سلمان ساوجی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۶
دارم عجب از غنچه دل تنگ که چون خیالی بخارایی : غزلیات
شمارهٔ ۱۹۲
سزد که زلف تو آن رخ پی نظاره نماید بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۰۳
هرکجا گلکرد داغی بر دل دیوانه سوخت نورعلیشاه : بخش اول
شمارهٔ ۴۷
تا بکی دم زنی ای شیخ باکراه غریب اوحدی مراغهای : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۰۳
نه پیش ازین من بیگانه آشنای تو بودم؟ رضیالدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۹۷
تا در غم نوشیدنی و خوردنیای رفیق اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۶
چند روزی از سر کویت سفر خواهیم کرد کلیم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۳۵
ز آشفتگی حالم ربط از سخن بریده رشیدالدین وطواط : رباعیات
شمارهٔ ۳۲ - در تغزل
بگسست ز صحبت من آن دل گسلم مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۸۶
یا من بنا قصر الکمال مشیدا محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۷
رفتی جهان پناها اقبال رهبرت باد عرفی شیرازی : غزلها
غزل شمارهٔ ۱۶۲
چنان غم تو به آزار جان ما گستاخ فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۶
آن روز که در ارض و سما هیچ نبود حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۴۴
مردان کنند خوش، غم و هجر همیشه را انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۷۷
از بهر هلال عید آن مه ناگاه شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۸
همت از درویش صاحب دل طلب ملا احمد نراقی : باب چهارم
صفت پانزدهم - تمسخر و استهزاء کردن
و آن عبارت است از بیان کردن گفتار مردم یا کردار ایشان یا اوصاف ایشان یا خلقت ایشان، به قول یا فعل یا به ایماء و اشاره یا به کنایه، بر وجهی که سبب خنده دیگران گردد. اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
هر آن قومی که می ریزد بهارش
هر آن قومی که می ریزد بهارش رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۲۹ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً اگر مؤمنان و دوستان خداى را در همه قرآن همین آیت بودى ایشان را شرف و کرامت تمام بودى، که رب العالمین میگوید ایشان مرا سخت دوستدارند، تمامتر از آنک کافران معبود خود را دوست دارند، نه بینى که کافران هر یک چندى دیگر صنمى بر آرایند، و دیگر معبودى گیرند، چون درویش باشند بتراشیده از چوب قناعت کنند باز چون دستشان رسد آن چو بینه فرو گذارند و از سیم و زر دیگرى سازند، اگر آن دوستى ایشان مر معبود خود را حقیقت است پس چون که از آن بدیگرى میگرایند؟ فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸
امشب که چو صبح وصل عشرت لقب است
رباعی شمارهٔ ۱۰۶
دارم عجب از غنچه دل تنگ که چون خیالی بخارایی : غزلیات
شمارهٔ ۱۹۲
سزد که زلف تو آن رخ پی نظاره نماید بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۰۳
هرکجا گلکرد داغی بر دل دیوانه سوخت نورعلیشاه : بخش اول
شمارهٔ ۴۷
تا بکی دم زنی ای شیخ باکراه غریب اوحدی مراغهای : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۰۳
نه پیش ازین من بیگانه آشنای تو بودم؟ رضیالدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۹۷
تا در غم نوشیدنی و خوردنیای رفیق اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۶
چند روزی از سر کویت سفر خواهیم کرد کلیم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۳۵
ز آشفتگی حالم ربط از سخن بریده رشیدالدین وطواط : رباعیات
شمارهٔ ۳۲ - در تغزل
بگسست ز صحبت من آن دل گسلم مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۸۶
یا من بنا قصر الکمال مشیدا محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۷
رفتی جهان پناها اقبال رهبرت باد عرفی شیرازی : غزلها
غزل شمارهٔ ۱۶۲
چنان غم تو به آزار جان ما گستاخ فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۶
آن روز که در ارض و سما هیچ نبود حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۴۴
مردان کنند خوش، غم و هجر همیشه را انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۷۷
از بهر هلال عید آن مه ناگاه شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۸
همت از درویش صاحب دل طلب ملا احمد نراقی : باب چهارم
صفت پانزدهم - تمسخر و استهزاء کردن
و آن عبارت است از بیان کردن گفتار مردم یا کردار ایشان یا اوصاف ایشان یا خلقت ایشان، به قول یا فعل یا به ایماء و اشاره یا به کنایه، بر وجهی که سبب خنده دیگران گردد. اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
هر آن قومی که می ریزد بهارش
هر آن قومی که می ریزد بهارش رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۲۹ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً اگر مؤمنان و دوستان خداى را در همه قرآن همین آیت بودى ایشان را شرف و کرامت تمام بودى، که رب العالمین میگوید ایشان مرا سخت دوستدارند، تمامتر از آنک کافران معبود خود را دوست دارند، نه بینى که کافران هر یک چندى دیگر صنمى بر آرایند، و دیگر معبودى گیرند، چون درویش باشند بتراشیده از چوب قناعت کنند باز چون دستشان رسد آن چو بینه فرو گذارند و از سیم و زر دیگرى سازند، اگر آن دوستى ایشان مر معبود خود را حقیقت است پس چون که از آن بدیگرى میگرایند؟ فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸
امشب که چو صبح وصل عشرت لقب است