اوحدی مراغهای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۵
بر گل چو نسیم سحری سود قدم فیض کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۵۸
زور بازوی یقینش رفع هر شک میکند ایرج میرزا : مثنوی ها
سوءِ ظَنّ
نمی دانم چرا حَتم است و واجب مفاتیح الجنان : بعضی آیات و دعاهاى کوتاه سودمند
دعای ایمنى از سلطان و بلاء و ظهور اعداء و خوف و فقر و تنگى سینه
حضرت هادی (ع) به الیسع قمی فرموده: آل محمد این دعا را هنگام بلا و ظهور دشمن و خوف فقر و تنگی سینه می خواندند. امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۸۵
من آن ترک طناز را می شناسم شیخ بهایی : نان و پنیر
بخش ۱۵ - فیالمناجات
بار الها، ما ظلوم و هم جهول صامت بروجردی : کتاب الروایات و المصائب
شمارهٔ ۴۱ - قصه معراج و شهادت حضرت امیر(ع)
در شب معراج هادی سبل فریدون مشیری : ابر و کوچه
پرده ی رنگین
با شبنم اشک من ای نیلوفر شب سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۳۱۷ - شمشیرگر
دلبر شمشیرگر تیغ جفا بر سر براند ابن یمین فَرومَدی : قصاید
شمارهٔ ١۵۴ - وله در مدح تاج الدین علی سربداری
چون سعادت رهنمائی کرد و دولت یاوری عطار نیشابوری : بلبل نامه
منع کردن سلیمان بلبل را از خوردن شراب و فواید آن
سلیمان گفت ای مرغ سخندان حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۴۵۰
یک ره برآورد ز تو هم روزگار گرد آذر بیگدلی : قطعات
شمارهٔ ۵۶ - و له قطعه
ای صاحب مهربان که فیضت امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۹۵۰
یک ره بکن ز غمزه خونین اشارتی فیض کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۸۴
بنما رخ و جان بستان یعنی بنمی ارزد مولوی : دفتر دوم
بخش ۴۳ - گفتن موسی علیه السلام گوسالهپرست را کی آن خیالاندیشی و حزم تو کجاست
گفت موسی با یکی مست خیال صامت بروجردی : کتاب الروایات و المصائب
شمارهٔ ۳۸ - شهادت حضرت جواد(ع)
چونان باورنک خلافت زد قدم یغمای جندقی : بخش دوم
شمارهٔ ۱۶ - به نواب بهمن میرزا در رجعت آذربایجان نگاشته
جان و تنم برخی تن و جانت، در این هنگام خجسته فرجام که فرمان آبشخورد رخت فیروزی بخت سرکاری، را از سامان آذربایجان با تختگاه کی آورد، و خاک ری از در پای بوس و الا که بلندتر آرزوی وی بود کیوان پایه و پروین پی گشت، رهی را دور از آن خرم روان به کنجی اندر رنجی دور سیر و شکنجی دیر پای که باد سرخش همی خوانند، با روئی زرد و روزی سیاه انباز بستر و بالش داشت و دمساز فریاد و نالش. ناگزر این بخت و ارون تختم چون دیگر بندگان در پیشگاه گردون فرگاه سرکاری به نماز و نیازی پایمرد و دستیار نیامد، آزاده راستان شاهزاده راستین سیف الدوله که پژوهش و تیمار بنده و آزاد، ویران و آباد را همواره پای بر آستان است و سر در آستین، از در پرسش بارها سایه بر این مشت خاک افکند و از هر جا دانست و توانست چاره اندیش این زهر بی تریاک افتاد. سرانجامم از آن لانه دل پریش به خانه خویش خواند و بزرگانه کیش کوچک نوازی پیش گرفت، و پرستاری و نواختی بیش از پیش فرمود. اندک اندک آن رنج جان گزا و شکنج تیمار فزا ساز کاستن آورد. و این تن بی تاب و جان و جان ناتوان بالای خاستن افراخت. ولی از این خاستن چه سود و از آن کاستن چه افزود؟ آنگاه پای گسسته پی را پر پویائی رست و جان خسته روان را فر جویائی، که گناه دو رستادن و دیر در پای دستوانه بزم آسمان فر والا افتادن، چنانم پژمان و پراکنده داشت و روسیاه و شرمنده، که آسیمه سر و نوان، چار اسبه چپ و راست همی بایست گریخت و آمرزش این تباهی و نامه سیاهی را زیر و بالا با دست و دندان در دامان این و آن همی آویخت. دیری است تا بر این راه، و روشم و در این خوی و منش، هیچکسم از پای دل خاری نکشید و از دوش جان باری نپرداخت. صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۴۶ - بابالتاء
بود تا از تعینها کنایت خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۳
الهی ضعیفان را پناهی، قاصدان را بر سر راهی، مومنان را گواهی، چه عزیز است آنکس که تو خواهی.
