عبارات مورد جستجو در ۸۴۵۶ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۵۶
آن دل که به یاد خود صبورش کردی
نزدیکتر تو شد چو دورش کردی
در ساغر ما ز هر تغافل تا چند
تلخیش نماند بسکه شورش کردی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۷۴
از عشق ازل ترانه‌گویان گشتی
وز حیرت عشق گول و نادان گشتی
از بسکه به مردی ز غمش جان بردی
وز بسکه بگفتی غم آن آن گشتی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۰۳
ای ابر که تو جهان خورشیدانی
کاری مقلوب می‌کنی نادانی
از ظلم تو بر ماست جهان ظلمانی
بس گریه نصیب ماست تا گریانی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۲۸
ای دل تو بدین مفلسی و رسوائی
انصاف بده که عشق را چون سائی
عشق آتش تیز است و ترا آبی نیست
خاکت بر سر چه باد می‌پیمائی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۳۸
ای دیده تو از گریه زبون می‌نشوی
ای دل تو این واقعه خون می‌نشوی
ای جان چو به لب رسیدی از قالب من
آخر بچه خوشدلی برون می‌نشوی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۴۱
چونی ای آنکه از جمال فردی
صدبار ز چو نیم برون آوردی
چون دانستم ترا و چونت دیدم
بی‌دانش و بینشم به کلی ویران بردی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۸۰
دی بود چنان دولت و جان افروزی
و امروز چنین آتش عالم سوزی
افسوس که در دفتر ما دست خدا
آن را روزی نبشت این را روزی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۸۷
رو ای غم و اندیشه خطا می‌گوئی
از کان وفا چرا جفا می‌گوئی
هر کودک را گر از جفا ترسانند
من پیر شدم در این مرا می‌گوئی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۹۴
سرمستم و سرمستم و سرمست کسی
می خوردم و می خوردم و از دست کسی
همچون قدحم شکست وانگه پرکرد
آخر ز گزاف نیست اشکست کسی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۰۰
صد روز دراز گر به هم پیوندی
جان را نشود از این فغان خرسندی
ای آن که به این حدیث ما می‌خندی
مجنون نشدی هنوز دانشمندی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۰۹
غمهای مرا همه بناغم داری
واندر غم خود همچو بناغم داری
گویی که تراام و چرا غم داری
ترسم که نباشی و چراغم داری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۱۸
گر درد دلم به نقش پیدا بودی
هر ذره ز غم سیاه سیما بودی
ور راه به سوی گوهر ما بودی
هر قطره ز جوش همچو دریا بودی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۴۳
گوئی که مگر به باغ رز رشته‌امی
یا بر رخ خویش زعفران کشته‌امی
آن وعده که کرده‌ای رها می‌نکند
ور نی خود را به رایگان کشته‌امی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۷۴
نی گفت که پای من به گل بود بسی
ناگاه بریدند سرم در هوسی
نه زخم گران بخوردم از دست خسی
معذورم دار اگر بنالم نفسی
ابوسعید ابوالخیر : ابیات پراکنده
تکه ۱۰
در شب تاریک برداری نقاب از روی خویش
مرد نابینا ببیند بازیابد راه را
طاقت پنجاه روزم نیست تا بینم ترا
دلبرا شاها ازین پنجه بیفگن آه را
پنج و پنجاهم نباید هم کنون خواهم ترا
اعجمی‌ام می‌ندانم من بن و بنگاه را
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۲۰
نخل ما را ثمری نیست به جز گرد ملال
طعمهٔ خاک شود هر که فشاند ما را
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۲۴
چو تخم سوخته کز ابر تازه شد داغش
ز باده شد غم و اندوه بیشتر ما را
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۴۲
شبنم نکرد داغ دل لاله را علاج
نتوان به گریه شست خط سرنوشت را
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۷۳
این زمان در زیر بار کوه منت می‌روم
من که می‌دزدیدم از دست نوازش دوش را
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۷۷
کاش وقت آمدن واقف ز رفتن می‌شدم
تا چو نی در خاک می‌بستم میان خویش را