگر: وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ این هر دو آیت منسوخ است بآیت سیف.
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۳۴۶ - در طلب صاحب
اگر بیایی و من بنده را دهی تشریف
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۴
امروز به بستان چو گل اندر جوش است
خیام : هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴]
رباعی ۸۷
* گویند که دوزخی بُوَد عاشق و مست،
واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۲۳۹
چشم دل منعم سیر، ز اسباب نمیگردد
نصرالله منشی : باب الفحص عن امر دمنة
بخش ۳
چون پلنگ این فصول تمام بشنود بنزدیک مادر شیر رفت و از وی عهدی خواست که آنچه گوید مستور ماند. و پس از وثیقت و تاکید آنچه ازیشان شنوده بود باز گفت، و مواعظ کلیله و اقرار دمنه مستوفی تقریر کرد. دیگر روز مادر شیر بدیوار پسر آمد، او را چون غمناکی یافت. پرسید که: موجب چیست؟ گفت: کشتن شنزبه و یاد کردن مقامات مشهور و مآثر مشکور که در خدمت من داشت. هرچند می‌کوشم ذکر وی از خاطر من دور نمی شود، و هرگاه که در مصالح ملک تاملی کنم و از مخلص مشفق و ناصح واقف اندیشم دل بدو رود و محاسن اخلاق او بر من شمرد.
امیرشاهی سبزواری : مفردات
شمارهٔ ۵
آن بت چو ز دوستی کناری دارد
ادیب الممالک : مقطعات
شمارهٔ ۱۶۲
ادیب گفت بر اندام ملک و پیکر دین
سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۹
میخانه ی ما چون طرب آباد بهار است
خیام : هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴]
رباعی ۸۲
* در پای اجل چو من سرافکنده شوم،
فیض کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۴۵
فرمان نمیبرد این دل چه‌سان کنم
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵۶٨
نرسد هیچ بد و نیک بکس
خیام : هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴]
رباعی ۷۸
* چون مُرده شوم، خاکِ مرا گُم سازید،
امامی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۳
آن شب که ملازم فروغ روز است
عنصری بلخی : بحر خفیف
شمارهٔ ۱۳
رای دانا سر سخن ساریست
امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۳۶۶
می گذشتی و به سویت نگران می دیدم
سعدالدین وراوینی : باب اول
خطاب دستور با ملک زاده
چون دستور از ملک زاده فیضِ فتح الباب بیان بدید و فصل‌الخطابِ کلامِ او بشنید، دانست که ترازوی امتحان یُکرَمُ الرَّجُلُ اَویُهانُ زبانهٔ رجحان سوی ملک‌زاده خواهد گردانید، زبانهٔ از آتشِ عذاب درونش بر عذبهٔ زبان زد و گفت: ملک‌زاده مغالبت در سخن بمبالغت رسانید و مکاشحت او بمکافحت انجامید و پندارد که سبب اغماض بر عثراتِ مهذراتِ او مهارت هنر و غزارتِ دانش اوست، بلک شکوه و حشمت شهریار و اجتناب از مواقع سوء الادب مهر خاموشی بر زبان می‌نهد و گفته‌اند: قوی حالی که جرأتش نیست و خوب‌روئی که ملاحت ندارد و شجاعی که با خصم نیاویزد و توانگری که جود نورزد و دانائی که مقام تحرّز نشناسد و صاحب نسبی که بحسب فرهنگ آراسته نباشد، بهیچ کار نیاید.
خیام : هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴]
رباعی ۷۶
من بی می ناب زیستن نتوانم،