عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۶۵
نه یاد مصر و نه پروای کاروان دارم
عبیر پیرهن، آن خاک آستان دارم
چو شمع، تا شده ام روشناس محفل او
تبی چو آتش سوزان در استخوان دارم
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۷۰
به صد شوریدگی، از بزم آن بی باک برخیزم
نشینم غنچه و چون گل، گریبان چاک برخیزم
غبار من فرو خفته ست در راهت، به امیدی
اگر پا بر سر خاکم نهی؛ از خاک برخیزم
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۷۱
زبان و سود، شد در عشق بی پروا فراموشم
خیال آخرت، گردید چون دنیا فراموشم
گِل کوثر زنم از بی نیازی بر در جنّت
نخواهد شد اگر در محشر، استغنا فراموشم
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۷۲
از ضعف مشکل آید، چون می برد ز خویشم
بالین خواب سازد، از مخمل فرنگم
کلکم کند به نیرنگ، پرداز چهرهٔ گل
مشاطّهٔ بهار است، افکار نیمرنگم
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۷۳
ز ابر دیده در هر گل، زمین کشته ای دارم
به کف تسبیح و با زنّار ترسا رشته ای دارم
تو در صحن چمن، با بانگ مطرب میگساری کن
که من در کوه و صحرا، آه خون آغشته ای دارم
مرا تبخاله بر لب زد، شراب آتش آلودی
تو درکش گر توانی، جام از کف هشته ای دارم
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۷۶
بیهوده نگشتم به سراپای دو عالم
منظور تو بودی ز تماشای دو عالم
خم کردن سر، بهر طمع، طاعت بُت بود
یک سجده نکردم به تمنّای دو عالم
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۷۷
ز رنگش، اشک گلگون بادهٔ نابی ست در چشمم
نگاه از یاد آن لب، عالم آبی ست در چشمم
نصیب دیده ام تا دولت بیدار معنی شد
سواد هر دو عالم، صورت خوابیست در چشمم
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۷۸
دل و جان نژند را مانم
خاطر مستمند را مانم
داده دهرم به رایگان بر باد
پند ناسودمند را مانم
بر سراپای خویش چون نگرم
یک دل دردمند را مانم
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۸۰
خزان چه می برد از نوبهار رنگینم؟
گل همیشه بهار است، داغ دیرینم
فتاده است به بی نسبتان مدار مرا
فلک چو مصرع برجسته، کرده تضمینم
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۸۱
آسان به جلوه های تو، از جا نمی روم
برپاست محشر و به تماشا نمی روم
تعظیم سفله، پست کند قدر مرد را
از جا، به آمد آمد دنیا، نمی روم
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۸۲
چو سایه در قدم سرو خوش خرام توام
ز خویش و از همه آزاده ام، غلام توام
ز داغ عشق، کشیدم پیاله چون خورشید
غم خمار ندارم، که مست جام توام
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۸۳
سیاهی را، به اشک از دیدهٔ خود کام می شویم
رخش را کعبه دانم، جامهٔ احرام می شویم
به خون توبه، زهد خشک، آلوده ست دامان را
ردای خانقاهی در می گلفام می شویم
نیاز دل، غرور ناز او را سرگران دارد
نگاه از چشم می دزدم، ز لب پیغام می شویم
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۸۵
ز دل برخاست شوری، دیدهٔ داغ درون روشن
گرفتم جای مجنون، چشم صحرای جنون روشن
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۸۷
نماید بی سبب حاصل، مسبب مدعای من
چو موج آید به ساحل، کشتی بی ناخدای من
به دنیا، خانهٔ از نقش پا برچیده ای دارم
چه خواهد برد سیلاب حوادث، از سرای من
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۸۹
باده بیار و هوش را، از سر ما روانه کن
زاهد خرقه پوش را، مست می مغانه کن
چند به باد می دهی، طرهٔ ترهات را؟
واعظ شهر نیستی، زمزمه، عاشقانه کن
غازهٔ افتخارکش، ناصیهٔ نیاز را
صدر نشین عشق شو، سجدهٔ آستانه کن
گوشهٔ چشم عشوه ای از تو به کار می خوش است
رطل گران باده را، لجهٔ بیکرانه کن
رهبر سالکان بود، سلسلهٔ ارادتی
طّرهٔ خم به خم بکش، زلف مراد شانه کن
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۹۲
ز تکبیر فنا، حاضر نشد وقت نماز تو
به شور حشر، میدان می دهد خواب دراز تو
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۹۴
صفای وقت، ز دل های بی غبار بجو
طراوت از نفس پاک نوبهار بجو
شکسته حال و پریشان دل و سیه بختم
مرا به حلقهٔ آن زلف تابدار بجو
کنار جدول و جو، جای تشنه کامان است
لب مرا، به لب تیغ آبدار بجو
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۹۵
عریان ز صافی طینتی، از پردهٔ نیرنگ شو
چون آب در باغ جهان، با خار وگل همرنگ شو
بشکن به دل تا می توان، نیش زبان دشمنان
با این سبک مغزان که گفت ای خیره سر همسنگ شو؟
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۹۶
ای تهیدست، به امّید و امل غره مشو
مزرعی را که نکشتی، نتوان کرد درو
من تنک مایه ام و پیر مغان مستغنی
وای اگر خرقهٔ سالوس نگیرد به گرو
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۹۷
به دنبال خرام آن پری رو
رمیدن می رود از یاد آهو
بود ادبار دنیا، به ز اقبال
قفای زشت، باشد خوشتر از رو