سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۸۲
گه اندر نعمتی مغرور و غافل
نیما یوشیج : مجموعه اشعار
یاد
یادم از روزی سیه می آید و جای نموری
جامی : دفتر اول
بخش ۱۱۴ - قصه زاهد و عارف
زاهدی می گذشت در راهی
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۸۱
از نفس پرور هنروری نیاید و بی هنر سروری را نشاید
عین‌القضات همدانی : لوایح
فصل ۷۷
در این مقام که به هو برآمد او پادشاه عالم هستی بود اگرچه درین پرده بر خاک پستی بود اگر ذُروۀ اعلاء قدس بعالم او هبوط کند بی کیف بود و اگر کسی را محرم خطاب دارد بی حرف بود او را در صعود و هبوط تعلق به جاذبۀ و تمسک برابطۀ نبود نه هیچ زمانش درباید و نه هیچ مکانی ازو خبر یابد این مقام را بزبان اهل تحقیق بی مزاحمت تصور و تصدیق مقام اختفا در کنه الاّخوانند بلکه اثبات وحدت در نفی لا دانند و این رموز بوالعجب است نه زبان را قوت تقریر می‌باشد نه بیان را طاقت تحریر می‌باشد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨١۵
با تو ابن یمین بخواهد گفت
قاسم انوار : مقطعات
شمارهٔ ۱۸
صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکر بدوام
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۸۰
سگی را لقمه‌ای هرگز فراموش
ابن یمین فَرومَدی : ترکیبات
شمارهٔ ٧ - ایضاً له در مدح شمس الدین علی
دلبری دارم برخ چون آفتاب خاوری
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۷۹
وگر نامور شد به قول دروغ
فردوسی : پادشاهی اسکندر
بخش ۹
فرستاده آمد به کردار باد
سعدی : باب چهارم در فواید خاموشی
حکایت شمارهٔ ۱۰
یکی از شعرا پیش امیر دزدان رفت، و ثنایی برو بگفت. فرمود تا جامه ازو برکنند، و از ده بدر کنند. مسکین برهنه به سرما همی‌رفت، سگان در قفای وی افتادند خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند. در زمین یخ گرفته بود عاجز شد. گفت: این چه حرامزاده مردمانند سگ را گشاده‌اند و سنگ را بسته. امیر از غرفه بدید و بشنید و بخندید. گفت ای حکیم از من چیزی بخواه. گفت جامه خود می‌خواهم اگر انعام فرمایی
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۱۳۷
از رگ ابر هوا دسته سنبل شده است
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۷۸
ریشی درون جامه داشتم و شیخ از آن هر روز بپرسیدی که چونست و نپرسیدی کجاست دانستم از آن احتراز می‌کند که ذکر همه عضوی روا نباشد و خردمندان گفته‌اند هر که سخن نسنجد از جوابش برنجد.
کمال‌الدین اسماعیل : قطعات
شمارهٔ ۷۶ - دو دست قبول اندر آغوش کرد
هر گه شعری برم بر ممدوح
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۰
افغان کردم بر آن فغانم می‌سوخت
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۷۷
ندهد مرد هوشمند جواب
وحیدالزمان قزوینی : شهرآشوب کوچک
بخش ۸ - صفت بقّال
فریاد ز حسنِ شوخ بقال
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۷۶
حلم شتر چنان که معلومست اگر طفلی مهارش گیرد و صد فرسنگ برد گردن از متابعتش نپیچد اما اگر درهای هولناک پیش آید که موجب هلاک باشد و طفل آنجا به نادانی خواهد شدن زمام از کفش در گسلاند و بیش مطاوعت نکند که هنگام درشتی ملاطفت مذموم است و گویند دشمن به ملاطفت دوست نگردد بلکه طمع زیادت کند.
وحشی بافقی : فرهاد و شیرین
امتحان کردن شیرین فرهاد را در عشق
به گرمی گفتش ار کار دگر هست