رباعی شمارهٔ ۱۲۵
بر گل چو نسیم سحری سود قدم فیض کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۵۸
زور بازوی یقینش رفع هر شک میکند ایرج میرزا : مثنوی ها
سوءِ ظَنّ
نمی دانم چرا حَتم است و واجب مفاتیح الجنان : بعضی آیات و دعاهاى کوتاه سودمند
دعای ایمنى از سلطان و بلاء و ظهور اعداء و خوف و فقر و تنگى سینه
حضرت هادی (ع) به الیسع قمی فرموده: آل محمد این دعا را هنگام بلا و ظهور دشمن و خوف فقر و تنگی سینه می خواندند. امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۸۵
من آن ترک طناز را می شناسم شیخ بهایی : نان و پنیر
بخش ۱۵ - فیالمناجات
بار الها، ما ظلوم و هم جهول صامت بروجردی : کتاب الروایات و المصائب
شمارهٔ ۴۱ - قصه معراج و شهادت حضرت امیر(ع)
در شب معراج هادی سبل فریدون مشیری : ابر و کوچه
پرده ی رنگین
با شبنم اشک من ای نیلوفر شب سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۳۱۷ - شمشیرگر
دلبر شمشیرگر تیغ جفا بر سر براند ابن یمین فَرومَدی : قصاید
شمارهٔ ١۵۴ - وله در مدح تاج الدین علی سربداری
چون سعادت رهنمائی کرد و دولت یاوری عطار نیشابوری : بلبل نامه
منع کردن سلیمان بلبل را از خوردن شراب و فواید آن
سلیمان گفت ای مرغ سخندان حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۴۵۰
یک ره برآورد ز تو هم روزگار گرد آذر بیگدلی : قطعات
شمارهٔ ۵۶ - و له قطعه
ای صاحب مهربان که فیضت امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۹۵۰
یک ره بکن ز غمزه خونین اشارتی فیض کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۸۴
بنما رخ و جان بستان یعنی بنمی ارزد مولوی : دفتر دوم
بخش ۴۳ - گفتن موسی علیه السلام گوسالهپرست را کی آن خیالاندیشی و حزم تو کجاست
گفت موسی با یکی مست خیال صامت بروجردی : کتاب الروایات و المصائب
شمارهٔ ۳۸ - شهادت حضرت جواد(ع)
چونان باورنک خلافت زد قدم یغمای جندقی : بخش دوم
شمارهٔ ۱۶ - به نواب بهمن میرزا در رجعت آذربایجان نگاشته
جان و تنم برخی تن و جانت، در این هنگام خجسته فرجام که فرمان آبشخورد رخت فیروزی بخت سرکاری، را از سامان آذربایجان با تختگاه کی آورد، و خاک ری از در پای بوس و الا که بلندتر آرزوی وی بود کیوان پایه و پروین پی گشت، رهی را دور از آن خرم روان به کنجی اندر رنجی دور سیر و شکنجی دیر پای که باد سرخش همی خوانند، با روئی زرد و روزی سیاه انباز بستر و بالش داشت و دمساز فریاد و نالش. ناگزر این بخت و ارون تختم چون دیگر بندگان در پیشگاه گردون فرگاه سرکاری به نماز و نیازی پایمرد و دستیار نیامد، آزاده راستان شاهزاده راستین سیف الدوله که پژوهش و تیمار بنده و آزاد، ویران و آباد را همواره پای بر آستان است و سر در آستین، از در پرسش بارها سایه بر این مشت خاک افکند و از هر جا دانست و توانست چاره اندیش این زهر بی تریاک افتاد. سرانجامم از آن لانه دل پریش به خانه خویش خواند و بزرگانه کیش کوچک نوازی پیش گرفت، و پرستاری و نواختی بیش از پیش فرمود. اندک اندک آن رنج جان گزا و شکنج تیمار فزا ساز کاستن آورد. و این تن بی تاب و جان و جان ناتوان بالای خاستن افراخت. ولی از این خاستن چه سود و از آن کاستن چه افزود؟ آنگاه پای گسسته پی را پر پویائی رست و جان خسته روان را فر جویائی، که گناه دو رستادن و دیر در پای دستوانه بزم آسمان فر والا افتادن، چنانم پژمان و پراکنده داشت و روسیاه و شرمنده، که آسیمه سر و نوان، چار اسبه چپ و راست همی بایست گریخت و آمرزش این تباهی و نامه سیاهی را زیر و بالا با دست و دندان در دامان این و آن همی آویخت. دیری است تا بر این راه، و روشم و در این خوی و منش، هیچکسم از پای دل خاری نکشید و از دوش جان باری نپرداخت. صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۴۶ - بابالتاء
بود تا از تعینها کنایت خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۳
الهی ضعیفان را پناهی، قاصدان را بر سر راهی، مومنان را گواهی، چه عزیز است آنکس که تو خواهی.