امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۶۴
به ره جولان که دی سلطان من زد
نظامی گنجوی : شرف نامه
بخش ۲۲ - رای زدن دارا با بزرگان ایران
بیا ساقی آن آتش توبه سوز
محیط قمی : هفت شهر عشق
شمارهٔ ۳۴ - ایضاً در مدح شاه اولیا ارواح العالمین له الفدا
غیرت طوبی بود، قامت دلجوی دوست
بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۳
نیست باک از برق آفت دل به‌آفت بسته‌را
نظامی گنجوی : شرف نامه
بخش ۲۱ - شتافتن اسکندر به جنگ دارا
بیا ساقی آن راوق روح بخش
نظامی گنجوی : شرف نامه
بخش ۲۰ - خراج خواستن دارا از اسکندر
بیا ساقی آن جام آیینه فام
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١٠۶
چشم مهر از فلک سفله چه داری چو ازو
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۱۷ - ابوالحسن احمدبن احمدبن ابی الحواری
و از این طایفه بود ابوالحسن احمدبن احمدبن ابی الحواری از اهل دمشق بود و صحبت سلیمان دارائی کرده بود و وفات وی اندر سنۀ ثلثین و مأتین بود.
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۵۹
دل برون آرم ازان سینه که غم نشناسد
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۲۳۹
هر که زی خویشتن گران آید
فردوسی : پادشاهی اسکندر
بخش ۸
چو نامه بر کید هندی رسید
ناصرخسرو : سفرنامه
بخش ۶۴ - عمره جعرانه
عمره جعرانه. به چهارفرسنگی مکه از جانب شمال جایی است آن را جعرانه گویند مصطفی صلی الله علیه و سلم آن جا بوده است با لشکری. شانزدهم ذی القعده از آن جا احرام گرفته است و به مکه آمده و عمره کرده. و آن جا دو چاه است یکی را بیر الرسول گویند و یکی را بیر علی بی ابی طالب صلوات الله علیهما و هر دو چاه را آب تمام خوش باشد و میان هردو چاه ده گز باشد و آن سنت برجا دارند و بدان موسم آن عمره بکنند. و نزدیک آن چاه‌ها کوه پاره ای است که بدان موضع گودها در سنگ افتاده است همچو کاسه ها. گویند پیغمبر علیه الصلوة و السلام به دست خود در آن گود آرد سرشته است. خلق که آن جا روند در آن گودها آرد سرشند با آب آن چاه ها، و همان جا درختان بسیاری است هیزم بکنند و نان پزند و به تبرک به ولایت‌ها برند، و همان جا کوه پاره ای بلند است که گویند بلال حبشی بر آن جا بانگ نماز گفته است. مردم بر آن جا روند و بانگ نماز گویند و در آن وقت که من آن جا رفتم غلبه ای بود که زیادت از هزار شتر عماری در آن جا بود تا به دیگر چه رسد و از مصر تا مکه بدین راه که این نوبت آمدم سیصد فرسنگ بود و از مکه تا یمن دوازده سنگ است در دو فرسنگ، در آن دشت مسجدی بوده است که ابراهیم علیه السلام کرده است و این ساعت منبری خواب از خشت مانده است و چون وقت نماز پیشین شود خطیب بر آن جا رود و خطبه جاری کند پس بانگ نماز بگویند و دو رکعت نماز به جماعت به رسم مسافران بکنند و همه در آن وقت قامتی نماز بگویند و دو رکعت دیگر نماز به جماعت بکنند. پس خطیب بر شتر نشیند و سوی مشرق بروند به یک فرسنگی آن جا کوهی خرد سنگین است که آن را جبل الرحمة گویند بر آن جا بایستند و دعا کنند تا آن وقت که آفتاب فرو رود. و پسر شاددل که امیر عدن بود آب آورده بود از جای دور و مال بسیار بر آن خرج کرده و آب را از آن کوه آورده و به دشت عرفات برده و آن جا حوض‌ها ساخته که در ایام حج پر آب کنند تا حاج را آب باشد. و هم این شاددل بر سر جمیل الرحمة چهارطاقی ساخته عظیم که روز و شب عرفات بر گنبد آن خانه چراغ‌ها و شمع های بسیار نهند که از دو فرسنگ بتوان دید، چنین گفتند که امیر مکه از او هزار دینار بستید که اجازت داد تا آن خانه بساخت.
نظامی گنجوی : شرف نامه
بخش ۱۹ - آیینه ساختن اسکندر
بیا ساقی که لعل پالوده را
قاسم انوار : غزلیات
شمارهٔ ۳۴۹
درد مرا نوبت درمان رسید
نصرالله منشی : مقدمهٔ نصرالله منشی
بخش ۲۴ - این کتاب به فرمان دابشلیم رای هند جمع شده
و دابشلیم رای هند که این جمع بفرمان او کرده اند، و بیدپای برهمن که مصنف اصل است از جمله او بوده است، سمت پادشاهی داشته است، و بدین کتاب کمال خر دو حصافت او می‌توان شناخت و آن جادویها که بیدپای برهمن کرده ست در فراهم آوردن این مجموع و تلفیقات نغز عجیب و وضعهای نادر غریب که او را اتفاق افتاده ست ازان ظاهرتر است که هیچ تکلف را در ترکیب آن مجال وضعی تواند بود. چه هر که از خرد بهره ای دارد فضیلت آن بر وی پوشیده نگردد و آنکه از جمال عقل محجوبست خود بنزدیک اهل بصیرت معذور باشد.
نظامی گنجوی : شرف نامه
بخش ۱۸ - سگالش نمودن اسکندر بر جنگ دارا
بیا ساقی آن می‌که فرخ پیست
حافظ : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۵۱
شب وصل است و طی شد نامه هجر
رضی‌الدین آرتیمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱
زهی طروات حسن و کمال نور و صفا
اسیری لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۵۲
ای منکسف ز تاب جمال تو آفتاب
ابوعلی عثمانی : دیباچه
بخش ۱
بِسْمِ اللهِ اَلرَّحْمنِ اَلرَّحیم