محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۹
آن چه هر شب بگذرد از چرخ فریاد منست طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۷۲۲
در دیار غم به غیر از کودکان اشک ما قصاب کاشانی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۲۰
ایمنی قصاب ما را بیشتر ز افتادگی است عطار نیشابوری : وصلت نامه
مطلب در تنبیه و ترغیب سالک
ای دل آخر یک دمی بیدار شو جامی : یوسف و زلیخا
بخش ۴۴ - پرسیدن دایه از زلیخا سبب گداختن و سوختن وی را در مشاهده شمع جمال یوسف علیه السلام
زلیخا را چو دایه آنچنان دید قاآنی شیرازی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۸
دست در حلقهٔ آن طرهٔ پرچین دارم محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۳
از عاشقان حوالی آن خانه پر شده است خیالی بخارایی : غزلیات
شمارهٔ ۵۳
خشنود بودن از غمِ عشق تو کار ماست طبیب اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۰
تا بمن از ناز ساقی سرگران افتاده است عطار نیشابوری : باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع
شمارهٔ ۹۴
شمع آمد و گفت: کشتهٔ ایامم کمالالدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۷۷۲
ز آمد شدن تو گر چه باشم در وای امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۲۳
جانا، روان کن راحتی، ای راحت جان همه فرخی سیستانی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۴
نیکو مثلی زده ست شاها دستور امیرشاهی سبزواری : رباعیات
شمارهٔ ۳
شادم که ز من بر دل کس باری نیست صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۵۸۶
تمتع با کمال قرب از آن رعنا نمی بینم ناصرخسرو : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳
ارکان گهرست و ما نگاریم همه مجد همگر : غزلیات
شمارهٔ ۴۱
تو را تا دل بسان سنگ باشد عطار نیشابوری : باب بیست و هفتم: در نومیدی و به عجز معترف شدن
شمارهٔ ۳۸
گاه از مویی مشوشت باید شد فرخی سیستانی : قصاید
شمارهٔ ۱۷۵ - در مدح ملک زاده مسعود بن محمود بن سبکتگین
ای خانه مبارک و باغ بآفرین ناصرخسرو : سفرنامه
بخش ۷۳ - لحسا
لحسا شهری است بر صحرای نهاده که از هرجانب که بدان جا خواهی رفت بادیه عظیم بباید برید و نزدیک تر شهری از مسلمانی که آن را سلطانی است به لحسا بصره است و از لحسا تا بصره صد و پنجاه فرسنگ است و هرگز به بصره سلطانی نبوده است که قصد لحسا کند.
غزل شمارهٔ ۸۹
آن چه هر شب بگذرد از چرخ فریاد منست طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۷۲۲
در دیار غم به غیر از کودکان اشک ما قصاب کاشانی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۲۰
ایمنی قصاب ما را بیشتر ز افتادگی است عطار نیشابوری : وصلت نامه
مطلب در تنبیه و ترغیب سالک
ای دل آخر یک دمی بیدار شو جامی : یوسف و زلیخا
بخش ۴۴ - پرسیدن دایه از زلیخا سبب گداختن و سوختن وی را در مشاهده شمع جمال یوسف علیه السلام
زلیخا را چو دایه آنچنان دید قاآنی شیرازی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۸
دست در حلقهٔ آن طرهٔ پرچین دارم محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۳
از عاشقان حوالی آن خانه پر شده است خیالی بخارایی : غزلیات
شمارهٔ ۵۳
خشنود بودن از غمِ عشق تو کار ماست طبیب اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۰
تا بمن از ناز ساقی سرگران افتاده است عطار نیشابوری : باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع
شمارهٔ ۹۴
شمع آمد و گفت: کشتهٔ ایامم کمالالدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۷۷۲
ز آمد شدن تو گر چه باشم در وای امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۲۳
جانا، روان کن راحتی، ای راحت جان همه فرخی سیستانی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۴
نیکو مثلی زده ست شاها دستور امیرشاهی سبزواری : رباعیات
شمارهٔ ۳
شادم که ز من بر دل کس باری نیست صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۵۸۶
تمتع با کمال قرب از آن رعنا نمی بینم ناصرخسرو : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳
ارکان گهرست و ما نگاریم همه مجد همگر : غزلیات
شمارهٔ ۴۱
تو را تا دل بسان سنگ باشد عطار نیشابوری : باب بیست و هفتم: در نومیدی و به عجز معترف شدن
شمارهٔ ۳۸
گاه از مویی مشوشت باید شد فرخی سیستانی : قصاید
شمارهٔ ۱۷۵ - در مدح ملک زاده مسعود بن محمود بن سبکتگین
ای خانه مبارک و باغ بآفرین ناصرخسرو : سفرنامه
بخش ۷۳ - لحسا
لحسا شهری است بر صحرای نهاده که از هرجانب که بدان جا خواهی رفت بادیه عظیم بباید برید و نزدیک تر شهری از مسلمانی که آن را سلطانی است به لحسا بصره است و از لحسا تا بصره صد و پنجاه فرسنگ است و هرگز به بصره سلطانی نبوده است که قصد لحسا کند.