نظیری نیشابوری : غزلیات
شمارهٔ ۱۷
بر فلک تابد مسیحا رشته زنار ما
مشتاق اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۳۵
بی‌تو گو سوزد ز برق آه گشت دل مرا
امیرعلیشیر نوایی : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۲ - تتبع خواجه
هوای می به سر هر که چون حباب رود
نظیری نیشابوری : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۷
عالم از عشق در وجود آمد
عثمان مختاری : شهریارنامه
بخش ۱۲۳ - کشته شدن شیر در نخجیر گاه بدست شهریار گوید
سپهبد چو آن دید بر کرد اسب
شاه نعمت‌الله ولی : مفردات
شمارهٔ ۴۹
به پنجشنبه مراد خویش می خواه
جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۵۲۷
خوش باشد ار آن دلبر جانانه ی ما باشد
صفای اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۹۷
همدم عیسی نفسی با دل آگاه شدم
بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۷۳۷
از لب خامش زبان واماندهٔ کام است و بس
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۶
این هفت فلک سیاره از آه منست
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره‏
۳۵ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ الآیة... روى عن وهب بن منبه قال: اوحى اللَّه عز و جل الى آدم ع أنا اللَّه ذو بکة اهلها جیرتى، و زوارها و فدى و اضیافى و فى کنفى، اعمّره باهل السماء و اهل الارض، یأتونه افواجا شعثا غبرا، یعجّون بالتکبیر عجیجا، و یضجّون بالتلبیة ضجیجا، و شجون الدماء شجا، فمن اعتمره لا یرید غیره، فقد زارنى و ضافنى و وفد الىّ، و نزل بى، و حق لى ان اتحفه بکرامتى، اجعل ذلک البیت و شرفه و ذکره و سناه و مجده لنبى من ولدک یقال له ابراهیم ارفع به قواعده، و اقضى على یدیه عمارته، و انبط له سقایته، و اریه حلّه و حرمه، و اعلمه مشاعره، ثم یعمّره الامم من بعده حتى ینتهى الى نبىّ من ولدک یقال له محمد، هو خاتم النبیین فاجعله من سکّانه و ولاته و حجّابه و سقاته، فمن سأل عنّى یومئذ فانا مع الشعث الغبر الموفین بنذورهم، المقبلین الى ربهم.» معنى حدیث آنست که خداوند بزرگوار کردگار نامبردار بآدم صفى وحى فرستاد، که اى آدم منم خداوند جهان و جهانیان، آفریدگار همگان، پادشاه کامران، منم خداوند بکة، نشینندگان در آن همسایگان منند، و زوّار آن وفد من‏اند، و مهمانان من اند، و در پناه من اند، باهل آسمان و زمین آبادان دارم و بزرگ گردانم این بقعه، تا از هر سویى و هر قطرى جوک جوک مى‏آیند مویهاشان از هم بر کرده، و رویها گرد گرفته از رنج راه، تکبیر گویان و لبیک زنان، روى بدان صحراى مبارک نهاده، و بخون قربان زمین آن رنگین کرده، اى آدم! هر که این خانه را زیارت کند، و در آن مخلص بود، وى مهمان منست، و از کسان منست، و از نزدیکان بمن است. سزاى جلال من آنست که وى را گرامى کنم، و با تحفه رحمت و عطاء مغفرت باز گردانم، اى آدم! در فرزندان تو پیغامبریست نام وى ابراهیم، خلیل من و گزیده من، بدست وى بنیاد این خانه بر آرم، و عمارت فرمایم، و شرف آن پیدا کنم، و سقایه آن پدید آرم، و حرم آن را نشان کنم، و پرستش خود در آن وى را بیاموزم. پس از وى جهانیان را فرا عمارت آن دارم، و توقیر و تعظیم آن در دلشان نهم، تا نوبت به محمد عربى رسد، خاتم پیغامبران، و چراغ زمین و آسمان، مولد و منشأ وى گردانم، مهبط وحى منزل کرامت وى کنم، سقایة و نقابة و ولایت آن بدست وى مقرر کنم، وانگه مؤمنانرا از اطراف عالم عشق آن در دل نهم، تا سر و پاى برهنه، ضیاع و اسباب بگذاشته، جان بر کف دست نهاده، مویها از هم بر کرده، رویها گرد گرفته، همى روند و گرد آن خانه طواف میکنند، و از ما آمرزش میخواهند. اى آدم! هر که ترا پرسد از ما که تا با ایشان چکنم؟ گوى که من بعلم با ایشانم، موجود نفس و حاضر دل ایشانم، و آن درد ایشان را درمانم، از دیده‏هاشان نهانم، اما جانهاى ایشان را عیانم.
قدسی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۲۸۶
یک نامه چو نگشوده‌ام از بال کبوتر
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۸
حیرت آبادی که او پهلو نشین باشد مرا
بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۸۹۰
رخ شرمگین توهیچگه به خیال ما نکند عرق
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۹۱ - شیرپز
شیرپز امرد که آمد از دهانش بوی شیر
حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۴۹
ندانم آفتاب است آن اگر رو
جلال عضد : قصاید
شمارهٔ ۳
خسروا عید بر تو میمون باد
هلالی جغتایی : شاه و درویش
بخش ۴- در نعت سیدالمرسلین صلی‌الله علیه و سلم
از خدا گر ره خدا طلبی
سعدی : مثنویات
شمارهٔ ۱ - در پند و اخلاق
ای چشم و چراغ اهل بینش
فروغی بسطامی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۷۲
منت خدای را که خداوند بی‌نیاز